نویسنده/ مترجم: جان میلتن فاگ/ ناهید کاتبی دوست داری در مورد این که با این کـسب و کار چه کنی ، راهنمایی ات کنم ؟ بی اختیار گفتم : « من فقط می خواهم موفق باشم .» این کلمات را از هجوم احساس به سختی ادا کردم : « من از یکنواختی و بی پولی از این که نمی توانم به زن و فرزندانم آن چه را نیاز دارند بدهم ، خسته و دلزده ام ... دلم می خواهد بتوانم بچه ها را به "دیزنی ورلد" ببرم و به جاهای دیدنی این سرزمین مثل گراند کانیون . می خواهم آزاد باشم. « من وقت می خواهم ، که ندارم . وقت ... خلاقیت ... کنترل ... و بله می خواهم که یک پیشتاز باشم ؛ یک نوآور. من دوست داشتم آنگونه باشم. رد آن دوران خوشبخت بودم. » بلافاصله پرسید : « اما ؟ » گفتم : « اما نمی دانم چطور ؟» مطمئنم که اگر ادامه می دادم به گریه می افتادم ؛ نزدیک بود بزنم زیر گریه. سپس به او نگاه کردم. پرسیدم : « آخر من چه مشکلی دارم که اوضاع این طور می شود ؟ » سرش را به عقب تکیه داد و به سقف خیره شد.شانه هایش را بالا و سپس پایین داد ، نفسی عمیق کشید و سپس چشم هایش را به من دوخت. « نگاه کن ، دوست داری در مورد این که با این کـسب و کار چه کنی ، راهنمایی ات کنم ؟» با صدایی که توجه همه را در رستوران به خود جلب کرد فریاد زدم : « شوخی می کنی ؟ گفت : خوب ، فردا شروع خواهیم کرد. می خواهم کاری انجام بدهی ... » فهرست درباره ی مؤلف مقدمه پایان راستگویی رازی که آشکار شد پرده ی نقره ای هدفی والاتر از برنده شدن شرکت در آموزش های کودکان طرح پرسش های درست عادت به اینکه خودتان باشید ... انتشارات پردیس دانش