سلام. آقا هستم. تا به یاد دارم واسه درسام زحمت کشیدم. چه شبا که بیدار موندم و مساله حل کردم و از یادگیری شون لذت بردم. چه لذتها و چه تفریحاتی رو که از خودم سلب کردم و صرف درس خوندن و یاد گرفتن رشته خودم کردم. چه موقعیتای استخدامی خوبی که توی دوران لیسانسم وجود داشت و فقط به خاطر نداشتن پایان خدمت از شرکت توشون محروم شدم. رفتم سربازی . جایی که هیچ تفاوتی بین دانشجوی با معدل 12 از فلان دانشگاه مجهول المکان با دانشجوی دانشگاه شریف قائل نبودن. دو سالی که از جوونی و عمرم گرفت و بین من و اون کسی که بودم فاصله انداخت. وقتی هم که از سربازی اومدم دریغ از یه آزمون استخدامی به درد بخور. خیلی تلخ بود بیکاری خودم و دیدن استخدام شدن همکلاسیای خیلی پایین تر از خودم توی شرکت نفت و حقوقای میلیونی شون فقط چون معافیت داشتن. ای بسوزه پدر این معافیتای الکی که با این معاف کردنای احمقانه باعث شدن سربازی ما که 18 ماه بود 21 ماه بشه و سه ماه بیشتر از زندگی عقب بیفتیم. خونه و ماشین خریدن همکلاسیای معمولیم و توی خونه بودن منی که جزو شاگرد خوبای رشته خودم بودم. 30 ساله شدن خودم و دیدن مریضی های پدر و مادرم و نیاز مند شدنشون به کمکهای مالی و غیر مالی من. خیلی تلخه این حرفا. نمیدونم کسی تلخی شونو میفهمه یا نه. چه رویاهایی که از به نتیجه رسیدن تلاشام داشتم و در واقع دردی رو دوا نکرد. فلان ادارات هم که میرم برای برخی کارای اداری میبینم یارو یه جوری با من حرف میزنه که به کل یادش رفته خدمتگزار مردمه. بعضی وقتا با خودم میگم بسوزه پدر این امنیت شغلی بعضیا که سر ارباب رجوعم ببرن حقوق میلیونی و سی سال خدمتشون به قوت خودش باقیه. بعضی وقتا میگم همچین آدمایی بودن که باعث شد استخدامای رسمی رو بردارن و کارگرا قراردادی باشن چون برخی ها که امنیت شغلی داشته باشن هار میشن. به هر حال خداافظ رویاها. من دیگه بیش از این نمیتونم بهتون فکر کنم. ببخش که جوونیم افتاد توی اوضاع بد اقتصادی که نشد بهتون برسم. بیش از این دیگه زمانی ندارم. باید واقع بین بود و فکر یه لقمه نون برای گرسنه نموندن موند. باید فردا تو صف بیمه توی اون شلوغی نوبت بگیری برای ویزیت دکتر برای مامان و بابات. چه میشه کرد. نشد که بشه. مشاورای محترم پاسخی اگر هست بفرمایید.