مدعیان عاشقی بخوانند

1,439 بازدید
سوال شده شهریور 12, 1397 در ازدواج و طلاق توسط ناگفته بماند
سلام. من نیومدم اینجا داستان زندگی خودمو همردیف با قصه های عاشقانه ایرانی بدونم و بگم مثل من هیچکس عاشق نبوده. من فقط اومدم ته ماجرایی رو بگم که ممکنه بعضی از دختر و پسرایی که الان دارن میخونن اوایل یا اواسط عشقشون باشه و به سرانجامی که من رسیدم نرسیدن. ان شالله که نرسن به همچین سرانجامی. پسری بودم که سرم به درس و مشق و دانشگاه بند بود و به قول معروف سر به راه و سر به زیر بودم. تا اینکه خدا خواست به من نشون بده مغرور نشو به دوست دختر نداشتنت. بذار ببینم اگه موقعیتی پیش بیاد چیکار میکنی.یه دختر گذاشت سر راه من. دختر 14-15 ساله معصومی که خونه شون 800 کیلومتر با شهر ما فاصله داشت. از روی سادگیش مهرم به دلش نشست و از روی سادگی اینو بیان کرد و شروع کننده رابطه شد. شدت علاقه ای که به من نشون میداد به حدی زیاد بود که من اصلا تصورشو نمیتونستم بکنم. به معنای واقعی کلمه میمیرد واسه من (که البته منظورم از این جمله میزان علاقه اون فرد به منه. نه اینکه من تحفه خاصی باشم). این جمله شو هیچوقت یادم نمیره. اگه خدا میخواد تورو از من بگیره بهتره جونمم بگیره. این حرفو واسه این زد چون یه بار محکم وایسادم و گفتم این طریق آشنایی درست نیست و ما نمیشه به هم برسیم و اگه خدا بخواد خودش جور میکنه و اگه جور نکرد بفهم قسمت هم نبودیم. چنان این حرف براش سنگین بود که پشت تلفن من ابر بهار گریه میکرد و به زمین و زمان قسمم میداد که تورو خدا اینکارو نکن. می میرم بدون تو. اون موقع ها شبکه مجازی و تلگرام و ... نبود یا اس ام اس بود یا تماس. کم کم مزه محبتش زیر زبونم مزه کرد و از اینکه یه نفر توی این دنیا اینقدر منو دوست داره بهم حس خوبی میداد. آرزوش کنار هم بودنمون بود. مهم نبود براش کجا زندگی کنیم. توی یه زیر زمین توی یه اتاقک کوچیک، توی یه خرابه . هر جایی باشه مهم نیست فقط جایی باشه که من و تو کنار هم باشیم اونجا بهشته برای من. این شدت علاقه اون به من که هیچ چیز خاصی هم از مال دنیا نداشتم طعم عشقشو برام بیشتر میکرد که اون فقط و فقط منو میخواد. آره منی که بی پولم، منی که 800 کیلومتر ازش فاصله دارم. اما وقتی من محبتشو باور کردم دیگه نمیدونم چی شده بود که منو نمیخواست. فقط توی یه جمله میگم "نابود شدم". آواره شهرشون شدم. یه شهر غریب و دور که هیچ احدی رو توی اون شهر و حتی توی اون استان و استانهای همسایه اش نداشتم. کوچه گرد شدم توی محله شون. رفتم در خونه شون و پیام دادم که اونجام. التماسش کردم که تورو قرآن فقط یه بار بیا دم در نگاهم کن. بذار چشماتو ببینم. این همه راه اومدم ولی حتی نیومد لای درو باز کنه از لای در نگاه کنه. اونجا بی اختیار یاد این شعر افتادم که "بوسید پای سگ، مجنون            خلق گفتند این چه بود؟ گفت این سگ گه گداری کوی لیلی رفته بود". اونجا سجده کردم زمینو بوسیدم. اشکام میریخت روی خاک کوچه شون. اینجا کوچه ایه که  اون توش راه رفته. توی این کوچه خونه اوناس. پشت این در بسته اون میخوابه، زندگی میکنه. غذا میخورده. جلوی در این خونه جاییه که اون چند ثانیه توقف میکنه که یا درو براش باز کنن یا کلیدشو از کیفش در بیاره و درو باز کنه. هر چی میخوام خلاصش کنم نمیشه مثل یه چشمه هست که حرفام ازش با فشار میریزه بیرون. این ماجرا مال 5 سال پیشه و هنوز آثار مخرب رفتنش توی زندگیم به وضوح پیداس. من 29 سال دارم. تمام این ماجرا خط به خطش واقعی بود هر چند خیلی خلاصه گفته شد. تورو خدا افسارتونو دست احساس ندید. احساس اگه فوران کنه دیگه نمیشه جلوشو گرفت. بترسید از دوست دختری و دوست پسری. شاید این پست بی جواب بمونه. هر کس هر چی دوست داره بگه. از اونایی که میخوان مسخره کنن منو تا اونا که میخوان مشاوره بدن هر کس دوست داشت جواب بده.
دارای دیدگاه شهریور 16, 1397 توسط بی نام
واقعا مگه میشه آدمی وجود داشته باشه که در طول زندگی معنی دوس داشتن رو نفهمه.این مساله تو زندگی هرکس پیش میاد حالا شدتش فرق میکنه. فقط بعضیا محکم هستن ولی بعضیا نه.
دارای دیدگاه شهریور 24, 1397 توسط بی نام
کاشکی آدما تمام خودشونو برای کسی رو نکنن،کاشکی پیش طرفشون اعتراف نکنن که چقدر دوسش دارن،اگه بفهمن که چقدر دوسشون داری ،میزارن میرن

