نا امید و خسته ته خط

700 بازدید
سوال شده فروردین 6, 1397 در عمومی توسط مریم
سلام...الان که این و دارم برای شما میفرستم تصمیم قطعی به خود کشی گرفته ام و امروز فردا آن را انجام میدهم...خواستم شرایط زندگی ام رابه شما بگویم....من دانشجوی دکترا که کاش نبودم و به جاش یه شغل خوب داشتم ...خیلی از بچگی سختی کشیدم و دایما شاهد دعوا و درگیری و مریضی اعضای خانولدم بودم...آرزوی معلمی در دل داشتم که وقتی کنکور میخواستم بدهم زمان من حذف شد...و من که شیفته عربی بودم رفتم عربی،تو تهران ...که همیشه فکر مادرم بودم که مریض بود و پدرم که اخلاق بدی دارد و او را دایما آزار میداد...سال سوم دانشگاه بودم که مادرم سکته قلبی کرد و مشکل قلبی نیز پیدا کرد...برادرم هم که ازدواج کرده بود به خاطر خیانت همسرش مجبور به طلاق شد...شرایط سختی داشتم ،تااینکه خودم هم مشکل لاعلاج پوستی پیدا کردم ،به طوریکه دکترای زیادی رفتم ولی خوب نشدم ،مشکلم به گونه ای هست که اصلا نمیتوانم گرما و سرما را تحمل کنم ...زیرا به شدن به آن آلرژی داشتم و با این حساب ازدواج هم برای من منتفی شد....دوبار آزمون معلمی دادم که بار اول به خاطر سهمیه جانبازان رد شدم و بار دوم با وجود ۲۰ بودن معدلم در فوق لیسانس با پارتی شخصی را که از من پایینتر بود را برداشتن...الان هم ک دانشجوی دکترا هستم به شدت به منطقه ای که در آن هستم آلرژی دارم ،از طرفی فشار درسا به قدری زیاد است که نمیتوانم از پسش برایم،،.وچون مادرم ناراحتی قلبی دارد می ترسم به آنها بگویم که از پس این فشارها برنمی آیم...از طرفی مادرم هم تحمل ناراجتی مرا ندارد و من عذاب وجدان دارم که باعث ناراحتی قلب بیمار او میشوم....خلاصه فشار زیادی روی من هست و برای همین تصمیم گرفتم به زندگیم پایان دهم،من فقط یه شغل معلمی و خواستم که امیدی برای من شه ولی خدا نخواست...واحد اقل گفتم ازدواج کنم ولی منی که حتی نمی توانم نزدیک گاز شوم چطور میتوانم از پس زندگی برآیم؟خلاصه گاها سرنوشت کاری میکند که چاره ای جز خود کشی نداری....
دارای دیدگاه فروردین 9, 1397 توسط سحر
سلام مریم خانوم عزیز من به دختر 25 ساله هستم و فک کنم حدودا هم سن و سال باشیم ., من تو و خیلی های دیگ تو زندگیمون راه های درست و غلط زیادی رفتیم که شاید نباید میرفتیم و مشکلاتی که اومدن و رفتن
من پر بودم از مشکلات ولی چیزی فراتر از مشکلات وجود دارن و اون امید به زندگیه ,, مرگ اینجوری ک فک میکنی نیست زندگی لذت بخشه زندگی پر از لحظه های خوب و بده و هیچ شرایطی ماندگار نیست چه معلوم یکی دو سال دیگ زندگی ای نداشته باشی که به این روزات بخندی پس جا زدن برا چی
زندگی همش شیرین نیست ولی همشم تلخ نیست
بنظرم زندگی تو نزدیک طلوع خورشیده اندکی صبر سحر نزدیک است
دارای دیدگاه فروردین 9, 1397 توسط بی نام
سلام.یه سوال:دوست عزیز ایا به حال مادرت بعد از خودکشی فکر کردی؟
دارای دیدگاه فروردین 9, 1397 توسط بی نام
سلام اینایی که گفتین واقعاً سخته. هرکسی نمیتونه درک کنه. منم مشکلاتی دارم که درسته که به اندازه شما نیست ولی هرچی فکر میکنم هیچ راه حلی نداره. حتی هزار هزار میلیارد هم نمیتونه حلش کنه. نمیدونم خدا چرا ساکته. خدا هست ولی ساکته.
دارای دیدگاه فروردین 9, 1397 توسط نیما
با سلام و احترام
خدمت شما عارضم من روان شناس نیستم ولی نظرمو خدمت شما عرض می کنم.
جدا در مقطع ارشد معدل شما بیست شده است؟ خیلی سخته!
حرفاتون درست مشکلات هست! شما به نظرت با حذف خودت  آیا مشکلات کمتر میشن یا همین مادرت که نگرانش هستین زندگی بدون شما براش سخت تر نمیشه؟
من هم مثل شما جون هستم آخرین عضو یک خانواده ده نفره خیلی به من سخت  گذشت از کودکی تا حالا که  بتونم به اهدافم برسم.
حرف من اینه که با خودکشی فقط صورت مسیله پاک میشه؟ و ضعف فکری طرف مقابل که همه به آن پی مبرن  تازه شما که دانشجوی دکترا هستی هنوز بدتر! همچنین شرایط خانواده بدتر میشه!

1 پاسخ

پاسخ داده شده فروردین 9, 1397 توسط نازی قنبری
سلام
دوست عزیز،عيدتون مبارک.چه شرایط سختی داشتید ،اینکه با وجود همه سختی ها و رنجها توانستید دکتری قبول شید واقعا جای تحسین داره،افرررررين.
از نوشته هاتون معلومه که مادرتون خیلی براتون مهمه،حتی دوست ندارید به ایشون بگید از پس فشارهای زندگی بر نمی آیید.امیدوارم خدا به مادرتون سلامتی بده و حفظشان کند .
پیشنهاد می کنم همین حالا ،یک مشاور انتخاب کنید و با او در ارتباط باشید ،کسی که فریادهای خاموش شما را بشنود.
شاد و سلامت باشید.

نازی قنبری
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
تلفن تماس: 021_23584444
داخلي 1 - کد مشاور 4640
موبایل: 09193809255
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...