اضطراب در شلوغی

899 بازدید
سوال شده تیر 15, 1394 در اختلالات روانی توسط بی نام
بنده مردی 40 ساله و متاهل با تحصیلات عالی و شغل خوب و زندگی آرام و بی تنش هستم. تا چند سال قبل بسیار برونگرا و سرحال بودم به نحوی که همه اذعان می کردند از حضور من انرژی و اعتماد به نفس می گیرند. دارای قدرت بیان بسیار خوب و ارائه مطلب هدفمند و نتیجه گرا بودم و عمدتا در اغلب گعده های دوستانه، خانوادگی یا کاری به سرعت کنترل جمع را در دست می گرفتم.
متاسفانه از حدود دو سال قبل بدون اینکه اتفاق خاصی بیفتد دچار درونگرایی شده ام و حتی از حضور در جمع های شلوغ طفره می روم. اغلب در مجالسی که بصورت ایستاده برپا می شود پاهایم شروع به لرزش می کند و هر چه سعی می کنم ذهنم را منحرف کنم افاقه نکرده و مجبورم بجای ایستادن راه بروم و جابجا شوم که بخاطر شغلم این امر ناپسندیده است. سوار شدن در مترو نیز برایم عذاب آور است.
 با داشتن اطلاعات زیاد و اشراف بر موضوعات کاریم، در این مواقع ذهنم کاملا بسته شده و فقط بفکر نجات خود از وضع موجود می افتد. این امر مرا بشدت تحت تاثیر قرار داده و تشویش ذهنی زیادی برایم ایجاد کرده است.
لطفا راهنمایی فرمایید.

3 پاسخ

پاسخ داده شده تیر 18, 1394 توسط ده باشیان
سلام

اطلاعات ارائه کردید کافی نیست.بهرحال علت را باید پیدا کنیم.آیا قبل از این تغییر فعالیت و برنامه ایی داشتید که تمام شده ؟

سابقه بیماری خاصی دارید؟

چکاپ پزشکی اخیرا داشته اید؟

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
دارای دیدگاه تیر 18, 1394 توسط بی نام
با سلام و تشکر
همانطور که گفتم این تغییر بدون هیچ اتفاق یا وضعیت متفاوتی برایم ایجاد شد و در این مدت هم دوبار چکاپ کامل کرده ام و هیچ مشکلی نداشته ام. ضمنا هیچ بیماری قابل توجه بغیر از بعضا سرماخوردگی نداشته ام.
در مواقعی که دچار اضطراب می شوم احساس می کنم مغزم خالی است و حافظه ام در اختیارم نیست اما بعد از رفع شرایط مذکور و خارج شدن از اضطراب، اتفاقات گذشته برایم بی معنا می شود و فکر می کنم که با این شناخت دیگر این مشکل برایم حادث نخواهد شد اما مجددا روز از نو و روزی از نو.

از نظر بنیه بدنی هم مشکلی ندارم و در سلامتی بسر می برم.
پاسخ داده شده تیر 19, 1394 توسط ده باشیان

باسلام

با توجه به این نکته که فرمودین بررسی پزشکی را انجام داده اید و خدارو شکر موردی نبوده بنده تشخیص احتمال بحران میانسالی (يائسگي در مردان)را که امر شایعی برای مردان در این سن هست رو دارم.در زیر توضیحاتی درباره آن می دهم.امیدوارم مورد استفاده قرار بگیرد.