2 پاسخ

پاسخ داده شده شهریور 15, 1397 توسط روانشناس
سلام
خوبه که تجربیاتت را با بقیه تقسیم کردی.
هیچوقت از تجربه ای که داشتی پشیمان نباش.
چون بدون انها به موفقیت نخواهی رسید.
و اگر دلت میخواهد بقیه تجارب تلخت را تکرار نکنند. این را بدون تجارب تلخ دیگری هم میتونه در کمین اینده خودت باشه که لازم است شما هم جلوی وقوعش را با استفاده از تجارب بقیه بگیری.
و من این تجربه را که در اثر چندین سال کار با انسانهای عاشق به دست اوردم دوست دارم با شما به اشتراک بگذارم که
نفر بعدی همیشه از نفر قبلی بهتر است.
چرا که شما با علم بیشتر، احساس پخته تر انتخاب میکنی.
پس در گذشته غرق نشو و برای به دست آوردن سهم عشقی خودت تلاش کن. و تصور نکن سهم شما فقط او بود و بهتر از او نیست.
چرا که تا زمانی که خورشید بعد از غروب، طلوع می کند.
عشق هم بعد از غروب... طلوع خواهد کرد.

مـریم غفـار
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
مشاوره تلفنی : شماره هوشمند 9099071000 را بدون پیش شماره گرفته و سپس کد 80195 را وارد نمایید
دارای دیدگاه شهریور 24, 1397 توسط بی نام
سلام خانم غفار. ممنون از راهنمایی تون. میترسم از ازدواج چون میگم نکنه تاثیر اون رابطه که مدت خیلی زیادی هم ازش گذشته توی زندگی مشترکم پیدا بشه
پاسخ داده شده شهریور 29, 1397 توسط روانشناس
سلام
احتمالا ترس از آنجایی میاد که میترسید از دست بدین... و مسائل دیگر...
باید حتما رابطه اتون را و اشتباهاتی که در ان داشتین را اول درست و منطقی استخراج کنید تا در رابطه بعدی تکرارش نکنید.و دانش خودتان را تا جای ممکن بالا ببرید.
خیلی از اتفاقات قابل پیشگیری هست.
مسلما شما الان ان ادم قبل نیستید که همان اتفاقات قبلی سرتان بیاد.

مـریم غفـار
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
مشاوره تلفنی : شماره هوشمند 9099071000 را بدون پیش شماره گرفته و سپس کد 80195 را وارد نمایید
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...