با سلام
بنده یه پسر ۲۳ساله هستم .یک سال پیش برای دوره خدمت اموزشی ک قرار بود بریم خیلی هیجان داشتم و هرچه زودتر میخاستم ک برم چون یکم از زندگی عادیم خسته شده بودم.ولی وقتی موعد رسید و بنده رفتم خدمت خیلی احساس دلتنگی مادرم رو میکردم اولش فکر میکردم ک یکی دو روز اول طبیعیه و بعد درست میشه و انگار ن انگار چند روز گذشت خیلی بهم فشار میومد وقتی اونجا چشمم به وسایلی ک مادرم برام بسته بود نگاه میکردم اصلا نمیتونستم بهش نگاه کنم خیلی زجر اور بود.اکثرا اوقات اونجا به همین شکل بودم و فقط بیقرار مادرم بودم و همین مسایل و فشار های روحی به معدم فشار میاورد و اخرش هم یه بار تب کردم و بیهوش شدم.بعد ک دو ماه تموم شد اومدم شهرمون کلا افسرده بودم و زندگی لذتی برام نداشت و اون اثرات رو من هنوز بود.الان تصمیم دارم سال بعد برای ادامه تحصیل برم خارج از کشور ولی وقتی یاد این میوفتم ک قراره با این دوری و دلتنگی چ بلایی سرم میاد مضطرب میشم.لطفا یه راهکار بیان کنید و کمکم کنید ک این احساس غریبی و دلتنگی و بیقراریم تموم بشه.لطفاا