خودآرايى و محيط آرايى در ايران باستان

شروع موضوع توسط Nazanin ‏25/7/15 در انجمن تاریخ

  1. Nazanin

    Nazanin Moderator عضو کادر مدیریت

    ارسال ها:
    16,244
    تشکر شده:
    60
    امتیاز دستاورد:
    38
    f17cabe8edc025f709520a185cb471ff.jpg



    وقتى سخن از آرايه‏هاى زندگى به ميان مى‏آيد، بى‏اختيار به سرزمين كهنى مى‏انديشم كه ازديرباز، مهد كهن‏ترين تمدّن‏هاى بشرى بوده و عظيم‏ترين حوادث تاريخى در آن، شكل گرفته‏اند. سرزمينى كه آن را به عنوان مهد قانون شناخته‏اند و آن‏قدر اين خصيصه شاخص بوده كه ملل دنياى كهن از آن، ضرب‏المثلى ساخته بودند و به هر چيز كه ثابت و استوار بود و تغيير و ديگرگونى در آن راه نداشت، به طعنه «قانون پارسى» مى‏گفتند. قانونى كه نشان و اصل اوّل مدنيّت به‏شمار مى‏رفت. مورّخان دنياى كهن، چه يونانيان، چه روميان و چه اعراب، از ايران و ايرانيان، چنين ياد كرده‏اند: مردمانى كه سخت پاى‌بند به اصول اخلاق‏اند و آراسته به بهترين و برترين صفات و خصايص انسانى. اين مردمان، جامه‏هاى آراسته و زيبا بر تن مى‏كنند؛ در شكيبايى و پايدارى، شهره آفاق‏اند و وقتى سخن از كيانشان به ميان آيد، از بذل جان، دريغ نمى‏ورزند. نسبت به اسيران و زخميان در ميدان كارزار، چونان پدرى با فرزند رفتار مى‏كنند؛ تو گويى خداوند در وجودشان هزاران كاريز از عشق و معنويت به وديعه نهاده است. مردمان ايران زمين، نيكوسرشت‏اند و بدخواهى در دل آنان راه ندارد. ايرانيان، مردمانى هنرمند و هنر دوست‏اند و بى‏شك خداوندان شعر و شعورند و هنر در زندگى روزمرّه آنها جاى ويژه دارد. چه در سفالينه‏هايشان و چه در حجّارى‏هايى كه در دل كوه‏ها نموده‏اند، عظيم‏ترين آثار و شگفتى‏هاى هنرى را پديد آورده‏اند كه اعجاب و تحسين هر بيننده‏اى را برمى‏انگيزد. در اين مقاله سعى شده است آنچه از آداب و رسوم و هنر رفتار مردمان ايران پيش از اسلام به دست ما رسيده، مورد بررسى قرار گيرد.

    ناگفته نگذارم كه آنچه سيّاحان و مورّخان عهد باستان (مانند: هِرودُت، هِكاته، گِزِنوفون، پلوتارْك، آريستوفانِس، آتِناثيوس، و...) را به اعجابْ وامى‏داشت، در مرتبه نخست، نه آرايه‏هاى ظاهرى، بلكه آراستگى‏ها و پيراستگى‏هاى اخلاقى ايرانيان بود. بدين‏ترتيب، گرويدن اين مردم به اسلام و مكتب اهل بيت(ع) - به عنوان آيينى كه در آداب زيست و ارزش‏هاى والاى انسانى حرف آخر را مى‏زند - را بايد نتيجه همان پاك نهادى، آزادگى و نيك خويى آنها دانست كه بِدان شُهره بوده‏اند.
    اينك، اين افتخار، ما را بس كه ايرانى هستيم و از نسل مردانِ مرد و وارث يكى از عظيم‏ترين تمدّن‏هاى بشرى و دلْ سپرده بهترين دين حضرت دوست!
    باشد كه قدر خود و كيان خود را نيك بدانيم و گوهر وجودى خود را پاس نهيم!



