نویسنده/مترجم: تونی بوزان/اقدس رضایی در طول سالهای 1930 و 1940 ما هنوز فکر می کردیم مغز یک ماشین است که مانند یک کامپیوتر، سریع عمل کرده و پیغام او را دریافت می دارد و آنرا در جعبه مناسب قرار میدهد . همین و بس!این تفکر در باره مغز، در کتابهای سال اول تحلیلی و روانشناسی عمومیت داشته و تا همین اواخر چنین بود، تا اینکه پیشرفتهایی حاصل شد... این پیشرفتها بقدری مهم بودند که اساس تحصیل و روانشناسی را تغییر داد و بدین حقیقت که مغز معمولی قوی تر ازآنست که تصور می شود، تاکید نمود. برای مدتی چنین معلوم شده بود که مغز به دو قسمت چپ و راست تقسیم شده و همچنین اگر به سمت چپ مغز آسیبی وارد شود طرف راست بدن فلج می شود و آسیب طرف راست مغز قسمت چپ بدن را فلج می سازد. به گفته دیگر هر قسمت از مغز طرف مخالف را کنترل می کند. با توجه به این مسئله که دو نیمه مغز مشابه هستند تقسیم شده، پرفسور ارنستان تصمیم به یافتن عملیات مختلف شخص علاوه بر عملیات فیزیکی گرفت. با گذاشتن کلاه هایی بر سر دانشجویان برای اندازه گیری امواج مغز از آنها خواست که انواع کارهای مغزی را انجام دهند. مانند جمع اعداد و نوشتن رسم و ترکیب مکعبهای رنگی و تجزیه و تحلیل منطقی و افکار رویایی. در تمام مدتی که این اعمال انجام می شد ارنستاین امواج مغز حاصل از دو نیمه مغز هر شخص را اندازه گرفت.یافته های او تعجب آور و مهم بود. انتشارات نسل نواندیش