عجول بودن و بی دقتی

2,437 بازدید
سوال شده اردیبهشت 26, 1397 در عمومی توسط سولماز
سلام

من تو کارهام خیلی سریع و گاها بدون فکر قبلی وارد عمل میشم طوری که بعدا متوجه کلی بی دقتی ها که واقعا خنده دار هستند....

این عملکرد خودم وقتی در مواجهه با دیگران رخ میده اعتبار و شخصیت من رو خدشه دار می کنه... اونوقت انگار آدمها با خودشون میگن فلانی چقد بی دقت و نابخردانه وارد عمل میشه وهم خودشو و هم ما رو به زحمت و عذاب میندازه!

این نوع رفتار عجولانه و تصمیم گیریهای  شتابزده که بعدا سبب پشیمانی و بروز بی دقتی ها میشه ناشی از چیه؟

چطوری این رفتار خودم رو اصلاح کنم؟ هر وقت اینطوری برام پیش میاد بعدش **به شدت **دچار استرس میشم ، زندگیم بهم میریزه، تمرکزم رو برای کارهای دیگه ای که باید در طول روز انجام بدم از دست میدم، می ترسم دوباره با کارم زحمت  فرد مقابلم رو زیاد کرده باشم!

با خودم میگم یعنی ادمها راجع به من چی فکر می کنن...خسته شدم... دوست دارم تمیز و درست کار کنم و ملاک رضایت خودم از خودم باشه...کمکم کنیید....لطفا

5 پاسخ

پاسخ داده شده اردیبهشت 30, 1397 توسط روانشناس
سلام

بی دقتی از یک ذهن درهم میاد.
اگر افکار حل نشده در ذهنتان  دارید لازمه حل و فصل بشود.
سوالهای بی جواب ذهنی، به جواب برسد.
خواسته و نیازها دسته بندی و الویت بندی بشود.
و در نهایت تمرینات بودن در لحظه اکنون انجام شود.
تا ذهنتان سوار بر ماشین زمان نشود و به آینده یا گذشته سفر نکند تا بتواند با تمامیت خودش در زمان حال باشد و کسی که در زمان حال زندگی کند، دقت و توجه بالایی خواهد داشت.

مـریم غفـار
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
مشاوره تلفنی : شماره هوشمند 9099071000 را بدون پیش شماره گرفته و سپس کد 80195 را وارد نمایید
دارای دیدگاه خرداد 2, 1397 توسط سولماز
سلام خانم غفار
راست می فرمایید ذهنم به هم ریخته است...خودمم  ناراحتم. ولی بارها و بارها خواسته هام رو رو برگه نوشتم بررسی کردم ولی  بعدش هیچ  تصمیم خاصی  نتونستم بگیرم ...بارها و بارها به سوالات درونم جواب دادم ولی باز همون گذشته  تکرار شد!  کمی گیج هستم... احساس می کنم خودم نیستم. اگر توضیح بخواهید بازم میدم ولی می خوام مشکلاتم حل بشه...که تنها یکیش همین عجله کردن هست...
پاسخ داده شده خرداد 2, 1397 توسط روانشناس
خوب یکی دوتا از آن افکار را به اشتراک بگذارید که ببینم چیست و چرا اینقدر ذهنتان را درگیر کرده است.

مـریم غفـار
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
مشاوره تلفنی : شماره هوشمند 9099071000 را بدون پیش شماره گرفته و سپس کد 80195 را وارد نمایید
دارای دیدگاه خرداد 3, 1397 توسط سولماز
احساس می کنم هدفهای خودم در زندگیم کمرنگ شدند.
گاها ناخوداگاه پی کارهایی میرم که در راستای هدفم نیستند و شاید هم در تضاد با اون باشند.
مثلا با کسی دوست هستم که اهدافش گرچه صحیح و خداپسندانه است ولی با اهداف من در تضاد هست و شاید گاهی پیش میاد که سعی می کند به من کمک کند تا به هدفم برسم. مثلا او به شغل داشتن پس از تحصیل معتقد است ولی من می گویم فعلا ادامه تحصیل، او می گوید ازدواج هیچ مانعی برای ادامه تحصیل نیست ولی من می گویم پس از ازدواج مسائل خاص آن دوران وجود دارد که شاید خود فرد دیگر ادامه تحصیل برایش کم اهمیت تر شود  یا نمونه دیگر او همیشه به گردش و تفریح می رود و مرا هم دعوت می کند و بیشتر اوقات به او نه می گویم و او تعجب می کند چرا این هم منزوی رفتار می کنم، و اصلا چرا وقتی او را قبول ندارم با او ادامه دوستی می دهم...
با مادرم که از این مسائل صحبت می کنم می گوید تو باید در محیطی رفت و آمد کنی که افکارشان به تو نزدیک باشد، با کسانی ارتباط بگیری که کمک کننده برای رسیدن به اهدافت باشند...او می گوید باید در زندگی سعی کنیم همه کارهایمان در راستای اهدافمان باشند حتی خوردن و خوابیدن...همچنین می گوید تا به مکانهایی می روی که با مقصودت منطبق نیستند آن وقت می خواهی به اجبار از همان جا همان افراد برسی به هدفهای خودت...نمی شود هر کاری جای و افراد خاص خودش را می طلبد...

