question-closed نظرات تحمیلی پدر

406 بازدید
سوال شده شهریور 27, 1397 در عمومی توسط اشفته
مشکلم در رابطه با پدرم هست. بچه ک بودم فک میکردم منطقی تر و عاقل تر از پدرم وجود نداره. البته نمبگفتم مهربونتر چون خیلی مهربونتر میدیدم. پدرم در جوانی اش کتابای زیادی خونده و خانوادش هم افرادی سنت گرا بودن و مادر بزرگم هنوز هستن. و خیلی خیلی میتومم بگم حتی بیش از حد ب احترام کوچکتر ب بزرگتر حساسن و برای بچه بزرگ خانواده خیلی ارزش قایلن. نکته ازار دهنده دیگ اینک اعتقاد دارن ظاهر اصلن مهم نیست فقط باطن ادم ک اون رو ب انسانیت میرسونه و از این حرفا. من در خیلی چیزا پدرمو قبول دارم ولی گاهی رفتار های ازاردهنده زیادی داره ک باعث میشه دیدم بهش عوض شه. تا الان ک نوزده ساله ام کلی منو بخاطر بی احترامی ب خواهر بزرگم خیلی شدید و با حرص کتک زده. و این باعث سو استفاده و بد اخلاق و بد دهن شدن خواهر اولم شده. خواهرم کمی وسواس داره و اونم مثل پدرم توهین میکنه و حرصش رو با زدن روی من و خواهر دومم ک یک سال ازش کوچکتره خالی میکنه و میتونم بگم اصلن نمیتونه حتی عادی و درست حرف بزنه. حالا چیزی ک خیلی عذابم داد اینک ک شنیدم بابام ب من کلی فحش داده پیش مادرم ک بش گفتم بم پول بده برم ارایشگاه موهام رو کوتاه کنم. این دیگ اوج اعصاب خورد کردنه. تا ی لباس میخری میگ دنبال قر و فره و بعدم اظهار تاسفاش و فحش. کلا تا از دست یکی ب کوچکترین اندازه میرنجه وقتی نیس یا حواسش نیست پیش اونی ک فعلا باش مشکلی نداره بد میگه. این باعث حس حقارت میشه ک چرا باید خانوادم اینطوری باشن. نکته دیگش اینک همیشه باید حرف حرف خودش باشه حتی وقتی با هم درباره ی چیز علمی صحبت میکنیم اگ حرفش رو نپذیری میگرت ب فحش اخرش. اتاق خوابمون هم کنار هم هست و ب بهانه های الکی هی میره تو اون اتاق و نگاه میکنه من چکار میکنم و حق هم ندارم در اتاق رو ببندم حتی وقتی خودش کتکم زده و نمیخوام کسی پیشم باشه میاد با فحش در اتاق رو باز میکنه و میگ صدات در نیاد. حتی گریه هم نباید بکنم. حالا خواهر دومم ک بیشتر از همه قبول داشتمش و با هم خوب بودیم ازدواج کرده و من حس میکنم بیش از قبل دارم محدود میشم. اضطراب دارم چون امسالم پشت کنکور موندم ک بجای تجربی با نظر خانواده ب خصوص بابام هنر ک علاقه ام هست رو بدم. ولی میترسم از نا امید کردنا و تحقیرای پدرم ک میخواد مثل خواهر دومم ک رفت مهندسی بر خلاف نظرش. بگه. میگه اینجا فقط تجربی میتونی یکم.پول در بیاری. این شاید دلیلش خودش باشه ک ب اهدافش در گذشته نرسیده و با وجود حرفه ای بودنش در صنعت رفته راننده شده. و ما هر چی راه حل میگیم گوش نمیده و میگ حالا ک میگذرونیم هر چی هم میگیم خونه رو عوض کنیم هزار تا دلیل میاره و میگه نه. واقعا کلافه شدم دوست دارم برم از این خونه و راه زندگی ک خودم انتخاب کردم رو برم . بدون هیچ دخالتی .ولی هیچ راهی نیست. چکار کنم ک خانوادم مانع پیشروی در راهی ک میخوام برم نشن.
ببندید با توجه به این نکته: مشکل حل شد.
دارای دیدگاه مهر 7, 1397 توسط اشفته
واقعا جوابی نبود؟؟؟؟!
مشکل فقط این نیست یادم رفت بگم خیلی راحت هر وقت کوچک ترین ناراحتی از من پیدا میکنه من حرفی بزنم یا نزنم خیلی راحت مثه اب خوردن بم فحش میده. اول یکی دوتا بعد انگار خودش از فحش های خودش بیشت رحرصش بگیره با سرعت بیشتر و شدید تر پشت سرهم با مکث های یه ثانیه ای فحش میده. نمیودونید من چه حس وحشتناک عصبانیتی بم دست میده ولی هیچی نمیگم فقط تا مدت ها با خودم و حس بدی ک بش دارم کلنجار میرم. البته هممه اینا ک گ قتم صرفا فقط وفقط با من اینطوریه با  بقیه خانواده خودشو کنترل میکنه حتی اگر کار خیل بدی کرده باشن یا حرف خیلی بدی زده باشنو اگرم فحش بده مثل من نمیده یعنی فقط یکی دو تا میده تازه ممکنه بعدشم بره از دلش در بیاره ولی من رو تاجایی که میتونه حرص میده و اگر بقیه هم بخوان بم دلداری بدن یا بام حرف بزنن با کلی حرف زجر اور درباره من میگه ولش کنید فلان فلان شده رو....
 واقعا گاهی ازش متنفر میشم.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...