سلام من یه خانم 28 ساله هستم که از این روند زندگبم به شدت خسته ام جای من این جایی که هستم نمیشد اگه یه روز انتخاب بهتری می کردم به جای ترس و دلهره تو رشته پرستاری که قبول شده بودم تحصیل می کردم و روند زندگیم به کلی تغییر می کرد و یه حاصلی داشت حالا اما حسرت گذشته رهایم نمی کند و سرخورده و نا امیدم و احساس می کنم برای هر کاری دیگه دیر شده و جراتم رو به کلی از دست دادم و فکر می کنم به درد هیچ کاری نمی خورم مثلا به خودم میگم اگه قرار باشه جایی برم سرکار مدام دلشوره دارم و استرس شدید _تپش قلب و تنفس و از دست دادن تمرکز_که مبادا خرابکاری بکنم اصلا مسئولیت هیچ کاری رو قبول نمی کنم و از طرفی مادری دارم که به شدت وابسته من هست و به جای این که من رو تشویق کنه ندام دوست داره همه جا و تو هر محفلی کنار من باشه و مهلت نفس کشیدن ندارم و این ناجرا استقلال من رو نابود کرده. اصلا نمی تونم از قرار گرفتن تو محیط های تازه احساس لذت کنم و بیشتر احساس ضعف می کنم. من دو سال هم در رشته بازیگری تحصیل کردم اما اصلا نتوستم به خاطر مشکلات مالی و خانوادگی با خیال آسوده تحصیل و تمرین کنم. زندگیم دچار رخوت شده و مدام همه چیز رو به فردایی که هیچ وقت نمی یاد ارجاع می دم و در تصمیم گیری حتی در مورد یک خواستگاری ساده هم مردد هستم و با خودم فکر می کنم با شرایطی که من تا حالا داشتم من هیچ فرصتی برای این که خودم باشم نداشتم چه طور می تونم کنار مردی زندگی کنم که طبیعتا دوست داره مقتدر باشه و به زن به عنوان یک موجود ضعیف نگاه می کنه که احتیاج به حمایت داره کمکم کنید بتونم با ترس هام کنار بیام و جرات و جسارت بیشتری تو زندگبم داشته باشم سپاس