تردید در انتخاب همسر

609 بازدید
سوال شده بهمن 15, 1396 در ازدواج و طلاق توسط مهدی
سلام من پسری 29 ساله هستم (فوق لیسانس مکانیک). خیلی دلم میخواد خلاصه بگم تا همه بخونن ولی از طرفی ذکر یه سری مواردو برای بیان بهتر مساله ضروری میدونم. من خیلی در زمینه خودشناسیم فکر کردم و چیزای زیادی از خودم فهمیدم گرچه شاید کامل نباشه. درونگرا، کمال طلب و استرسی  هستم و از عدم تلاطم توی زندگی خوشم میاد. توی یه اتفاق مدت های مدید می مونم. مدام چرا چرا میکنم بعد از اتفاقی که می افته و .... بگذریم من توی فوق لیسانس وارد دانشگاه بسیار سختگیری شدم که ورود بهش مساوی بود با استرسای شبانه روز، میگرن، تلاشهای بی نتیجه، هجوم سیلی از مطالبی که من اصلا نمیدونستم چی هستن. شبانه روز درس میخوندم اما به قدری دانش قبلیم کم بود که درسا رو نمیفهمیدم. شبا خواب کلاس میدیدم، هر چی میخوندم هم از بس سیل مطالب زیاد بود نمیتونستم به خوبی درسا رو بفهمم. اون ترم با وجود مطالعه بسیار زیاد مشروط شدم. خیلی سخت بود و فارغ التحصیلی برام رویای دست نیافتنی شده بود. توی ذهنیاتم میگفتم کاش توی یه کارخونه یه کارگر ساده بودم و بی استرس و بی دغدغه های فکری کار میکردم و یه لقمه نون در میاوردم. اما از طرفی ستایش میکردم همکلاسی هایی رو که با وجود قرار داشتن توی شرایطی مشابه شرایط من، کماکان آروم هستن، باشگاه میرن، شوخی میکنن، فیلم میبینن و در اوج توانایی افتاده و متواضع هستن. من میخواستم مثل اونا باشم ولی واقعا توانایی شو نداشتم. از یه طرف، آرامش فکری رو دوست داشتم و به دنبال یه زندگی ساده و بی استرس بودم و از طرف دیگه دوست داشتم مثل بچه های خوب دانشکده باشم. به هر ضرب و زوری فارغ التحصیل شدم و جایی استخدام شدم. الان واسه ازدواج کاملا مرددم که دختری پیدا کنم که مثل بعضی از بچه های دانشکده در اوج قدرت و دانش و مهارت، افتاده و خاکی باشه و دغدغه رشد داشته باشه تا منم بتونم با اون به رشد علمی و اخلاقی برسم؟ یا دنبال دختری باشم که اصلاً تو اون وادی ها نباشه ودغدغه های علمی و پیشرفت علمی نداشته باشه و فقط با هم یه زندگی آروم و بی استرس رو طی کنیم؟جنگ من با خودم توی انتخاب همسر اینه که من توی دوراهی موندم که یه طرفش چیزیه که دوست داشتم باشم (پیشرفت علمی و ...)و چیزی که در عمل بودم (عدم توانایی تحمل اون استرسا). لطفا راهنماییم کنید. اگر جاییش مبهمه بفرمایید تا توضیح بیشتر بدم.

2 پاسخ

پاسخ داده شده بهمن 16, 1396 توسط روانشناس
سلام بر شما

نوشتتون را کامل خوندم.
استرس شما در کلامتون کاملا مشهود است.
این دوگانگی ذهنی در همان جمله اول بود که دوست دارم کوتاه بنویسم همه بخوانند ولی در نهایت با توضیحات نوشتید.

اگر در نهایت با کسی مثل خودتان که با خودش جنگ درونی دارد ازدواج کنید راضی خواهید بود؟
که خواسته و عملش دو چیز متفاوت باشد؟