    1. دوره ماد
    اسباب منزل
    در آثار مكشوف در تپه سِيَلْك و گنج زيوه لرستان، از هنر مادى براى تزيين ظروف، استفاده شده است. باستان شناسان، در كوه‏هاى لرستان، آثار فلزّى و سفالى بسيارى كشف كرده‏اند كه نقش‏هاى آن نشانگر مهارت و چيره‏دستى هنرمندان مادى است.


    هنر معمارى و تزيين
    از معمارى‏هاى مادها چيزى براى پژوهشگران، شناخته شده نيست. تنها تعدادى قبور صخره‏اى متعلّق به آن دوره مى‏توانند تصويرى از معمارى آن زمان را به دست دهند. اين قبور، داراى تصاوير و تزيينات زيادى هستند. بر سردرِ مقبره‏ها كنده‏كارى‏هايى بر روى سنگ، مشاهده مى‏شود كه به آنها زينت خاصى مى‏دهد. در اين مقابر و مقابر مشابه، ستون‏ها و كنده‏كارى‏هاى روى سنگ به چشم مى‏خورد. از اين دست كنده‏كارى‏ها، در جنوب روسيه تا ماوراى قفقاز به گونه‏اى چشمگير وجود دارد و مورد توجه خاصّ شرق‏شناسان است. مادها در سنگ‏تراشى زبردست بودند و نقش‏هاى صخره‏اى بر جا مانده از آنها، سختى كار و هنرمندى آنان را نشان مى‏دهد، مثل نقش خورشيدى كه در حال پرتوفشانى است. اين نقش بر بالاى سردرِ مقبره‏اى بين كرمانشاه و همدان، كنده‏كارى شده است. يكى از زيباترين و شگفت‏انگيزترين اثر اين دوره، دِژ مركزى اِكباتانه (همدان) با هفت ديوار متّحدالمركز است كه هر يك بلندتر از قبلى و به رنگ‏هاى سفيد و سياه و سرخ و آبى و زرد و قهوه‏اى و كنگره‏هاى آنها نيز نقره فام و زردْفام بودند و هر دژ داخلى بلندتر از دژ خارجى آن بوده است. درون آن از چوب سِدر و سَروْ ساخته شده بود و تيرهاى سقف و ستون‏هاى سردر و دالان‏ها با صفحات طلا پوشيده شده بودند و پوشش سفال‏ها از نقره خالص بود.
    از نمونه آثار سنگى مى‏توان به «شير سنگى» كه در همدان است، اشاره نمود. اين شير تا سال 1930 ميلادى سالم بود؛ ولى پس از اين تاريخ، صدماتى ديده است.


    باغ‏ها
    باغ‏هاى زيباى ايران در اين دوره چنان زبانزد عام و خاص بودند كه حتى باغ‏هاى معلَّق بابِل (كه يكى از عجايب هفت‏گانه عهد كهن محسوب مى‏شد) را تقليدى از باغ‏هاى عهد مادى در ايران مى‏دانند. به اين باغ‏ها «پرديس» مى‏گفتند كه به معناى «بهشت» است. سرسبزى و شكوه و عظمت اين باغ‏ها هر بيننده‏اى را به تحسين وا مى‏داشت.



    زيورآلات
    در آثار طلا و نقره‏اى كه از اين دوره برجا مانده است، زيورآلاتى مشاهده مى‏شود، مثلاً سينه‏ريزى كه از گنجينه زيوه (در لرستان) به دست آمده و در آن مى‏توان اشكال واقعى و تخيّلى حيوانات را مشاهده كرد. در اين سينه‏ريز، از طلاى خالص استفاده شده و نقوشى در نهايتِ ظرافت و دقّت بر آن، ترسيم شده‏اند. در ساخت سينه‏ريزها، النگوها و گوشواره‏ها از نقش سر حيوانات عجيب و غريب، يارى مى‏گرفتند. در ساخت اين زيورآلات، با ابزارهاى بسيار دقيق و مفتول‏هاى نوك‏تيز، تصاويرى از جانوران و گياهان (به صورت شاخه‏ها و گل‏ها) قلم‏كارى شده است. زيورسازان اين دوره آن‏قدر چيره‏دست بودند كه گاه و بى‏گاه از آثار يا سبك آنها در ساختن كاخ‏ها و اشياى عهد هخامنشى استفاده مى‏شد.