ولی ظاهرا من گاهی تن به دوستیهایی میدهم بدون دلیل یا حداقل دوستیهایی که سودشان کم هست و در درازمدت صدمه روحی به من خواهند زد. یا در محیطهایی می روم که به زحمت می خواهم آنها را با خود همراه کنم ولی نه تنها نمی شود بلکه گاهی به راهی می روم که آنها می خواهند و بعد کم کم  و کم کم  از هدفهایم دور می شوم  و می ترسم روزی برسد که ببینم هیچ با سولماز رویاهایم منطبق نیستم که یک سولماز دیگری شکل گرفته است  که گرچه شاید از نظر اطرافیان خیلی خوشبخت و موفق است ولی برایم ناخوشایند خواهد بود....بالاخره هرکسی از یک نوع سبک زندگی لذت می برد. اینطور نیست؟
نمی دانم.
د ر همین گیرو دارها کارهایی که برایم پیش می آید شاید چون در راستای هدفهایم نیست لذت کافی نمی برم فقط انجام می دهم به خاطر یک حس نوع دوستی و ...
که این وسط گاهی استرس  و...سبب عجله و بی دقتی می شود.
یا گاهی چون کاملا با دوستانم همراه نمی شوم احساس می کنم آنها از وجودم در کنارشان معذب می شوند.
نمی دانم...استقلال ندارم، هدفهای زندگیم را جدی نمی گیرم، نمی دانم موضوع از کجا نشات می گیرد؟
خسته شده ام .  از همه اعمالم در زندگی لذت نمی برم. این در حالیست که فکر می کنم می شود همیشه از این زندگی لذت برد اگر راه را درست بروم....حتی در سختیها هم می شود. (گاهی که خود واقعی ام می شوم  و دنبال هدفهایم می روم و تلاش می کنم برایشان هیچ بی دقتی واسترس و احساس ناخوشایندی ندارم )
در واقع همه آدمها به مسائل مهم زندگیشان اهمیت میدهند ولی من  به رابطه ها، مسائل و موضوعاتی که هیچ ربطی به آرزوهابم ندارند وارد می شوم، پافشاری می کنم و اهمیت میدهم! واقعا چرا خانم غفار؟
عذرمیخواهم که طولانی شد....
پاسخ داده شده خرداد 4, 1397 توسط روانشناس
سلام دوباره

فکر کنم هنوز سولماز را به درستی نشناخته ای.
شاید سولماز واقعی فردی برونگراست و ارتباط برایش خیلی ارزشمند است
اما در شرایطی قرار گرفته که چیزهایی به او تحمیل شده و فکر میکنه که ان چیزهای تحمیلی ارزوهای واقعی اش است.

فرض کن شخصی بگوید من بچه دوست ندارم، بچه برایم اولویت ندارد
ولی هرکجا بچه میبیند بسیار با ذوق نگاهش کند، نوازشش کند. و ساعتها وقت صرف بچه ی دیگران کند.
باور میکنی که بچه نمیخواهد؟!

ارزوها و خواسته های قلبی ما در رفتارمان نمود می یابد.
شما ارتباط برایتان مهم است.
از طرفی اگر جذب افرادی به افکار متفاوت میشوید کاملا طبیعی است
ما اغلب جذب چیزهای متضاد میشویم.
قد کوتاه جذب قد بلند میشود. سبزه، جذب، سفید  میشود.
درون گرا جذب برون گرا میشود.
و این موضوع سبب تغییر و رشد می‌شود. و یا رسیدن به نیازها
تا حدی از آن خوبست، به ویژه در دوستی
فقط در ازدواج لازمست شباهت ها بیشتر باشد.
انسان اگر بخواهد میتواند تغییر کند.
قرارنیست زندگی را محدود کنید به یک عده با تفکری خاص