مـریم غفـار
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
مشاوره تلفنی : شماره هوشمند 9099071000 را بدون پیش شماره گرفته و سپس کد 80195 را وارد نمایید
دارای دیدگاه بهمن 17, 1396 توسط مهدی
نه. اصلاً چنین چیزی رو مطلوب نمیدونم. من دوست داشتم مث بچه های خوب و قوی دانشگاه باشم اما واقعا نمیشد. تلاشام نتیجه نمیداد. من پیشرفت علمی رو واقعا دوست دارم ولی توی اون برهه هرچی تلاش میکردم نتیجه نمیگرفتم (هم به علت زیادی مطالب و سواد کمم و هم مشکلات جانبی توی خونه). از طرفی خواهان آرامش و روتین بودن زندگی بودم و از طرف دیگه دنبال پروروندن صفات خوب مثل صفات خوب و عالی بچه های دانشگاه بودم. خودم واقعا دوست دارم که با دختری از اون سطح از دانش ازدواج کنم ولی نمیدونم این تمایل به خاطر عدم اغنای من از درس توی اون دوره دانشگاه بود یا حس واقعی من به ازدواج اینه.
پاسخ داده شده بهمن 18, 1396 توسط روانشناس
سلام مجدد

مهدی گرامی در ازدواج تاکید می شود که با افرادی شبیه به خودمان ازدواج کنیم و نظریه تضاد و به نحوی کامل کردن همدیگر منسوخ شده است.

ولی یک نکته را در نظر داشته باشید
 وقتی خودتان یکی مثل خودتان را قبول ندارین،ارزوتون یک ادم متفاوته،  چطوری  انتظار دارید یکی دیگه از داشتن و بودن کنارتون  خوشبخت بشه؟
بهتر نیست اول بتونید از خودتان راضی باشید و خودتان را دوست داشته باشید و حرف و دل و عملتان را یکی کنید؟
تعارضاتتان را حل کنید؟
شاید شما همین الان فوق العاده باشید، من شناختی به شما ندارم.
ولی مهم اینه که  باور و تصویر خوبی از خود ندارید.
و با این تصویر، شانس ازدواج موفق پایین میاد.

مـریم غفـار
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
مشاوره تلفنی : شماره هوشمند 9099071000 را بدون پیش شماره گرفته و سپس کد 80195 را وارد نمایید
دارای دیدگاه بهمن 18, 1396 توسط مهدی
مشاور گرامی؛ با سلام و احترام
توی عرایض بنده حرفی از قبول نداشتن خودم زده نشده. که شاید شما جنگ درونیم رو با قبول نداشتن خودم هم معنا دونستید. من به کمال رسیدن رو دوست دارم. توی همین مثال، وقتی خودم نتونستم توی اون دانشگاه موفق بشم، توی ذهنم دنبال یه همراه بودم که بتونم در کنار اون و با کمکش، به اون رشد علمی برسم. ولی استرسام به قدری بود که گاهی بی خبری و فراغت خیال یه کارگر ساده رو مناسبتر دیدم نسبت به اون دنیای پر از استرس و هیاهوی علم اندوزی. شاید نتونستم خوب حس و حالمو با پیامام برسونم . جان کلام اینکه من به دنبال فردی آرام و در عین حال سختی کشیده هستم. چیزی که خودم نتونستم باشم. شاید این همون کمال طلبی منه که دنبال فردی با کلی صفات خوب هستم. اگر پاسخ جدیدی هم از سمت روان شناسای محترم داده نشه، ممنون از سایت. بیش از این حد، انتظاری ندارم
دارای دیدگاه بهمن 20, 1396 توسط روانشناس
مسلما نوشته جان کلام را منتقل نمی کند و این مسئله ای دو سویه است.
اگر باور دارید که صفات خوب زیادی دارید، این حق شماست که چنین همسری کنارتان باشد.  
شما به گفته ی خودتان استرسی و کمال گرا هستید و در یک اتفاق مدتها می مانید.
بنابراین اگر شخصی متفاوت کنارتان قرار گیرد آرامش نخواهد داشت. چون به او نیز استرس وارد می شود.
میگویید نمیخواهم شخصی مثل خودم باشد که تعارض داشته باشد.
بلکه میخواهم مثل خودارمانی ام باشد و کنارش پیشرفت کنم.
اگر افراد در ازدواج با پتانسیلی که در آینده در خودشان می بینند ازدواج کنند و یا پتانسیلی که در طرف مقابل می بینند و نه چیزی که اکنون است، دچار مشکل خواهند شد.
امیدوارم که متوجه منظورتان شده باشم.

مـریم غفـار
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
مشاوره تلفنی : شماره هوشمند 9099071000 را بدون پیش شماره گرفته و سپس کد 80195 را وارد نمایید
دارای دیدگاه اردیبهشت 16, 1397 توسط یثنا
متاسفانه منم شرایطی که تجربه کردین رو تجربه کردم و وبه این نتیجه رسیدم اول باید شخصیت خودم رو درمان کنم تا بتونم به ارامش روانی برسم
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...