مشاوره برای ازدواج

463 بازدید
سوال شده اردیبهشت 12, 1397 در ازدواج و طلاق توسط Zahra
نمیدونم از کجا شروع کنم.امیدوارم شما پاسخ بهم بدید.
من یه دختر 25سالم و لیسانس ادبیات فارسی دارم.5ساله با پسری به اسم بابک اشنا شدم که قصدمون ازدواجه.خانواده من مذهبی ان. بابک فرزند طلاقه.28سالشه.4ماهش بوده که پدر مادرش از هم جدا میشن و مجدد ازدواج میکنن.بابک اواره میشه.یا خونه مادربزرگش بوده یا دوستاش.وضع مالی خوبی نداره.ولی من به پاش نشستم و کمکش کردم سرپا بمونه و بخاطر تنهایی سمت اعتیاد و خلاف نره. از بچگی رو پای خودش بوده و نون حلال دراورده.از مادرش خبری نیست ولی پدرش هست. عاطفه پدری نداره چون زنش نمیذاره به بابک کمک کنه.بابک هیچ سرپناه و کمکی نداره.یکم کمکش کردم بیاد خاستگاری تا بعدا با وام گرفتن و کار کردن خودمون یه عقد ساده بگیریم. بابک قبول کرد و مردونه اومد خاستگاری.با پدر و زن بابا و مادربزرگش..متاسفانه خانواده ی مذهبی و مقید من که فقط اخلاق براشون مهم بود تو جلسه خاستگاری فقط حرف از خونه و طلا و پول زدن.نمیگم حق ندارن البته که این حرف ها باید تو خاستگاری زده بشه ولی مسئله مهم من اینه که چرا خانواده ای که ادعای معنویات و اخلاق میکردن هیچ سوال معنوی و اخلاقی نپرسیدن.تا فهمیدن بابک دستش خالیه و زن بابایی داره که نمیذاره کمکی از سمت باباش بشه کشیدن کنار. خانوادم رفتن تحقیق همه همسایه ها گفتن بچه خوبیه سربه زیره و کاری.اما عیب طلاق و کشیدن وسط و گفتن کمکی نداره..خود بابک گفت در حد توان مراسم میگیرم و خرج میکنم.ولی بابام انگار حرفای مادوتا رو نشنید.الان یک سال از جلسه خاستگاری میگذره و بابام هیچ خبری به بابک نداده.مگه بابک مقصره که تو بچگی شده فرزند طلاق؟ از نظر مالی هم الان همه دستشون خالیه.هرچی به بابام گفتم شما یه مشکل اخلاقی تو بابک پیدا کن بگو نتونست پیدا کنه فقط گفت باباش کمکش نمیکنه و من خانوادشونو نمیشناسم.حتی تو این یک سال هیچ تلاشی برای شناخت بابک نکرده.این رفتارا چه معنی میده؟ پدری که میگه من از چشمای دخترم میفهمم تو دلش چی میگذره چرا حرف دلمو نفهمید و پا گذاشت روش؟ هنوز هم وقتی حرف میشه میگه چطوری باید بشناسمشون؟ من خودم دختر مقیدی هستم و درکشون میکنم ولی تو این یک سال اندازه ده سال پیر شدم و منو ندیدن که چ سختی هایی میکشم.همه فکر کارای خودشونن.پدر بابک که اصلا عاطفه پدری نداره بابک مجبورشده از دست نیش و کنایه های زن باباش داخل ماشینش بخوابه.همچین فردی نباید ازدواج کنه؟ وقتی ادعای اسلام از پدرمادرم دیدم که به هیچ کدوم از حرفای خدا و امامان عمل نمیکنن فقط میگن ما نمازخونیم و معیارمون اخلاقه پول مهم نیس منم نمازمو نمیخونم که مثل اونا نباشم.حالا من با اینهمه دغدغه چیکار کنم؟ حرفمو ب کی بگم؟ پدرو مادرم میدونن من با بابک رابطه دارم ولی قدمی برنداشتن که مارو بهم برسونن و کناهانمون بیشتر نشه..هیچ حرفی دیگه با هیچ کدومشون ندارم.هیچکس حرفامو نمیفهمه..خواهش میکنم شما درکم کنید.ممنون
دارای دیدگاه اردیبهشت 13, 1397 توسط بی نام
با سلام

