نمیشود که بهار از تو سبزتر باشد گل از تو گلگون تر امید از تو شیرین تر. نمیشود ،پاییز فضای نمناک جنگلی اش برگهای خسته ی زردش غمگین تر از نگاه تو باشد.... نمیشود که بهار از تو سبزتر باشد. نمیشود که که تو باشی به مهربانی مهتاب در آن زمان که روح دردمند ولگردم بستری میجوید بالینی میخواهد تا شاید دمی بیاساید. نمیشود که تو باشی به مهربانی مهتاب و این روح دردمند ولگرد باز هم کوله را زمین نگذارد و سررا بر زانوی مهربانی تو. نمیشود که بهار از تو سبزتر باشد شکوفه از تو شاداب تر پاییز از تو غمگین تر. نمیشود که تو باشی و شعر هم باشد نمیشود که تو باشی ، ترانه هم باشد نمیشود که تو باشی ، گلدان یاس هم باشد نمیشود که تو باشی بلور هم باشد . نمیشود که شب هنگام عطر نگاه تو باشد محبوبه های شب هم باشند. ... نمیشود ، میدانم نمیشود که بهار از تو سبزتر باشد.... "شادروان نادر ابراهیمی"