خیانت به شوهر

1,412 بازدید
سوال شده شهریور 28, 1397 در اختلالات روانی توسط م.م
زنی ۲۲ساله هستم وپسری ۳ساله دارم شوهرم خیلی خوش اخلاق و مهربان هست ولی الان چهارساله ازدواج کردم خونوادش همش اذیتم میکنن چون میدونن حرفی نمی زنم سو استفاده کردن ومیدونن ک خانواده خودم هربلایی سرم بیارن حرفی نمیزنن بیشتر سواستفاده میکنن توی این چهارسال خونمون کنارشون بود و هر حرفی از دهنشون در آوند به من میگفتن من بعضی مواقع صداشون رو از پشت درمون میشنیدم ک چقد پشت سرم حرف میزدم ولی همه رو تحمل کردم تا یه روز فهمیدم ک میگن من با دامادشون رابطه دارم من موضوع رو به شوهرم گفتم وشوهرم تصمیم گرفت از آنجا بلند شیم من توی این چهارسال خیلی اذیت شدم خیلی تحقیر شدم ازشون متنفر بودم ک همچین ادمای پستی هم میتونن وجود داشته باشن وقتی فهمیدم بهم تهمت زدن خیلی عصبانی شدم نفرت تموم وجودمو برداشت وتصمیم گرفتم قید زندگیمو بزنم و به هر قیمتی ک شده زندگی دخترشون بریزم بهم ک به من همچین تهمتی درمورد شوهر اون زدن چون همه حرفارو خواهرشوهرم به من میگفت دامادشون اوایل واسه من خبر میآورد ازشون ومن توی پیام بهشون فحش میدادم تا اینکه باپیام هام منو تهدید کرد که باهاش رابطه داشته باشم من ک پشیمون شده بودم ولی فک میکردم راهی واسه برگشت نیست چن مدتی فقط تلفنی باهاش در ارتباط بودم تا اینکه گفت باید رابطه جنسی هم باشه من تو این مدت طی تهدیداش عکس هم واسش فرستادم اون وقتی دید جواب تهدید رابطه جنسی رو رد کردم همه چیو رفت به خانواده شوهرم گفت وعکسمو نشونشون داد ولی من قبلش همه چیو به شوهرم گفتم واون گفت ک میبخشتم چون خودش شاهد اذیتای خانواده بود ولی الان رویی ندارم ک توی صورت خانواده شوهرم نگاه کنم با اینکه خیلی بهم ظلم کردن حتی منو کتک هم میزند ولی نمیدونم باید چیکار کنم خیلی حالم بده هم به خاطر تحقیرایی ک میشدم هم به خاطر اشتباه خودم لطفا کمکم کنید
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...