    كفش و لباس
    در اين دوره، تفاوت‏هايى در لباس‏هاى افراد، ديده مى‏شود. اين تفاوت‏ها نه تنها نشانگر تعلّق آنها به طبقه‏اى خاص، بلكه نشانگر حد و مرز قبايل مختلف نيز بوده است.
    مادى‏ها معمولاً بر كمر خود، شمشيرى كوتاه و بر روى سر، كلاهى به شكل بَشليق (كلاه سردارى) و چكمه بلندى نيز بر پا داشتند.
    لباس‏هاى عامه مردم در اين دوره شباهت بسيار زيادى به مردمان خِطّه كردستان در زمان حال داشته است. اعيان و اشراف، لباس‏هاى بسيار مجلَّل و شكيلى بر تن داشتند، تا آن‏جا كه برخى از مورّخان، لباس‏هاى مردم مرفّه و اعيان عهد هخامنشى را تا حدّ زيادى برگفته از لباس‏هاى اين عهد مى‏دانند.
    عامه مردم ماد، روى نيم‏تنه و پيراهنى آستين كوتاه (تا زانو)، پوستى افكنده، آن را بر شانه چپ، استوار مى‏ساختند و گاهى هم پوست را از زير كمربند، رد مى‏كردند. مردم ثروتمند، پوست يوزپلنگ و مستمندان پوست گوسفند به كار مى‏بردند. رسمِ افكندنِ پوست بر شانه، تا امروز نيز در ميان شبانان كوهستان‏هاى آذربايجانْ محفوظ مانده است.



    2. هخامنشیان
    اسباب منزل
    در گنجينه هخامنشى كه از پاسارگاد (در نزديكى شيراز) به دست آمده و متعلق به سده‏هاى چهار و پنج پيش از ميلاد مسيح است، قاشقى از جنس نقره در نهايتِ ظرافت هست كه دسته آن، خميده و به تنديس سريك مرغابى ختم مى‏شود و جزئيات سرِ پرنده، به ظرافتِ تمام در آن، نشان داده شده‏اند و سر مرغابى با پيچ و تابى خيال‏انگيز به طرف دسته قاشق برگشته است. البته و به يقين، در دوره هخامنشى، ظروف سفالى نيز ساخته مى‏شده كه امروزه به ندرت چيزى از آنها باقى مانده است. نمونه‏هايى از ظروف كه از جنس مس و نقره بوده‏اند و تا به امروز نيز ظرافت و زيبايى خود را به خوبى حفظ كرده‏اند، نشان مى‏دهند كه ايرانيان در آن عهد، تا به چه حد به هنر و نقش آن در زيبايى وسايل زندگى اهميت مى‏داده‏اند. اكثر ظروف از نظر شكل و ساخت و پرداخت، بسيار استادانه و ماهرانه شكل گرفته‏اند. دسته ظروف، اغلب به تنديس سر يك حيوان، منتهى مى‏شود. در ملاقه‏ها و صافى‏ها بيشتر به سر مرغابى بر مى‏خوريم؛ اما گاهى سر تزيين شده گوساله نيز به چشم مى‏خورَد. دسته بلند يك تابه «كُندُر دود» نيز به سر يك مرغابى ختم مى‏شود و در كنار اين كندر دود، عودسوزهاى پر نقش و زيبايى را مى‏بينيم كه نمونه‏هاى بُرنزى آن تا به امروز برجاى مانده است.



