مشاوره فوری

1,846 بازدید
سوال شده خرداد 4, 1394 در ارتباط توسط taravat
سلام، من خیلی دوست دارم  که با دیگران حرف بزنم، و بتونم ارتباط برقرار کنم، ولی فکر میکنم که نمی تونم اصلا حرف بزنم، چون می ترسم، اگه بخوام حرف بزنم، دیگران من رو مسخره کنند، و بگن با خودشون، اینکه فوق لیسانس حقوق داره، با داشتن فوق لیسانس نمی تونه حرف بزنه، و این ترس از بچگی و 7 سالگی و دبستان همراهم بوده، باید چکار کنم که ترسم از برقراری ارتباط بریزه؟ چون وضعیتم الان خیلی حاده، تو روخدا زودتر جواب بدین، باید برم برای ترسم روان درمانی؟ فکر میکنم چون اختلال مخچه ای دارم، و مشکل دارم، نمی تونم حرف بزنم، و اینکه گاهی اوقات وقتی دارم کاری انجام میدم، یا می نویسم، دستام می لرزه،  سر جلسه امتحانم دستام میلرزه، و این لرزیدن دستم به خاطر چیه؟ الان میرم کلاس زبان، استاد زبان خیلی استاد خوبیه، و من وقتی تو خونه هستم، زبانم رو خیلی خوب میخونم، و بلدم، وقتی میرم سرکلاس، یا وقتی استاد شروع میکنه از بچه های دیگه پرسیدن، من دستام شروع میکنه به یخ کردن، یا وقتی شروع میکنه از من درس بپرسه، من با اینکه بلدم، اصلا نمی تونم جواب بدم، و زیاد خوندم تو خونه، خیلی استرس میگیرم، و چون اصلا نمی تونم حرف بزنم، هر جلسه، استاد بهم میگه بعد کلاس بیا پیشم، و من میرم، استاد میگه حرف بزن، که ترست بریزه، ولی من هنوز که هنوزه میترسم، چکار کنم که ترسم بریزه، از بچگی همراهم بوده؟ این ریشه در چی داره؟
دارای دیدگاه خرداد 11, 1394 توسط مهشید ملوکی
سلام
افزایش اعتماد به نفس ، کاهش اضطراب و آموختن تکنیکهای برقراری ارتباط می تونه بهتون کمک کنه

3 پاسخ

پاسخ داده شده خرداد 4, 1394 توسط qasdi
باسلام
فوبیای اجتماعی، ترس از یک یا چند موقعیت است که شخص در مواجهه با آنها دچار اضطراب شدید می شود، به طوری که عملکردش تحت الشعاع قرار می گیرد. این فرد ترس از این دارد که مورد نظاره و قضاوت دیگران قرار بگیرد.
به همین دلیل معمولا از غذا خوردن در رستوران ها، انجام وظیفه در صورت مورد توجه بودن و صحبت یا انجام کار در حضور دیگران اجتناب می کند و از جمع، به دلیل ترس از نگاه انتقادآمیز دیگران دوری می کند.

علائم چطور بروز می کند؟
فرد به دنبال این هراس یا فوبیای اجتماعی، برخی علامت های اضطرابی مانند بالا رفتن فشار خون، سرخ شدن صورت، لرزش دست و تعریق را تجربه می کند که گاهی تعداد علائم کم است و تنها باعث اضطراب می شود و گاهی هم شدید است و فرد را دچار حمله هراس یا پانیک می کند.
اگر فرد در کودکی شرایطی را تجربه کرده و تربیتش به گونه ای بوده که فرد مستقلی بار نیامده و اعتماد به نفس در او تقویت نشده، احتمال ابتلا به فوبیای اجتماعی در او زیاد است
همه این مشکلات باعث می شود فرد برخی رفتارهای اجتنابی را داشته باشد، یعنی فرد از ترس اینکه نکند دچار علائم اضطرابی شود، حتی الامکان از اینکه در این شرایط قرار بگیرد، دوری می کند؛ مثلا اگر دانشجو است پروژه اش را ارائه نمی کند، یا اگر مسئول بخشی است مسئولیت آن را محول می کند.

ریشه مشکل کجاست؟
اگر فردی در کودکی شرایطی را تجربه کرده و تربیتش به گونه ای بوده که فرد مستقلی بار نیامده و اعتماد به نفس در او تقویت نشده، احتمال ابتلا به فوبیای اجتماعی در او زیاد است.
حتی ممکن است فرد این وضعیت ها را تجربه نکرده باشد، اما در موقعیتی قرار گرفته باشد که مورد تحقیر و قضاوت بدی واقع شده باشد و از آن به بعد دچار این فوبیا شود.
در این میان شیوه های تربیتی همراه با ایجاد اعتماد به نفس و مسئولیت پذیری در کودک می تواند موثر باشد.
 
