سلام من ۲۰سالمه و دختر خیلی حساسی هستم. به خاطر مسائل خانوادگی و دعواهایی که پدرو مادرم میکنند همیشه احساس سرخوردگی میکنم. حتی باعث شدن به هدفم نرسم و این سومین سالیه که میخوام کنکور بدم. از زمانی که یادم میاد دعوا داشتیم تو خونه روزای خوبم داشتیم اما دعواها شدیدتر بودن وقتی بچه بودم پدرو مادرم طلاق گرفتن اما یکم بعد دوباره اشتی کردن ولی بازم دعوا و دعوا و دعوا... تا اینکه دوباره چن سال پیش بدون اینکه به کسی بگن جدا شدن ولی باهم تو یه خونه زندگی میکردن اما حرف خاصی نمیزدن ولی دعواهای خیلی بد میکردن حرفای زشت دعوای فیزیکی ، ابروی همدیگرو جلوی ما میبردن مثل اینکه تو با فلانی حرف میزنی من مجردم حقمه هرکاری کنم(البته اینا کمتریناشه) و وضعیت جوری بود که تا با هم حرف میزدن استرس تمام وجودمو میگرفت و گوشمو تیز میکردم ببینم چیزی نگن که باز دعوا بشه ودیدگاهم نسبت بهشون خیلی بد شد و همیشه فک میکنم دختری که پدرش مذهبیه اما مادرش میگه اینکارارو میکنه و اینا چطور میخواد فردا به یه ادم اعتماد کنه و زندگی تشکیل بده و خیلی اوقات پیش خودم قسم میخورم بعد از اینکه کنکورو دادم حتی اگه یه پیرمردم ازم خواستگاری کرد باهاش ازدواج میکنم تا از این وضع راحت بشم حداقلش اینه که از اونم جدا میشم هرچی هس از این وضع خیلی بهتره . حالا یه مدت کمیه که در کمال ناباوری اشتی کردن اما بازم دعوای لفظی دارن درسته که خیلی کمتر شده خداروشکر اما بازم طی این جر و بحثا یه دفه بدنم شل میشه و استرس میگیرم و همش گریه میکنم و به خدا میگم اخه مگه من چه گناهی کردم که از بچگی باید ارزوی یه خانواده با دل خوش رو داشته باشم.همش میترسم اون دعواهای وحشتناک شروع بشه. یه وقتا میگم تو روشون وایسم و بگم منو بفرستین از ایران برم اما طاقت نمیارم خیلی بهشون وابستم. ولی در حال حاضر بزرگترین مشکلم اینه که کنکورو بدم همونجوری که دوس دارم. هدفم خیلی بزرگه درسم خوبه و همش سه ماه مونده اگه این سه ماهو خوب درس بخونم بهش میرسم اما اگه نذارن بخونم.. نمیدونم وقتایی که دعوا دارن چیکار کنم که اروم باشم. یعنی تا صدای یه جرو بحث کوچیک میاد گریم میگیره و حالم بد میشه. واقعا دلم میخواد دعوا نکنن و این سه ماه تموم شه بعدش هرکاری خواستن بکنن به خدا دیگه خسته شدم.