    ظروف
    از زيباترين و شكيل‏ترين ظروف اين دوره مى‏توان به ظروف مشهور به «پوست تخم‏مرغى» اشاره كرد. ضخامت اين سفالينه‏ها نهايتاً دو و نيم ميلى‏متر است و سطح آنها بسيار صاف و صيقلى است.
    تصاويرى از ظروف زرين و سيمين اين دوره را مى‏توان در پلّكانِ نگاردار آپادانا (در تخت جمشيد) ديد كه به وسيله ملل مختلف، حمل مى‏شود. تُنگ بلندى كه دو دسته دارد، حاكى از هنر و اهميت و نقش آن در آراستگى زندگى است. يكى از دسته‏ها كه لوله تنگ هم محسوب مى‏شود، خاص هنر پارسى است. در اين دوره، دستگيره‏ها اغلب به صورت زيبايى به شكل جانوران و موجودات افسانه‏اى ساخته مى‏شدند. اغلب ظروف، روكشى از بُرنز، طلا و نقره داشتند و گاه جنس آنها فقط از طلاى ناب بوده است. براى تزيين ظروف، اغلب از تصوير نيلوفر آبى و نخل، استفاده مى‏شد.
    امّا درباره ظروف سنگى اين دوره بايد گفت كه سطح كاملاً صيقلى و طراحى عالى، از ظروف سنگى شاه‏كارهاى بديلى پديد آورده است. برخى كه با سر حيوانات، تزيين شده‏اند، بيش از بقيه چشم‏گيراند. مثلاً غازها و قوها با گردنِ دراز از حاشيه گرداگرد كاسه، به بيرون مى‏نگرند. شير هم در ميان انواع حيوانات تزيينى، طرف توجه خاصّ صنعتگران اين عصر بوده است. ظروف سنگى فراوانى داراى نقوش حيوان است. گاهى پايه ظرفى به صورت پنجه شير، ساخته شده است.
    در اين دوره، گويا ارزش ظروف شيشه‏اى بيش از ظروف زرّين و سيمين بوده است. شيشه صاف و بى‏رنگ، از اختراعات ايرانيان بوده و توليد آن در غرب ايران و در بين‏النهرين، صورت مى‏گرفته است. حتى روى اين شيشه‏ها نقش‏هايى ايجاد مى‏كرده‏اند كه به صورت شيارهاى افقى و عمودى بوده است. حتى تزيين با نقوش نخل و نيلوفر نيز در لبه آنها وجود دارد. همچنين گلدان‏ها و قَرّابه (صُراحى)هايى از اين دوره به دست آمده‏اند كه از جنس شيشه‏اند و دسته‏هايشان به شكل جانوران ساخته شده است. اينها گران‏ترين نوع ظروف بوده‏اند و اهميت و قيمت آنها افزون بر طلا و نقره بوده است.



    لباس
    لباس بلند و پرچين اين دوره، مشخصّه‏اى است متعلّق به هخامنشيان. آنها معتقد بودند كه لباس بلند، نقص بدن را مى‏پوشانَد و آدمى را زيبا و بلند نشان مى‏دهد. اين لباس‏ها در هر طرف، چهار چين داشت و دامن آن در پس و پيش به صورت نيم قوسى كامل بود كه گوشه‏هاى آن به سمت بالا كشيده مى‏شد و در دو پهلو كوتاه‏تر بود. اين لباس‏ها با نوارهاى پليسه تزيين مى‏شدند. همچنين با لباس‏هايى سر و كار داريم كه در نوع درجه يك خود، از سه نوع پارچه مختلف، تشكيل شده‏اند. در لباس نگهبانان شوش، پارچه قسمت بالا و پايين، هم نقش‏اند و بى‏دليل نيست كه لباس را نوعى خلعت شاهانه و بلكه بزرگ‏ترين هديه محسوب مى‏كردند. پارچه لباس‏ها به نقش دايره‏هايى با برگ و گل، تزيين شده بود و سوزن‏دوزى‏هاى فراوانى روى لباس‏ها به چشم مى‏خورْد كه گاه زربافت و گاه گل بافت بودند و حتى حقوق زنان خيّاط در كارگاه‏هاى خيّاطى بر اساس نوع لباسى كه مى‏دوختند، تعيين مى‏شد: 1 - خيّاطان لباس‏هاى ساده، 2 - خيّاطان لباس‏هاى ظريف، 3 - خيّاطان لباس‏هاى بسيار ظريف.