مـریم غفـار
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
مشاوره تلفنی : شماره هوشمند 9099071000 را بدون پیش شماره گرفته و سپس کد 80195 را وارد نمایید
دارای دیدگاه خرداد 8, 1397 توسط سولماز
خانم دکتر شاید درست است که چیزهایی به من تحمیل شده اما موضوع اینجاست که روزی خودم نابخردانه و از روی تاثیرپذیری از حرف دیگران هدف یا راهی را انتخاب و به آن وارد شدم و به همین علت شاید بتواند نوعی اعمال خواسته تحمیلی باشد.
الآن دنبال این هستم که خود واقعی ام را بهتر بشناسم و بفهمم واقعا خواسته و مقصود اصلی زندگی من چیست...و هرچه که بی ربط هست (دوستی یا محیط خاص) را رها کنم...ولی می ترسم...می ترسم درست تشخیص ندهم و دست از کار(کاری که در محیطی خاص با دوستانم  قبلا به خودم به هر دلیلی تحمیل کردم اما برایش به هر حال زحمت کشیدم و در آن باتجربه شده ام) بکشم و بعدها حسرت از دست دادنش را بخورم از بس دور رو بر خودم را شلوغ کرده ام  دیگر نمی دانم تصمیم درست را چگونه بگیرم؟ هدف قلبی من چیست و هدف تحمیلی کدام است؟
پاسخ داده شده خرداد 10, 1397 توسط روانشناس
برای اینکه بفهمی هدف اصلی ات چیه
اول باید بفهمی ارزوهات دقیقا چیه؟
الگوهای زندگیت چه ویژگی هایی داشتند؟
ادمهایی که قبولشان داری چطوری هستند؟

مـریم غفـار
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
مشاوره تلفنی : شماره هوشمند 9099071000 را بدون پیش شماره گرفته و سپس کد 80195 را وارد نمایید
دارای دیدگاه خرداد 29, 1397 توسط سولماز
خانم دکتر من تو تمام این مدت ذهنم درگیر هست و دارم به سوالاتون فکر می کنم...هنوز به جایی نرسیدم که مطمئن بشم خود خودم هستم... خیلی سخته...همه مسائل ریز و درشت زندگیم به هم پیچیده، و من با هزاران موضوع در ذهنم چطور می تونم  مسیر زندگیم رو مشخص کنم و حرکت کنم ....چندین سال از جوونیم گذشته و من چیز زیادی نفهمیدم!
انگار همیشه سرگرم بودم و عمر رفت.........سرگرم خواسته یا هدفی که شیرینی اش گذرا بود و حالا تلخیها باقی موندن........به خودم و تصمیمم شک دارم.....از خودم می پرسم دارم درست فکر می کنم؟...خانم غفار میشه ریزتر و جزئی تر راهنماییم کنین...
منظور شما از الگوی زندگی  که فرمودین چی هست؟
پاسخ داده شده خرداد 31, 1397 توسط روانشناس
مسلما چیزهای زیادی توی ذهنت هست که سردرگمت کرده و شاید نتوان با نوشته بهش پرداخت برای همین من مجبورم صرفا کلیات را باهات بررسی کنم
الگو یعنی کسی که در اطرافت بوده باشه که بگی چقدر خوب زندگی میکنه و کاش من جاش بودم...
میتونه این الگوها در طول زندگی تغییر کرده باشد.
تو برای رسیدن به اهداف و ارزوهای واقعی خودت لازمه که فاکتورهای رفتاری و شخصیتی الگوهات را انالیز کنی و تلاش کنی در خودت ایجاد کنی و در راستاش قدم بگذاری.
مثلا فلانی ادم موفق هست چون توی شغلش موفقه... یا چون ازدواج. خوبی داره....
اینجوری میفهمی اول اولویت برای تو چیست؟
و بعد بررسی کنی خوب اگر در کارش موفقه چی باعث شده؟
مطالعات عمومی زیاد؟ روابط اجتماعی؟ نظم؟
مثلا می رسی به نظم و سلامت فکری
خوب برای داشتن نظم باید چه تغییراتی در زندگی ام به وجود بیارم؟
و بعد همه ی اینها را مکتوب کنی.و قدم های کوچک و سپس بزرگ تعیین کنی
قدم های کوچک: ساعت خواب و بیداری ام را تنظیم کنم.
اتاقم را مرتب نگه دارم.
بدقولی نکنم و......
و بعد قدم های بزرگ که باید یک هدف پروژه ای که چند ماه زمان میبرد را انتخاب کنی و متعهد به انجامش بشوی.
اینها مثال بود ممکنه معیارهای ‌‌شما چیزهای دیگری باشد.
اما منتظر ماندن هیچ کمکی بهت نمیکند، فقط اقدام کن.
کمتر فکر کن بیشتر عمل کن.

مـریم غفـار
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
مشاوره تلفنی : شماره هوشمند 9099071000 را بدون پیش شماره گرفته و سپس کد 80195 را وارد نمایید
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...