باسلام.من خانمی هستم سی وسه ساله و دارای مدرک لیسانس و کارمند و همسر سی ساله و دارای مدرک فوق دیپلم و همکار هستیم.من وهمسر خداروشکر هیچ مشکلی با هم نداریم اما مشکل مادرشوهر و خواهرهای همسرم هستند.مادرشوهر من از همسرش جداشده زمانی که همسر من را باردار بود و با کلی تلاش سرپرستی بچه ها را خودش برعهده گرفت اما متاسفانه تا زمانی که مادرو پدرش زنده بودند هزینه تحصیل و کل مخارج اونها را پدربزرگ پرداخت میکرد و مادر همسرم مسیولیتی در قبال انها نداشت و حتی محبت درست و حسابی هم نمیکرده به شکلی که دو دختر فقط به خاطر فرار از شرایط ازدواج کردند و در نهایت بعد از چند سال جداشدند و خیلی داستانههای دیگه .حتی به شکلی که برای مراسم ازدواج ما هم کلی بازی در اورد تا مراسم را به هم بزنه به مادر میگفت همسرم مشکل مغزی داره و مریض و ....اما با تمام تحقیقاتی که انجام شد و در نهایت با سماجت و پافشاریه همسرم این ازدواج صورت گرفت و الان هم که چهار سال میگذره هر دو راضی هستیم.من به عنوان مادرشوهر اصلا به این خانم بی احترامی نکردم و نمیکنم هرجا مسافرت رفتم کلی سوغاتی خریدم روز مادر و روز تولدشون کادو دادم بهشون با اینکه ایشون حتی تو خونه ما سر سفره من اگه چیزی بخواد به من اصلا نگاه نمیکنه و از همسرم سوال میکنه و بدتر از همه اینه که اصلا بین بچه ها سیع نمیکنه دوستی به وجود بیاره همش با خبرچینی از این به اون رابطه ها را خراب میکنه و در اکثر مواقع که دور هم جمع میشیم متاسفانه در نهایت به جنگ و دعوا ختم میشه من اوایل به همسرم اصرار میکردم که مادرته اشکال نداره یا حتی میگفتم خواهرته و امیدشون به تویه و از این حرفها اما با گذشت زمان دیدم نه اینا همش درگیرن با هم من هم باید همش التماس همسرم بکنم که تو را خدا باهاشون رفت و امد کن و هر بار هم که با هم دعوا میکنن به همسرم زنگ بزنن و برن رو اعصاب اون،از اون به بعد دیگه خودم راکشیدم کنار و دیگه اصرار نکردم که الان حدود شش الی هفت ماه هستش که ازشون بی خبریم البته خیلی اعصابمون ارومه .اما اونها تمام اینها را از چشم من میبینن و همش به اطرافیان میگن که من نمیزارم باهاشون رفت و امد داشته باشه من خیلی عذاب وجدان دارم از این قضیه. از یک طرف رفت و امد با اینها نتیجه دعوا وکل کل و قهر و اشتیه و رفت وامد نداشتن هم میشه عذاب وجدان واسم .نمیونم باید چیکار کنم. لطفا کمکم کنید.