    برخى معتقدند كه آتن، استفاده از ابريشم را از ايران آموخت و البته اين اعتقاد، احتمالى قريب به يقين است. در اين دوره، از ابريشم براى تزيين لباس‏هاى گران‏بها استفاده مى‏شده است. پارچه‏هاى پشمى نيز جزو لباس‏هاى ظريف محسوب مى‏شدند. اين پارچه‏ها با تكنيك گوبْلَن و بسيار پرنقش و نگار بافته مى‏شده‏اند. نوعى پارچه ديگر نيز در اين دوره معمول بوده كه نقش آن، دژهايى در مربع‏هاى كوچك است. اين دژها داراى كنگره‏اند. در اين عصر، حتى نقش و تصوير انسان را بر لباس‏ها مى‏بافتند. نوعى لباس بسيار گران‏بها هم رايج بوده كه از پنبه درست مى‏شده است. از پنبه براى پركردن متّكا و بالش نيز استفاده مى‏شده است. اگرچه اين لباس، زيبا و شكيل بود، امّا فعاليت‏هاى بدنى را دشوار مى‏ساخت. آتناثيوس مى‏گويد: «گران‏ترين لباس‏ها... رداى پربهاى ايرانى بود، با بافتى محكم و پوشيده از پولك طلايى». هرچند اين لباس‏ها از ميان رفته‏اند؛ امّا تعداد زيادى از اين پولك‏هاى طلا بر جا مانده است. گاه دكمه و گُل طلا در ميان اين تزيينات به چشم مى‏خورَد. در ميان تزيينات، تنديس انسانِ شيرتن در زير خورشيدِ بالدار ديده مى‏شود كه از پشت به لباس، وصل مى‏شد.



    كفش
    كفش ايرانيان اين دوره، سه‏بنده بود؛ امّا كفش شاه و ولى‏عهد، از اين قاعده مستثنا بود و نرمى آن تا حدّى بود كه پا به راحتى درون آن مى‏چرخيد و رنگ آن نيز سرخ بود.



    زيورآلات
    لباس يك ايرانى متشخص، مزيّن به گردن‏بند و بازوبند بوده و فرد، دشنه‏اى نيز در زير لباس به همراه داشته است. مردها گردن‏بندى برگردن داشتند كه عموماً از جنس فلز بوده است. دست بندهايى نيز استفاده مى‏شد، مثلاً با نقش دو شير در حال بلعيدن دو قوچ، يا دو پرنده شكارى.
    هخامنشيان براى تزيين موهاى خود، از نوارهاى با نقش گل استفاده مى‏كردند. حتى موبند خدمه شاه، پر تزيين بود. سنجاق‏هاى سر، به سنجاق‏هاى امروزى بسيار شبيه بوده‏اند، تنها با اين تفاوت كه قسمتى را كه به چشم مى‏خورْد، مزيّن به فيروزه، عاج، شيشه، استخوان و بُرنز و سُرب مى‏ساختند. تهِ سوزنى كه از پاسارگاد به دست آمده و در لباس به كار مى‏رفته، از زيبايى ويژه‏اى برخوردار است. ته اين سوزن به شكل يك انار كوچك است و مرصّع به طلاست و خودِ سوزن، نقره‏اى است.
    ايرانى‏ها به روغن‏هاى معطّر نيز علاقه‏مند بودند. روغندان‏ها شكلى خاص داشتند. تفاوتى ميان وسايل آرايش مردانه و زنانه اين دوره نمى‏توان يافت. آينه‏ها هم پرنقش و تصوير بودند. دسته آينه از چوب و عاج بود. در امپراتورى بزرگ هخامنشى، سُرمه‏دان در همه جا به چشم مى‏خورْد و به قول گِزِنوفون، مردها هم از آن استفاده مى‏كردند. سُرمه‏دان‏ها را اغلب از شيشه‏هاى الوان و به صورت مطبّق و يك در ميان زرد و آبى و قهوه‏اى و سفيد مى‏ساختند. درِ آنها چهارگوش بود كه به سمت پايين، باريك مى‏شد. سرمه‏دان‏ها از شيشه و بُرنز ساخته مى‏شدند. اين شكل سرمه‏دان، فقط متعلّق به حوزه هنر ايرانْ زمين است.