راه های درمان کدام است؟
هم دارودرمانی و هم روان درمانی باید در کنار هم برای فرد مبتلا به این اختلال وجود داشته باشد.
فرد کنار درمان دارویی ممکن است به درمان های شناختی رفتاری و گاهی به روان درمانی پویشی نیاز داشته باشد.
درمان های دارویی کمک می کند علائم اضطرابی هم در کوتاه مدت و هم در طولانی مدت کنترل شود.
درمان های شناختی و رفتاری بیشتر در دسترس هستند و محدودیت کمتری برای اجرا دارند. در این نوع درمان تلاش می شود علل بروز چنین اضطرابی در خود فرد و محیط او برطرف شود. در این روش، راهکارهای رفتاری و تکالیفی ارائه می شود که فرد با کمک روان درمانگر اجرا می کند.
درمانگر به شما می آموزد که برای کمک به خودتان چه کار کنید و شما نیز آن کارها را در فواصل بین جلسات، تمرین خواهید کرد

معمولا بعد از سه هفته، فرد درجاتی از بهبودی را نشان می دهد، ولی به طور متوسط 8 تا 9 ماه به ادامه درمان دارویی نیاز است.

اگر این کار همراه با روان درمانی باشد، سرعت بهبودی بیشتر است. برای افراد مبتلا به هراس اجتماعی در حد خفیف تا متوسط، معمولا بیست جلسه درمانی کافی است.
درمان افرادی که فقط در یک موقعیت خاص، مثل صحبت کردن در جمع، دچار فوبیا می شوند، شاید حتی کمتر از این هم طول بکشد و افراد مبتلا به هراس اجتماعی شدید، شاید به جلسات بیشتری نیاز داشته باشند.
 
به خودتان کمک کنید
همین که شما متوجه مشکلتان شده اید و برای درمان میخواهید اقدام کننید بسیار کمک کننده است. البته این کار باید به صورت تدریجی و پله پله باشد تا بتوانید آن را تحمل کنید.
بسیاری از افراد در آغاز درمان، احساس اضطراب می کنند و مطمئن نیستند که حالشان خوب شود.
شما نیز مانند همه افرادی که به این اختلال مبتلا هستند، ناگزیر هستید برای درمان و بهبودی خود تلاش کنید.
درمانگر به شما می آموزد که برای کمک به خودتان چه کار کنید و شما نیز آن کارها را در فواصل بین جلسات، تمرین خواهید کرد.
تمرین های اولیه کاملا آسان هستند، اما به تدریج و همچنان که آرامش شما در موقعیت های اجتماعی بیشتر می شود، تمرین ها هم سخت تر خواهند شد.
هر چه بیشتر تمرین کنید، احتمال بهبودی تان بیشتر خواهد شد.

بااحترام....

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
تلفن : 88277643-4
بزرگراه جلال بعداز پل گیشا روبروی شعبه بانک کشاورزی پلاک 135 واحد 3 طبقه 2 دوشنبه ها
دارای دیدگاه خرداد 6, 1394 توسط taravat
سل ام، این قدر تو روابط اجتماعی پسرفت کردم، که واقعا متنفرم از خودم، به جای اینکه بهتر بشم، بدتر شدم، اینقدر بدتر شدم، که استاد زبانم امروز به مدیر آموزشگاه گفته که من اصلا حرف نمی زنم، و فعالیت کلاسی ندارم، مدیر آموزشگاه گفت بهم که به استاد بگو، یه کم بیشتر سرکلاس زبان، هوای من رو بیشتر از دانشجوها دیگه داشته باشین، خیلی استادم ناراحته، چطوری باید استادم رو راضی کنم؟ بهم بگین، که وضعیتم خیلی حاده، حتی تو کلاس زبان کم کم همه دارن میفهمند که من مشکل دارم.
دارای دیدگاه خرداد 6, 1394 توسط qasdi
باسلام مجدد
دوست عزیز این همه آشفتگی لازم نیست کمی ارامش داشته باشید خیر در وضعیت خیلی حاد نیستید در توصیه های بالا راههای درمان را گذاشته ام در صورت نیاز پیام بگذارید.
بااحترام....