سن میانسالی که مردان را در معرض آسیب قرار می‌دهد حدود 55 ـ 35 سالگی عنوان می‌کنند. متخصصان، اندوه ناشی از میانسالی را در مردان به عنوان کاتالیزوری قوی در رشد شخصی آنان می‌دانند و برخی نیز این دوره را یک فرصت می‌دانند و معتقدند در این مقطع مردان سوالاتی چون من کیستم؟ به چه چیزی معتقدم؟ و به چه چیزی واقعا علاقه دارم؟ را مطرح می‌کنند. در این دوره مردان نیاز به فردی قابل اعتماد دارند که بتوانند با وی از واقعیت‌های مربوط به خود صحبت کنند. در اینجا دوستان خوب می‌توانند بسیار مثمرثمر باشند، هر چند که مردان در مقایسه با زنان کمتر از هنر ‌ایجاد رابطه دوستانه برخوردارند. در این دوره معمولا برخی از مردان با مشکلات (جسمی ـ‌ روحی) روبه‌رو می‌شوند که در صورت مراقبت نشدن می‌تواند آنان را با بحران مواجه کند

يك وضعيت جسمي است كه جنبه‌هاي رواني، فردي، اجتماعي و روحي متفاوتي دارد. مردان در اين دوره شروع به افزايش وزن مي‌كنند، توده عضلاني‌شان كاهش مي‌يابد، احساس افسردگي و اضطراب مي‌كنند، دچار مشكلات خواب مي‌شوند، احساس ضعف مي‌كنند و بارزتر از همه دچار ناتواني جنسي مي‌شوند.

از ديگر علائم يائسگي در مردان مي‌توان به خستگي و بي‌حوصلگي، افزايش تحريك‌پذيري، گرگرفتگي، كاهش حافظه و سطح كارايي، تكرر ادرار بخصوص در شب، يبوست، ريزش مو و وجود دردهاي استخواني اشاره كرد.

تغييرات رواني در يائسگي مردان

دگرگوني‌هاي حافظه: همان‌گونه كه با افزايش سن در نيروي فيزيكي مردان كاهش طبيعي ايجاد مي‌شود، افتي در عملكردهاي ذهني نيز به وجود مي‌آيد. اين حقيقت كه فرآيندهاي ذهني،‌ اغلب در حال افت هستند هنگامي آشكار مي‌شود كه مردان متوجه مي‌شوند،‌ تصميم‌گيري‌هايشان به زمان بيشتري نياز دارد.

احساس دلتنگي و نارضايتي: پزشكان به اين حالت هيجاني، ملال مي‌گويند و آن را با عناويني چون تشويش، رنج، نا‌آرامي، بي‌قراري و رخوت توصيف مي‌كنند. اكثر مرداني كه اين احساسات را تجربه مي‌كنند، هرگز در جستجوي كمك نيستند و حتي متوجه نمي‌شوند دلتنگند.

اضطراب و بي‌خوابي: شايد در زندگي يك مرد اضطراب و ساير نشانه‌هاي آن مانند سردرد، مشكلات معده و تشويش وجود داشته باشد، اما او ممكن است آن را دست‌كم بگيرد يا انكار كند. معمولا افراد زماني كه مضطرب مي‌شوند، اغلب در خوابيدن دچار مشكل مي‌شوند. اغلب مرداني كه در دهه‌ 40 و 50 سالگي سالم هستند، ولي در خواب رفتن مشكل دارند يا در طول شب بيدار مي‌شوند و قادر به خوابيدن دوباره نيستند، احتمالا از يائسگي مردانه در رنج هستند.

ترس و دلهره: هنگامي كه مردان به ميانسالي مي‌رسند، ترس از مرگ به افكارشان راه مي‌يابد. آنها ممكن است نگران مرگ والدين، همسر، فرزندان يا خودشان باشند.

بي‌كفايتي: صرف‌نظر از ميزان موفقيت مردان، اغلب آنها در اين مرحله از زندگي، احساس يك بازنده را دارند. آنان اغلب احساس مي‌كنند در تمامي جنبه‌هاي زندگي‌شان شكست خورده‌اند. امور جنسي و توان فيزيكي در حال افت، هسته مركزي مردانگي‌شان را تضعيف مي‌كند.