    3. اشکانیان
    معمارى و شهرسازى
    در دوره اشكانيان اگر شهرى تازه پديد مى‏آمد، يا آهنگ آن بود كه شهرى كهنه گسترش يابد، شهر را به صورت دايره‏اى مى‏ساختند و برگِرد آن، به سنّت كهن، ديوارى بلند مى‏كشيدند. اين شيوه ساختن شهرهاى مدوّر -كه پيشينه تاريخى آن نامشخصّ است -، منافعى دربر داشت. در اين مورد، مصالحى كه براى اين باروى دايره شكل به كار مى‏رفت، كم‏تر از مصالح مصرفى بارويى بود كه به گِرد زمينى به همان مساحت و به صورت مربّع ساخته مى‏شد. ضمناً دفاع از باروى دايره شكل، آسان‏تر بود. ديوارهايى كه از باروى شهر مَرْو بر جاى مانده است، نشان مى‏دهد كه اين بارو از چينه‏هاى گلين بوده و بُرج‏ها و كُنگره‏ها و شكاف‏هايى براى تير افكندن داشته است.

    در درون شهرهاى اشكانى مهم‏ترين ساختمان‏ها مقرّ حكومت و معبد بودند. همچنين بازار از بخش‏هاى جالب و بزرگ شهر بود. خانه‏ها - چنان كه هم اكنون نيز در ساختمان‏هاى قديمى ايران ديده مى‏شود -، حياطى مركزى و اطاق‏هايى به گرد آن داشتند. قديمى‏ترين عمارت اشكانى در شهر فَسا در نخستين قرن حكومت اشكانيان ساخته شد. مواد اصلى ساختمانى اين كاخ، خشت بود. ايوانى ستون‏دار و تالارى چهارگوش با ستون‏هاى غير معمول، اساس ساختمان را تشكيل مى‏دادند. در نماى عمارت، قَرنيزها و حاشيه‏هاى تزيينى و نشانه‏هاى ديگرى از هنر آرايشى يونانى و ايرانى به چشم مى‏خورَد. ديوارها طاقچه‏هايى داشتند كه در آنها مجسّمه‏هاى سفالينى مى‏گذاشتند. ايوان‏ها با گچبُرى‏ها و تزيينات نقاشى شده بسيار به رنگ‏هاى زرد، سرخ، سبز، قهوه‏اى و آبى آراسته بودند.
    در ميان تزيينات معابد، نقش سگ و نيز اژدهاى بالدار با دُم بلند، ديده مى‏شود. بر روى هم، آنچه در معمارى دينى اشكانى جالب توجه است، وجود حياط باز در ميان معبد و ايوان‏هاى عريض در اطراف آن و نيم ستون‏هاى چسبيده به ديوار است.
    گچبرى‏ها و نقش‏هاى پُر و رنگىِ ديوارها مانند عنصرهاى جالب ديگرى از اين معمارى هستند كه در تزيينات آسياى غربى از قديم به كار مى‏رفته‏اند.



    لباس
    در اين دوره، جامه‏ها متناسب با طبقات اجتماعى، فرق مى‏كرد. شاهنشاه و درباريان و آزادگان، جامه‏هاى پُربها مى‏پوشيدند. جامه‏هاى شاهانه، غرق در جواهر بود. اشراف، معمولاً جامه‏هايى كه دامنش تا به زانو مى‏رسيد، بر تن داشتند و گاه بر روى آن، قبايى نيز بر تن مى‏كردند و در زير آن، زير جامه و شلوارى برپا داشتند و كمربندى بر ميان مى‏بستند و خنجرى به پهلو مى‏آويختند. جامه رويى، سراپا قُلّاب‏دوزى بود. شلوار، پوششى ايرانى و قديمى بوده است كه سخت مناسبِ اسب‏سوارى است. به احتمال زياد، جامه روستاييان دوره اشكانى، همان جامه سنّتى‏اى بوده كه در طى تاريخ ما تا به آغاز عصر حاضر نيز رواج داشته است.
    زنان اين دوره، جامه‏اى بلند كه تا قوزك پا مى‏رسيد، برتن مى‏كردند و بر روى آن، قبا مى‏پوشيدند و اغلب، چادرى بر روى اين دو، سر مى‏كردند. زنان اشرافى، ديهيم (تاج گونه) بر سر مى‏نهادند و بر آن، دستارگونه‏اى مى‏بستند كه چادر بر روى آنها مى‏افتاد و معمولاً در ميان سر، فرق مى‏گشودند.