بنده کارشناس نیستم اما سوالی برام پیش اومد از صحبتهای شما

اول اینکه خب مسائل مادی تا حدودی نیاز هست که خیلی مهمتر و تاثیرگذارتر از دیدگاه دو نفر هست که دل بسته هم شدند...

ولی در متن فرمودین مرد برای دوری از زن باباش در ماشین میخوابه ..
وقتی یک نفر توانایی خانه گرفتن در حد یک اتاق یا خوابیدن در مسافرخانه را ندارند چطور میتواند برای زندگی خانه ای تهیه کند بدون کمک ...
دارای دیدگاه اردیبهشت 13, 1397 توسط نیما
سلام
البته بخشی از حرف پدر شما درسته چون هر چی هم دیگرو دوست داشته باشین این برای شما پول اجاره خونه و خرج های جاری نمیشه...البته باید   جددییت شما و همت پسره رو ببینه در این مورد،،،
کمی از درد خودم بگم براتون، 32 سالمه مجرد شاغل صاحب خونه و  ماشین و دانشجوی ارشد فرزند آخر یک خانواده پرجمعیت هستم. سه سال هست که قصد ازدواج دارم ولی کجاست کیس خوب، یکی میگه استخدام رسمی نیستی یکی میگه تک پسر نیستی یکی میگه چرا پدر مادرت تو روستا هستند یکی میگه چرا چشمات رنگی نیست.
به خدا خسته شدم ،،دیوانه شدم از وضع  اوضاع  خودم سالها تلاش کردم رسیدم به اینجا ولی انگار این چیزها اصلا ملاک نیست اگه باشه برای ادمهایی است که من نمی خوامشون..............
دارای دیدگاه اردیبهشت 14, 1397 توسط بی نام
سلام..ممنون که متن رو خوندید.به نظر من با اینکه تو این زمونه ملاک ها اغلب ملاک های مادی است اما این چیزایی که شما میگید بیشتر شبیه بهانه است.مطمئنا یکی پیدا میشه که شما رو فقط بخاطر چیزی که هستید و دارید بپذیره.در غیر این صورت ب نظرم فقط میخوان بهانه ای برای نه گفتن داشته باشن.البته من ادمی هستم که به عقاید دیگران احترام میذارم.شاید به نظرشون این چیزا شرط اصلی ازدواج باشه.شاید چشمهای رنگی رو به خیلی چیزهای بهتر که شما دارید ترجیح میدن.زندگی با اینجور ادمها که فقط ظاهر رو میبینن خیلی سخته.اگه شما هم ظاهربین هستید که هیچ.ولی اگر باطن براتون مهمتره یکم صبر کنید تا فردی که شایسته زندگی با شماست رو پیدا کنید.مهم نیست سن میره بالا و وقت ازدواج دیر میشه،مهم اینه شما با فردی زندگی کنید که کنارش احساس برتر و خوشبخت بودن داشته باشید حتی اندک.
این نظر من بود، شما مختارید.

1 پاسخ

پاسخ داده شده اردیبهشت 25, 1397 توسط نازی قنبری
سلام
 دوست عزیز،احتمالا  آقا بابک توانسته یک سری از نیازهای روانشناختی شما رو برآورده کنه که رابطه تا الان تداوم داشته ،و شناختی که شما از ایشون ندارید دیگران ندارند،پس با کلیت قضیه موافق یا مخالف هستند.
لطفا صادقانه به این سوال پاسخ بدید،مهم ترین احساسی رو که از بودن با بابک دریافت می کنید چیه?

نازی قنبری
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
تلفن تماس: 021_23584444
داخلي 1 - کد مشاور 4640
موبایل: 09193809255
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...