دارم توعقد جدا میشم تروخدا بگین چیکنم

1,887 بازدید
سوال شده شهریور 12, 1397 در ازدواج و طلاق توسط بی نام

سلام من ۲۴سالمه تو تاپیکا قبلی هم گفته بودم چند ماه عقدم اول سه ماه صیغه بودم بعد دوم فروردین عقد کردم.تو نامزدی شوهرم خیلی اذیت میکرد حتی تل هم نداشتم هی میگفت چشات میچرخه یه بارم رفتیم خونه داییش یواش داشت ازم بدمیگف ومیخواستیم بهم بزنیم خلاصه مادرش خیلی اذیتم میکرد ولی همیشه پشت مامانش بود.دوشب قبل عقدساعت یک شب بودتوخیابون بودیم یه ماشینی رد شد صدااهنگشو زیاد کرده بود یه لحظه نگاه کردم که افتضاحی دراورد توخرابی تو فلانی که حتی نمیزارم نت هم داشته باشی تو اون ساعت شب رفت درخونمون من دخترتونو نمیخوام دیگه باز حل شدروز عقد زنگ زدم کجایی ازمحضر زنگ زدن گفت مهمون داریم و من گفتم مهمون واجبه یا عقدت گوشیو قطع کرد.عقد شدیم یه اپارتمان گرفتیم رفتیم بینم مستاجر قبلی کی خالی میکنه یه پسری رفت تو واحد روبرویی اومد به من گفت ببین من روز تاشب سرکارم دست ازپاخطا کنی میزارم سرتو میبرم .منم گفتم اخه مگه ادم ندیدم پره دانشگام پسربوده من اهل این حرفا نبودم چه برسه الان که شوهر دارم گرفت دستمو انقد پیچید که از زور درد چشام سیاه شد ویه فحش زشت بهم داد.گفت الان میریم تمومش میکنم یکم بعد من داشتم گریه میکردم گفت وقتی میزنمت عاشقت میشم یه بارم جلو دامادشون ازپله انداختم.خلاصه شب اخر داداششو باباش اومدن خونمونو ببینن.من گفتم یه قاب مامانم داره میخوا بزنمش به این دیوار گفت حق نداری بیاری گفتم چون مال مامانمه گفت اره برو به خونوادت بگو حالم ازهمشون بهم میخوره منم بابام مریضه دلم خیلی گرفت و کوچیک شدم جلو خونوادش.زدم بیرون ساعت دوازده شب اپارتمان هم تو بیابونی اومدن برن  داداشش گفت بیابرسونیمت گفتم نه داداشم میا سراغم شوهرم گفت ولش کنید داداشش میا میبرش من باز ازترس بیابونی و شب افتادم اومدم باشون تو راه گریه کردمو و گفتم خیلی پستی بابام مریضه و هی گفتم.گفت بابا فردا میری کاراطلاقو انجام میدی...خلاصه سه ماه ولم کرد نه خودش نه خونوادش سراغمو نگرفتن من رفتم مهرو نفقمو اجراگذاشتم باز گفتم شاید دلش اومده باشه به راه چون روزا اول هرچی التماس کردم گفت مهرتو ببخش تا ببرمت گفتم الان شاید سرش به سنگ خورده بعد سه ماه.رفتم دیدمش گفتم ببین من مهرو برای اینکه ولم کردی اجراگذاشتم بیا بریم سرزندگیمون گفت به یه شرط تمام طلا ومهرتو ببخشی امضا بدی اصن صدات درنیاد و هرقت دیدم خطایی از نظرم کردی طلاقت بدم.منم حالم خیلی بدشد شب  رفتم بیمارستان گفتن علایم سکتس مامانم اینا دیدن فایده نداره گفتن بریم توافقی جداشید تا نمردی.حتی طلاهارم میخواس من مهرمو میگذرم اونم طلا نخواد ولی بعد قبول کرد الانم میدونم تا چن روز دیگه جدامیشم دارم ازغصه میمیرم اسم طلاق روم اومد

دارای دیدگاه شهریور 15, 1397 توسط بی نام
س
خانم محترم مرتکب قتل که نشدی؟ این تنها شما نیستی که طلاق می گیری هر کسی که انتخاب عجولانه داشته باشه میشه این؟
دارای دیدگاه شهریور 15, 1397 توسط R-Win
سلام دوست عزیز

حتما کارشناسان عزیز راهنماییتون می کنن
 به نظر میرسه ایشون نیاز فوری به کار های درمانی داشته باشن
طلاق چیز خوبی نیست ولی به هر حال خداوند هم برای یک جاهایی قرار داده یکی از جاها به نظرم همین شرایط شماست

ضمن اینکه نگران نباشید چه افراد زیادی که دیدم که در دوره عقد جدا شدن و بعد به خواستگاران بعدی شون توضیح دادن و اونا هم بعد از تحقیقات قبول کردن و ازدواج موفقی داشتن

اما حتما ببینید مشکل کجا بود که باعث شد به همچین فردی جواب مثبت بدین و در ازدواج بعدی حواستون باشه از ترس چاله و حرف مردم به چاه نیوفتین
اگر هم ازدواج مجدد نکردین مهم نیست خیلی از افراد به هر دلیل مجرد هستند
دارای دیدگاه شهریور 24, 1397 توسط چی بگم
سلام. کاش یه ارگانی یه برنامه تلویزیونی یه کسی به جوونا میفهموند که بیماری های روحی خیلی مهمتر از بیماری های جسمیه. بیماری یا نقص جسمی مشخصه و حد و اندازه شو میشه فهمید ولی امان از بیماری روانی که در بیشتر موارد هیچ آثاری توی ظاهر ازش پیدا نیست و همین در ادامه کارو خراب میکنه. به ظاهر سالم نباید اکتفا کرد

1 پاسخ

پاسخ داده شده شهریور 17, 1397 توسط روانشناس
سلام
برای تصمیم به جدایی با مشاوره مکاتبه ای نمی توانید به نتیجه برسید
چرا که لازمست حرفهای همسر هم شنیده شود.
اشتباهات رفتاری خودتان نیز استخراج شود.
با اطلاعاتی که شما نوشته اید به نظر میرسد با فردی سادیسمی در ارتباط هستید!
اما در بسیاری از مواقع وقتی هردوی زوجین بررسی میشوند مشخص میشود که طرف مقابل با رفتارهای نامناسب.... سادیسم را کلید زده است!
به هر روی امیدوارم هردو به مشاور مراجعه کنید.

مـریم غفـار
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
مشاوره تلفنی : شماره هوشمند 9099071000 را بدون پیش شماره گرفته و سپس کد 80195 را وارد نمایید
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...