    كفش
    كفش اشكانيان، بسيار شكيل و جالب بود، تا آن جا كه حتى بر كفش‏هاى خود، سنگ‏هاى قيمتى مى‏نشاندند و از رنگ‏هاى متنوّع و جالب توجه بهره مى‏بردند و در تزيين آنها از هيچ كوششى فروگذار نبودند.



    روغن و عطر
    در اين دوره، ماليدن روغن بر بدن، امرى رايج بود و مردم، بسته به وضعيت مالى خود، از روغن‏هاى مختلفى بهره مى‏بردند. به كار بردن عطر نيز بسيار رايج بود.



    تفريح
    در اين دوره، شيرين‏ترين تفريح براى اشراف، شكار بود و بازىِ گوى و چوگان، از محبوب‏ترين تفريحات نُجبا به شمار مى‏رفت. هر يك از اين تفريحات، ابزارها و البسه خاصّ خود را داشتند.



    مجسّمه‏سازى و سنگ‏نگارى
    نمونه‏اى از اين‏گونه تزيينات را مى‏توان در بيستون ديد كه ابعاد تنديس‏هاى انسانى در آنها به اندازه طبيعى است و اجزا و حتى خطوط بسيار ظريف تصويرها بر سنگ، نقش شده است.

    در اين عصر، ساختن مجسمه‏هاى بُرُنزى همراه با مجسمه‏هاى سنگى رونق گرفت. در منطقه بختيارى، مجسمه‏اى بُرنزى به دست آمده است كه نمونه‏اى از كارهاى زيباى اين عصر به شمار مى‏آيد و مردى را با سبيل نشان مى‏دهد، با طوقى بر گردن و ديهيمى بر سر كه گيسوان او روى شانه‏ها افتاده است. سرِ مجسمه نسبت به تنه آن، كوچك است و اين، هيبتِ بيشترى به پيكره مى‏دهد.
    در شرق ايران نيز در كوه خواجه سيستان، آثار نقاشى ديوارى پيدا شده است. در اين دوره از نقّاشى براى تزيين تالارها استفاده مى‏شده است.
    تصويرهايى از جنگ، خدايان، قربانى، شكار و ضيافت، صحنه‏هاى اصلى تزيين در اين دوره محسوب مى‏شوند.



    4. ساسانیانتزيين ساختمان‏ها
    حفّارانى كه در سال‏هاى 1931 - 1932 ميلادى در «اُمُّ السعاتير» و «المعاريذ» (دو تپه در شرق و شمال طاق كسرى) كاوش كرده‏اند، بنيان چند كوشْك ساسانى را يافته‏اند. مقدار زيادى از بقاياى گچ‏بُرى‏ها كه زينت عمارات بوده، به دست آمده است. مشهورترين بنايى كه پادشاهان ساسانى ساخته‏اند، طاق كسرى يا ايوان كسرى است.
    طاق كسرى تنها قسمتى است از كل عمارت، كه اثر قابل توجّهى از آن (در منطقه مدائن در عراق كنون) باقى است. نماى اين بنا كه 29 متر ارتفاع دارد، ديوارى بوده است بى‏نضير؛ ليكن طاق‏هاى بسيار و ستون‏هاى برجسته و طاق كوچك مرتّب به چهار طبقه و ديوارى دهليزى داشته است.
    نماى عمارت، شايد از ساروجِ منقّش يا سنگ‏هاى مرمر، يا چنان‏كه برخى از نويسندگانِ جديد ادّعا كرده‏اند، از صفحات مسينِ زراندود و سيم اندود، پوشيده بوده است.
    حيرت و اعجاب نظاره‏كنندگان در برابر اين بنا بيشتر به علت عظمت و شكوه و ضخامت اضلاع آن بود، تا زيبايى كلّيات و جزئيات آن. ابن خُردادْبِه مى‏گويد: كاخ كسرى در مدائن (تيسفون) از همه بناهايى كه با گچ و آجُر ساخته شده‏اند، بهتر و زيباتر بوده است. در زمان مراسم، نه تنها كف تالارها كه در و ديوارها را با قالى فرش مى‏كردند و هرجا كه فرش نبود، با تصاوير مُعرَّق (موزاييك) كه به امر خسرو اوّل ساخته شده بودند، آراسته شده بود.