در اين مرحله برخي مردان احساس مي‌كنند بايد شغل خود را رها كنند يا سرسختانه تصميم مي‌گيرند كه تا اوج بروند. بعضي مردان احساس مي‌كنند بايد به سوي جزيره روياها بروند تا در آنجا هميشه جوان بمانند و تا ابد شاد زندگي كنند. دسته ديگر نيز سعي مي‌كنند خود را با زحمت به بالاي نردبان ترقي بكشانند. تحقيقات بيشتر، رابطه بين تغييرات روان شناختي و هورموني تاثيرگذار بر مردان در دوره يائسگي را نمايان مي‌كند. به عنوان مثال مشخص شده است سطوح تستوسترون در مرد افسرده افت مي‌كند و انگيزه جنسي او كاهش مي‌يابد و برعكس هنگام كاهش سطوح تستوسترون كه با پير شدن در مردان اتفاق مي‌افتد، آنها را دچار افسردگي كرده و تمايل جنسي‌شان را كم مي‌كند. طبق تحقيقات مشخص شده است مرداني كه موقعيت اجتماعي بالايي دارند به نسبت مردان با سطوح پايين‌تر تستوسترون، سطح بالاتري از تستوسترون در خون و تجربيات جنسي بيشتري دارند. همچنين مشخص شده است در مسابقات فوتبال، سطح تستوسترون طرفداران تيم برنده از تستوسترون طرفداران تيم بازنده بالاتر است. به نظر مي‌رسد مقام و موقعيت بالا و موفقيت باعث افزايش تستوسترون مي‌گردد و خلاف آن نيز صادق است.

مشكلات مربوط به اين دوران

اغلب مردان اين مشكل را انكار مي‌كنند، درباره‌اش با كسي صحبت نمي‌كنند، همسر يا خودشان را سرزنش مي‌كنند، كناره‌گيري مي‌كنند، اعتماد به نفسشان از بين مي‌رود و روابطشان خراب مي‌شود. آنچه اغلب وضع را بدتر مي‌كند، شرمي است كه بسياري از مردان احساس مي‌كنند. آنها تصور مي‌كنند تنها فردي هستند كه دچار اين حالت شده‌اند و يقين دارند همراه با اين اختلال (جنسي)‌ مردانگي‌شان از دست مي‌رود. در واقع مشكل‌ترين مرحله براي اين دسته از مردان، تشخيص مشكل، صحبت كردن با يك فرد قابل اعتماد و طلب كمك هنگام ادامه مشكل است.

اين حالت ترس‌ها و تعارض‌هايي را در مردان به وجود مي‌آورد، چراكه در بسياري از مردان اين تمايل، تنها مورد باثبات در زندگي‌شان است. آنها ازدواج مي‌كنند، بچه‌دار مي‌شوند، چاق مي‌شوند، دوباره ازدواج مي‌كنند و... زندگي‌شان ممكن است دائم در حال تغيير باشد، ولي ميل جنسي و عملكرد آن همراه دائمي و بخشي از وجودشان است. زماني كه اين دوست مورد اعتماد نيز آنها را ترك مي‌كند، احساس فنا شدن مي‌كنند. در واقع افسردگي از شايع‌ترين شكايات يائسگي مردان بوده و ارتباط نزديكي با كاهش ميل و عملكرد جنسي آنان دارد. بيشتر مردان حتي با وجود بروز علائم اصلي افسردگي درونشان هنوز نمي‌توانند خودشان را به عنوان فردي افسرده تلقي كنند. علائم افسردگي در اين دوران شامل مواردي چون غمگيني، انديشيدن در مورد مرگ، كاهش تمركز، احساس بي‌ارزشي، كاهش انرژي، از دست دادن حس لذت در زندگي و افزايش وزن است. از نكات مهمي كه مي‌توان در مورد افسردگي مردان متذكر شد اين است كه مردان اغلب به افسردگي به عنوان يك بيماري زنانه نگريسته و حتي در مواردي كه مي‌دانند مبتلا به اين بيماري هستند، به دنبال درمان آن نيستند. همچنين بيشتر مردان از افسردگي‌شان آگاه نبوده، بنابراين هرگز شانس درمان را نخواهند داشت. از ديگر نكات مهم در مورد افسردگي مردان اين است كه اين افسردگي اغلب تشخيص داده نمي‌شود، زيرا اين بيـماري به صورت عصبانيت مزمن، بي‌قراري و احساس خصومت خود را نشان مي‌دهد. همچنين در مردان افسردگي با سرزنش ديگران، همسر، روسا و مسائل اقتصادي بروز مي‌كند. به طور كلي احساساتي كه مردان در اين دوران دارند، اغلب درهم و برهم و آشفته است و در فهم تمايلاتشان دچار اشكال هستند. آنها در اين دوره اگر فرزندان نوجوان داشته باشند، تغييرات خودشان، تنش‌هاي معمول بين والدين و فرزندان را وخيم‌تر مي‌كند، بخصوص اگر مانند بسياري از مردان در حالت انكار اين تغييرات باشند.

