اشتباه کودکی

960 بازدید
سوال شده خرداد 19, 1397 در ارتباط توسط بی نام
سلام. حدود 13 سال پیش ،داشتم با یکی از پسرای اقوام بازی میکردم .اون موقع من 5 ساله بودم و اون 8 ساله بود. همینطوری داشتیم باهم حرف میزدیم که اون یه دفه گفت میای بزرگ شدیم باهم ازدواج کنیم. بعد من خیلی بدم اومد و گفتم خیلی بی تربیتی وبعدم گفتم الان به مامانم میگم. ولی وقتی رفتم بگم ، چهره نگران و مظلومش رو دیدم .الکی تو گوش مامانم پچ پچ کردم ونگفتم. دو سه سال بعد توی یه مهمونی داشتم با یکی از دخترای همسنم حرف میزدم که فکر میکردم خیلی بم نزدیکه. نمیدونم چی شد که من این ممضوع رو به عنوان یه راز بهش گفتم و ازش قول گرفتم که به کسی نگه. ولی وقتی اون فهمید بلند بلند زد زیر خنده. طوری که همه بچه ها گفتن چی شده. و نکته اینجاست که اون پسر درست جلوی من اون سمت اتاق نشسته بود. و اون دختر با وجود التماس های من که نگه با خنده بلند گفت. بعد یه دفه همه ی بچه های فامیل بلند بلند زدن زیر خنده و حتی پسرای دیگه اون رو مسخره کردن. هیچ وقت اون حسی که اون موقع داشتم رو یادم نمیره. بغض نه فقط گلوم رو بلکه همه وجودم رو گرفته بود و تا جایی که میتونستم داشتم زجر میکشیدم که تو اون شرایط گریه نکنم. چهره ی اون موقع اون پسر هنوز یادمه. انقدر خجالت زده و ناراحت و عصبی بود که صورت سفیدش سرخ سرخ شده بود. به من هیچی نگفت یا اگرم گفت اونقدر مهم نبوده که الان یادم بیاد. ولی نگاه اون موقعش بزرگترین عذاب وجدانی شده بود که بخاطرش توی اون سن کم هر شب یواشکی گریه میکردم وزجر میکشیدم. این قضیه رو به هیچکدوم از اعضای خانوادم نگفتم. نکته مهم اینجاست که رابطه فامیلی اون پسر باهام نزدیکه و من هر چند روز یه بار میدیدمش. ولی اون از من کینه گرفته بود. تا چندین سال بعد موقع بازی بم پیشنهاد بازی نمیداد یا یه دفهه که میخواستیم بریم خونشون اون با ذوق اومد در رو باز کرد و دید که من زنگ در رو زدم وبقیه هنوز نرسیدن و یه دفه قیافش رو بهم ریخت . من اون موقع بدترین حس ممکن رو داشتم.  جالب اینجاست که با اون دختر که رازم رو فاش کرده بود خیلی خوب برخورد میکرد وهمش بااون بازی میکرد. البته من از اون دختر کینه ای نگرفتم وهمچنان باهاش خوب رفتار میکردم. 6-7 سال بعد من فکر میکردم که شاید بخشیده باشه .داشت با یه نفر یواشی حرف می زد ومن گفتم که به منم بگید ولی اون یه دفه گفت یادته یه دفه ابروی من رو جلوی همه بردی ؛ تو اصلا راز نگهمیداری که بشه بهت چیزی گفت. و اون موقع بود که فهمیدم اون هیچ وقت من رو نبخشیده و عذاب باهام باید بمونه. من تا الان همیشه میخواستم ازش عذر بخوام ولی نتونستم. نمیدونم کی باید بهش بگم. اخه الان ما هردو بزرگ شدیم و فکر میکنم که شاید اگر الان بگم فکر کنه خیالی دارم یا بهش علاقه مند شدم. البته پسر خیلی خوبیه ولی من اصلا به ازدواج فکر نمیکنم. اما از یه طرفم میگم اگر موقعی که ازدواج کرد بهش بگم شاید خیلی زشت تر باشه. واقعا گیج شدم خیلی فکرم رو درگیر کرده نمیدونم چه کاری درسته.
دارای دیدگاه خرداد 20, 1397 توسط نیما
س، دوست عزیز
شما بیکاری مگه نه؟
دارای دیدگاه خرداد 21, 1397 توسط مهلا
خوشبحالت کاشکی منم از این جور گناها کرده بودم
بی خیال عزیزم اصلن تقصیر تو نیست
دارای دیدگاه خرداد 21, 1397 توسط بی نام
ببخشید چرا این حرفو میزنید؟؟؟؟

1 پاسخ

پاسخ داده شده خرداد 24, 1397 توسط نازی قنبری
سلام
دوست عزیز،خب این اتفاق ی تجربه تلخ برای شما و اون پسر داشت ،در مرحله اول به اون پسر حق بدید که دلخور باشه و حتما در فرصت مناسب ایشون رو از اینکه بابت این مسله تو این مدت چه رنجی کشیدید اگاه کنید.
همه ادمها در کودکیشون اشتباه می کنند ،اما وقتی ی بزرگسال نتونه اشتباه ی کودک رو بپذیره بنظرتون اونی که با مشکل اساسی روبه رو هست کودکه یا بزرگسال?
پس قبل از اینکه اون پسر بخواد اشتباه شما رو ببخشه ،خودتون به عنوان ی بزرگسال ،اشتباه کودکیتون رو ببخشید و مدام خودتون رو سرزنش نکنید.
شاد و سلامت باشید.

نازی قنبری
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
تلفن تماس: 021_23584444
داخلي 1 - کد مشاور 4640
موبایل: 09193809255
دارای دیدگاه خرداد 29, 1397 توسط بی نام
خییییییییییییلی ممنونم که گفتید چکار کنم. حالا میدونم که واقعا باید زودتر بهش بگم.
بازم مرسی.
دارای دیدگاه خرداد 31, 1397 توسط نازی قنبری
موفق باشید ،در صورت تمایل نتیجه رو به من هم اطلاع بدید.

نازی قنبری
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
تلفن تماس: 021_23584444
داخلي 1 - کد مشاور 4640
موبایل: 09193809255
دارای دیدگاه تیر 2, 1397 توسط بی نام
بله حتما اطلاع میدم. بازم ممنون.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...