نویسنده/ مترجم: آلبرت الیس/ مهرویه هاشمی نژاد وقتی که اضطراب وجودتان را میگیرد و انتظار بدترین اتفاق را میکشید باز هم تنها خودتان صاحب افکارتان هستید و میتوانید آن را کنترل کنید. برای همۀ ما پیش میآید که با اعصاب خراب به محل کار برویم. شاید با همسرتان جر و بحث داشتهاید یا با وجود اینکه چندین جا قراری را یادداشت کردهاید، باز هم دیرتان شده، یا اینکه ایملیتان پر از پیامهایی شده که هر یک خواستههای رنگارنگی از شما دارند. چنین روزهایی ساعتها خیلی کند میگذرند، لبخند از لبتان محو میشود و میترسید با همکارتان و یا مشتری بعدی مواجه شوید و دسته گل به آب بدهید. در واقع اندیشیدن به قرار یا مواجهۀ بعدی شما را مضطرب کرده و میدانید که باید خودتان را جمع و جور کنید. در نگاه اول کار سادهای به نظر میرسد. شاید شما هم به گوشتان خورده باشد که این جور مواقع باید روی چیزهای مثبت تمرکز کنید. یا مثلاً به خودتان بگویید امروز هم بالاخره تمام میشود. اما در روزی همچون موقعیت بالا، یعنی روزی که اضطراب دارید و اعصابتان خراب است و با اضطراب قدم به محل کار میگذارید چه؟ شاید برایتان اتفاق افتاده باشد که در چنین شرایطی روشهای بالا بینتیجه بودهاند. انتشارات چابک اندیش