سلام. دختری هستم ۲۳ساله. الان دارم ارشد میخونم و همیشه هم شاگرد اول بودم. اما هنوز نه جایی کار بهم دادند و نه به اهدافم رسیدم. یکی از کارایی ک بخاطرش,اومد دانشگاه این بود ک یه کسب و کار بزنم که خیلیا از سفره پهن شده نون بخورند. اما حالا میبینم نه تخصص و تحربه کافی برای کارافرینی دارم و نه پولش رو. از اینکه انقدر غیر مفید هستم اذیت میشم. مدام به رشته ها و کارهایی غیر رشته تحصیلیم فکر می کنم, گاهی هم به سراغشون میرم ولی بعدش میگم من که نمیتونم تو فلان حیطه قوی بشمو حرفی برای گفتن داشته باشم یا اینکه ادامه مسیر با عقاید مذهبیم (مثل دینی که کارفرما نسبت به کارمندانش از لحاظ سلامت و فشار کار و ...داره)سازگار نیست, بنابراین بیخیالشون میشم. حالا هم تبدیل شدم به کسی که خودشم نمیدونه چی می خواد. میدونم الان میگید سنت کمه و هنوز کلی راه هست ولی به نظر خودم وقتی تا الان از خودم راضی نیستم, حتما یه جای کار میلنگه. حس انسان دوستی و طبیعت دوستی زیادی هم دارم, یه سری از کارها که در رشته خودمم هست, وقتی اسیب میزنه به طبیعت و انسانها, دیگه میذارمش کنار یا وقتی میبینم کلی از مردم بخاطر بیکاری دارند زجر میکشند و اونوقت من طبق رشته ام باید سود کارفرمای شرکت فلان رو بیشتر کنم, از خودم زده میشم. مثلا من بانک هم نمیتونم کار کنم چون به نظرم وقتی خودم اگاهم که سود فلان وام زیاد و غیر منطقیه ولی همچنان دارم کارای وام ادمی رو انجام میدم, حقوقی که میگیرم درست نیست. بیمه هم رفتم نتونستم کار کنم, یعنی دووم نیاوردم وقتی میدیدم باید تا جای ممکن کاری کرد که سود خودت بیشتر بشه...
خب به نظرتون مشکل من چیه؟ چرا تا الان هیچی نشدم