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
تلفن : 88277643-4
بزرگراه جلال بعداز پل گیشا روبروی شعبه بانک کشاورزی پلاک 135 واحد 3 طبقه 2 دوشنبه ها
دارای دیدگاه خرداد 8, 1394 توسط taravat
تو روخدا بهم بگین که چکار کنم؟ حالم خیلی خرابه، حال روحی من، افسردگی هم گرفتم، یکسره میرم تو اتاق سه ساعت گریه میکنم، الان دیشب سه ساعت تو اتاقم بودم و دراتاق بسته، و گریه میکردم، نسبت به وضعیت خودم، به استاد زبانم چطوری بگم و چی بگم که رضایت استاد رو بدست بیارم، الان دارم کپسول افسردگی میخورم  فلوکسیتین 10، واقعا وقتی میخوام حرف بزنم، فکر میکنم مسخره میکنند من رو، به خاطر اختلال مخچه ای مادرزادی که دارم، چکار کنم که این اختلال من خوب بشه؟ و من با این اختلال مادرزادی میتونم ازدواج کنم؟ چون کارهای شخصی رو نمیتونم انجام بدم، و یک خواستگار داشتم که مامانم اصلا نگفت که من مشکل دارم، وقتی میخوام تو جمع قرار بگیرم دچار استرس شدید و اضطراب میشم چکار کنم؟
دارای دیدگاه خرداد 8, 1394 توسط qasdi
باسلام مجدد
روش های زیر هم میتواند تا حدودی به شما کمک کند:1- افکارمنفی درمورد خودتان نداشته باشید .2- ازتمرین های ریلاکسیشن استفاده کنید.3- یاد بگیریدچطور با استرس مقابله کنید4- با افرادی که حس می کنید با آنها راحت ترید رابطه برقرارکنید. 5- وقتی اضطراب دارید درفعالیت های لذت بخش وسرگرمی های موردعلاقه شرکت کنید.6-خواب کافی داشته باشید.7-رژیم غذایی متعادل رافراموش نکنید.8-اهداف واقعی داشته باشید و آرزوهای دست نیافتنی راکناربگذارید.9- هیچ گاه ازموقعیت هایی که شما راناراحت می کنند فرارنکنید بلکه سعی کنید بتدریج با این موقعیت ها روبروشوید تا مهارت کافی پیدا کنید.10- با دوستان یا بستگان قراربگذارید که بعضی اوقات ناهار را درمکان عمومی صرف کنید.11- تماس چشمی داشته باشید و اولین کسی باشید که به دیگران سلام می کنید و یا موفقیتی را تبریک می گویید.12- مکالمه را شما آغازکنید اما اطلاعات خود را با مطالعه روزنامه و یا سایر مطبوعات افزایش دهید تا حرفی برای گفتن داشته باشید.13- ازدیگران تقدیر و تشکرکنید.14- بر روی خصوصیات شخصیتی خودتان که به آنها علاقه دارید بیشتر متمرکز شوید.15- نسبت به دیگران علاقه نشان دهید ودرمورد منزل ،فرزندان ،نوه ها،سرگرمی ها یا مسافرت هایشان با آنها صحبت کنید.