    لباس و منسوجات
    در اين عهد، لباس‏هاى زرين و سيمين، رايج بود و در هنگام جنگ، از زره و خُود استفاده مى‏كردند و ران‏بند و بازوبند به كار مى‏بردند. در اين دوران، هنر پارچه‏بافى و رَنگرزى به اوج رسيده بود. صنعتگران، پارچه‏هاى ابريشمى و قالى و چيزهاى ديگر مى‏بافتند و نَسّاجى از صنايع مهم ايران به شمار مى‏رفته است. مهم‏ترين كالايى كه به صورت عبورى از ايران مى‏گذشت، ابريشم بود.
    در اعياد، خصوصاً خُرّمْ روز - كه برابر با روز اوّل دى‏ماه بود -، مردم، جامه سفيد برتن مى‏كردند و بر فرش سفيد مى‏نشستند و مراسم شُكر و شادى به جاى مى‏آوردند.
    مردم اين دوره، قبايى بلند و پرنقش و در زير آن، شلوارى پرچين و گشاد بر تن مى‏كردند. تنوعِ پارچه‏ها بسيار زياد بود. نقوش پارچه‏هاى به جا مانده از اين عصر، با دقّتى فوق‏العاده رسم شده‏اند. صورت حيوانات، خصوصاً فيلان را آن چنان با ظرافت و دقتْ كشيده‏اند كه شخص به حيرت مى‏افتد و آنها را از حيث حركات و نمايش حيات، از جمله شاه‏كارهاى حجّارى مى‏شمرَد.

    ظروف
    در اين دوران، ظروف زيبايى از جنس طلا و نقره ساخته مى‏شد كه گاه، جواهرنشان بود. اين ظروف، نقوش برجسته‏اى داشتند و در زيبايى و هنر و صنعت، سرآمد بودند.
    سكه‏هاى دوره ساسانى نيز با نقوش برجسته‏اى كه معمولاً ته مايه مذهبى داشت، تزيين مى‏شدند. در اين نقوش برجسته معمولاً آتشكده و اَهورامزدا حضور داشتند.



    قالى‏ها
    معروف‏ترين قالى عهد خسروپرويز كه در كتب قديم شرقى شرح آن مذكور است، از جنس ابريشم زَربفت بوده است. ثَعالِبى گويد: «كاخ طاقديس، از چهار قالى زَربفت مرواريددوز و ياقوت نشان، پوشيده بود و هر يك از اين فرش‏ها فصلى از سال را نشان مى‏دادند». قالى بزرگى كه در تالار باريكى از قصرهاى سلطنتى تيسفون بود و «وَهارى خسرو (بهار كسرى)» نام داشت يا طبق نقلى از ثعالبى آن را «فرش زمستانى» مى‏گفته‏اند، از همان جنس زربفت بوده است. اين فرش كه در فصل سرما مورد استفاده قرار مى‏گرفت، تصوير بهار را در برابر ديده بينندگان مى‏گسترد. در متن آن، خيابان‏هاى گل و درخت و جدول‏هاى آب را به تصوير كشيده بودند و نهرها از ميان باغى خرم مى‏گذشتند و كشتزارها و باغچه‏هاى پر ميوه و سبزى، آن را فرو گرفته بودند. شاخ و برگ اين اشجار، از زر و سيم و گوهرهاى رنگارنگ بود.