ورود
یادآوری
عضویت
صفحه نخست
ثبت نام متخصصین
سوالات
دسته بندی ها
پرسش سوال
پرسش سوال
یکیو مثل مادرم میبینم
1,513
بازدید
سوال شده
شهریور 27, 1397
در
ارتباط
توسط
بی نام
سلام خدمت شما و ممنون از سایت خوبتون
من 24 سالمه و مجرد
چند ماه پیش لیسانس حسابداری گرفتم
بعد از کلی بیکاری یه کار پیدا کردم
حسابداری و یجورایی فروشندگی یه مغازه که به کمک دوستم پیداشد.
1 سال و 6 ماهه که حسابداری یه مغازه ابزارالات رو به عهده دارم.
یه مغازه توی یه محل که با این که کوچیک بود اما خوب درامد داشت .. یه مغازه که خونه صاحب مغازه هم کنارش بود.
ادمای جدیدی رو توی زندگیم میدیدم.
یه رییس خوب داشتم که یک محل ازش تعریف میکردن و انصافا هم ادم خوبی بود
یه ادم مسجدی 50ساله و به قولی عادی مثل همه ادما
نه خشک و افراطی و نه بی دین
خلاصه همونی بود که میخواستم
البته هرکسی شاید توی کلی فضایل اخلاقی ،اخلاق بدم داره که ایشونم داره اما خب میشه تحمل کرد.
یه حسی فراتر از یه کار به این جایی که میرم دارم
انگار خانواده خودمن
شاید این که خونشون پیش مغازس تاثیر داره ،چون ناهارم اونجا هستم.
گفتم مرد خوبیه رییسم اما بذارید از خانمشم بگم
یه خانم که نمیدونم به من محبت داره انقد یا به همه
چرا باید یه نفر انقد خوب باشه؟؟؟
(برداشتی که ازش دارم و صحبتایی که باهاش کردم فهمیدم یه ادم دلسوز برای خانوادشه و خیلی دوسشون داره
میگه من مسافرت نمیرم تا بچه هام سر و سامون بگیرم
همچین ادم و مادر دلسوزی ندیده بودم
هرکسی مادر خودشو دوست داره و منم برا مادرم میمیرم اما آدمه دیگه حسودیش میشه !
حسودی به اون پسری که زیر دست این مادره .)
گفتم بالا که ناهار اونجام هر روز،
شوهرش که همون رییسم باشه ظهرا میره میخوابه و من در مغازشم ،وقت ناهار که میشه خانمش غذا رو اماده میکنه و سفره رو پهن میکنه و میاد پایین جا من تو مغازه وایمیسه تا من ناهار بخورم و نمازمو بخونم ، در صورتی که میتونه غذا رو بیاره پیین تو مغازه بخورم ، اما برای اینکه مزاحمم نشن میبره تو خونش تا اونجا راحت باشم.
عصرا هم که میبینه از فلاکس چایی نمیریزم برا خودم ،خودش لیوان چایی نبات میریزه برام میاره ...
نمیدونم چرا سایه محبتشو روی سرم حس میکنم
یعنی هوامو داره
نمیذاره اذیت شم
نمیدونم بخاطر اینه که باسوادم یا نه
اگر بخوام از فضایل دیگشم بگم یه دفتر میشه اما تمام حرفام خلاصه میشه توی این کلمه که نمیدونم این محبت رو به من داره یا به همه ،
هرچی که هست فقط حیف یه همچین ادمایی که حداقل دختر ندارن که یجوری باهاشون رابطمون رو ادامه بدیم
نمیدونم این حس لعنتی چیه که همش حسرت حسرت که کاش حداقل مادرزنم این خانم بود.
نمیدونم چرا مثل مادر خودم دوستش دارم
و این فکر برام مونده که اونم منو مث پسرش قبول داره یا نه این حسو به همه داره؟؟؟ هرچند خنده داره این فکرا
شایدم به همه محبت داره نمیدونم
اصلا نمیفهمم چرا باید دوسش داشته باشم
نمیفهمم و نمیدونم این حس کجا پیداش شده
نمیدونم کار درستیه محبت کسی رو تو دل داشتن مث مادر؟
ایا گناهه یکیو مث مادر دوست داشتن؟
جدیدا این حسو پیدا کردما
والا قبلا هم این خانم همین جوری بود
نمیفهمم چی شد اصلا اینجور این حس توم ایجاد شد
شاید حسودی از این همه دلسوزی....
فقط میخوام این حسو توی خودم بکشم
یعنی نمیخوام دوسش داشته باشم
همین !
دیدگاه شما برای این سوال:
نام شما برای نمایش - اختیاری
مرا از طریق این آدرس ایمیل آگاه کن اگر دیدگاهی بعد از دیدگاه من منتشر گردید:
مرا از طریق ایمیل آگاه کن اگر دیدگاهی بعد از دیدگاه من منتشر گردید
حریم شخصی : آدرس ایمیل شما محفوظ میماند و برای استفاده های تجاری و تبلیغاتی به کار نمی رود
1 پاسخ
پاسخ داده شده
مهر 12, 1397
توسط
نازی قنبری
سلام
دوست عزیز،اگه ممکنه تفاوت اینکه خانم با همه اینطور باشه یا تنها با شما رو توضیح بفرمایید.
شاد و سلامت باشید.
نازی قنبری
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
تلفن تماس: 021_23584444
داخلي 1 - کد مشاور 4640
موبایل: 09193809255
دیدگاه شما در رابطه با این پاسخ:
نام شما برای نمایش - اختیاری
مرا از طریق این آدرس ایمیل آگاه کن اگر دیدگاهی بعد از دیدگاه من منتشر گردید:
مرا از طریق ایمیل آگاه کن اگر دیدگاهی بعد از دیدگاه من منتشر گردید
حریم شخصی : آدرس ایمیل شما محفوظ میماند و برای استفاده های تجاری و تبلیغاتی به کار نمی رود
تمامی دسته بندی ها
اختلالات روانی
(480)
کودک و نوجوان
(459)
ازدواج و طلاق
(849)
ارتباط
(565)
تحصیلی و شغلی
(131)
مشکلات جنسی
(271)
اعتیاد
(55)
خواب و تغذیه
(26)
عمومی
(404)
سوالات مشابه
مشکل با مادرم
چطوری یکیو فراموش کنم؟!
مثل برکه
چكونه ميشه دوباره شاد باشم مثل قبل
تنها شدن مادرم
3,240
سوال
3,200
پاسخ
3,829
دیدگاه
197
متخصص
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
...