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
تلفن : 88277643-4
بزرگراه جلال بعداز پل گیشا روبروی شعبه بانک کشاورزی پلاک 135 واحد 3 طبقه 2 دوشنبه ها
دارای دیدگاه خرداد 10, 1394 توسط ویرگول، برچسب
سلام خیلی حالم بده، این اختلال مخچه ای و مادرزادی رو از اول تولد یعنی 28 سال پیش دارم، ولی وقتی بچه بودم از 2 یا سه سالگی، مامانم فهمید که من مشکل دارم، چون دیر راه افتادم و دیر صحبت کردم نسبت به بچه های دیگه، هنوز راه نيافتاده بودم که بچه بودم، مامانم من رو برد فیزیوتراپی، که راه افتادم، و تقریبا خودم از دو سالگی فهمیدم، ولی بعد 26 سال هنوز مشکل رو نپذیرفتم که باید این اختلال رو تا آخر عمر داشته باشم، و نتونم کارها رو انجام بدم، لطفا بهم کمک کنین که این مشکل رو چطوری بپذیرم؟ که پذیرش این مشکل برام خیلی سخته، وقتی میبینم که بچه های همسن خودم تو فامیل ازدواج کردن و بچه هم دارن، با خودم میگم خوش به حالشون که سالم هستن، و هیچکدام مشکل ندارن مثل من زیاد، که من خیلی مشکل دارم، اختلال مخچه ای مادرزادی، فقدان اعتماد بنفس، ترس از حرف زدن و عدم برقراری ارتباط، افسردگی، پرخاشگری، همه این مشکلات رو دارم، دیروز رفتم پیش مشاور، مشاور پرسید چه آرزوی داری؟ منم گفتم آرزو دارم که یک روز خوب بشم، و هیچکدام این مشکلات رو نداشته باشم، و مشکل اصلی که اختلال هست رو نداشته باشم، یه روز صبح که از خواب بلند میشم، و همه اینها یک خواب و کابوس خیلی وحشتناک بوده باشه، میشه من یه روز خوب خوب بشم، این ترس که از دبستان با من بوده و الانم هست، ریشه در چی داره به نظر شما؟ درضمن بچه که بودم و بعد که بزرگتر شدم، مامانم همه کارهام رو انجام داده، و اصلا اجازه نداده که من مستقل بشم، اینقدر از بچگی مراقب من بودن، که الان نتیجه ای بدتر از این نداره که وابستگی شدید دارم به مامانم، و فکر میکنم بیش از حد و اندازه مراقب من بودن، و اگه الان خودم بخوام تنها برم جایی، حتما یا مامان یا بابام باید من رو ببرن و بیان دنبالم، اصلا اجازه نمیدن که مثل بچه های دیگه خودم برم و بیام، بخدا خسته شدم از این مراقبت کردن های بیش از اندازه، وقتی هم با من میان خودم خیلی خجالت میکشم و ناراحت میشم که با 28 سال سن مثل بچه های دبستانی و کلاس اول ازم یکسره مراقبت میکنن، من حتی یک دوست ندارم که با دوست در رفت و آمد و رابطه باشم، تازه بخوام داشته باشم، مامانم اصلا اجازه نمیده که با دوست برم بیرون، درحالی که مامانم دوست رو دیده و دوست دوران دانشگاه من هست، میگه باید بیاد خونه، و منم دوست ندارم که دوستم بیاد خونه، چون حرفایی میخوام بزنم که مامانم هست و نمی خوام مامانم بفهمه، درضمن از یک سالگی که فهمیدن مشکل دارم، یکی از فامیل به مامانم گفته بود بچه شما مشکل داره، و الان تمام فامیل و دوست و آشنا، همه از مشکل اصلی من که اختلال هست خبر دارن، و من اصلا دوست نداشتم و ندارم که خبردار بشن همه، و الان اصلا یه کلمه هم حرف نمیزنم سر کلاس زبان، به استاد گفتم که مشکل دارم و میترسم، استاد گفت باید این غول ترس رو بشکنی، ولی نمیشه، استاد رفته به مدیر موسسه گفته که یک دانشجویی دارم سر کلاس که اصلا حرف نمیزنه، و مشکل من رو گفته، و الان وقتی میرم سوار مترو بشم، اینقدر همه بد نگاه میکنن من رو، فکر میکنم وقتی با خانواده هستم و میرم جایی که نمی تونم ارتباط برقرار کنم، یه موجود اضافه هستم براشون، و از بودن من با خانواده، خانواده خجالت میکشن، الان هفته پیش با مامانم دو روز رفتم مهمونی، ولی تو مهمونی اصلا یک کلمه هم حرف نزدم، و میرم تو لاک خودم، ولی گاهی اوقات مامانم میگه با من نیا جایی، که با رفتاری که داری خجالت میکشم تو رو ببرم، چکار کنم برای حل تمام مشکلاتم؟ و چطوری این اختلال مادرزادی به وجود میاد و آیا راه درمان هست؟ توروخدا قسمت آخر سوالم رو جواب بدین، دوست دارم بدونم، و الان کارهای تعادلی و ظریف رو نمی تونم انجام بدم، الان میرم ورزش بند کفشم رو نمی تونم ببندم با این سن.
پاسخ داده شده خرداد 10, 1394 توسط qasdi
باسلام مجدد
دوست عزیز احتمالا شما مبتلا به آتاکسی هستید که از علائم آن کاهش تعادل و اختلال در راه رفتن، انحراف ستون فقرات، قوس کف پا، اختلال در تکلم و جویده جویده حرف زدن، بد شدن دستخط و کاهش توانایی نوشتن، ایجاد بیماریهای ریوی و قلبی، کاهش بینایی وشنوایی، ایجاد اختلال در کنترل ادرار و…
در حال حاضر در تمام دنیا هیچگونه درمانی برای آتاکسی وجود ندارد و داروهای تقویتی همچون کو کیو تن و ویتامین ایی و ایدبینون و فیزیوتراپی و یوگا و شنا تا حدودی از سرعت پیشرفت بیماری میکاهد.
در ابتدا توصیه بنده مراجعه به متخصص مغز و اعصاب و در نهایت رجوع به روانشناس برای  افزایش اعتماد به نفس در خودتان.
موید باشید..

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
تلفن : 88277643-4
بزرگراه جلال بعداز پل گیشا روبروی شعبه بانک کشاورزی پلاک 135 واحد 3 طبقه 2 دوشنبه ها
پاسخ داده شده خرداد 11, 1394 توسط مهشید ملوکی
سلام
افزایش اعتماد به نفس ، کاهش اضطراب و آموختن تکنیکهای برقراری ارتباط می تونه بهتون کمک کنه
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...