 

با توجه به موارد یادشده برای غلبه بر فشارهای روانی لازم است مردان موارد زیر را به یاد داشته باشند:

ـ‌ احساس داشته باشید و سعی کنید احساستان را بیان کنید.

ـ گذشته را از آینده جدا کنید و داستان‌های قدیمی را دوباره و دوباره زنده نکنید.

ـ با صحبت کردن خود را تخلیه کنید، این امر می‌تواند جانشین حرکات و رفتارهای خشونت‌‌آمیزتان شود.و به آرامش شما کمک می کند

ـ زمانی که دچار فشار روانی هستید با افرادی مانند همسر، دوستان (زن یا مرد)‌،‌ والدین، بچه‌های بزرگ‌تر، برادر، خواهر یا همکارتان صحبت کنید؛ کسانی که فکر می‌کنید عضوی از شبکه پشتیبانی شما هستند.

ـ اگر در شرایط فشار روانی احساس می‌کنید کسی نیست که با او صحبت کنید، پس با یک متخصص حرفه‌ای صحبت کنید.

ـ روی رفتار دیگران اثر (خوب)‌ بگذارید، تا رفتارهای آنها فشار روانی شما را کاهش دهد نه این که آن را افزایش دهد.

ورزش های سبک و هوازی مثل دوچرخه سواری،شنا،پیاده روی داشته باشید

برای تقویت بدن در این دوران هم می توانید از متخصص تغذیه کمک بگیرید گاهی کمبود کلسیم باعث اسپاسم عضلانی می شود و...

موفق و سلامت باشید


کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
دارای دیدگاه تیر 22, 1394 توسط بی نام
ممنون از مطالبی که توصیه کردید. آیا مراجعه به روانشناس و یا انجام هیپنوتیزم برای هبور از این مرحله توصیه می شود؟
دارای دیدگاه تیر 22, 1394 توسط بی نام
سوال من اينه كه شما گفتين از جمع طفره مي رويد و نيز سوار شدن در مترو براي شما عذاب آوره. حالا توي اين دو موقعيت مي ترسيد چه اتفاقي بيفته؟ يعني وقتي كه در جمع و يا مترو حضور پيدا مي كنيد، نهايت ترس شما چيست؟
چه فكرهايي به ذهنتون خطور مي كنه؟
حالتهاي بدني تون چطوره؟
اگه كسي همراهتون باشه هم اين اتفاق مي افته؟
اين اتفاق توي همه جمعي يعني جمع آشنا و يا غريبه مي افته؟
دارای دیدگاه تیر 24, 1394 توسط بی نام
در مترو نگران این هستم که ممکنه در شلوغی نفسم به شماره بیفتد و از حال بروم. می دانم که این اتفاق هرگز نخواهد افتاد اما فکر آن آزارم می دهد. زمانی که با فردی آشنا سوار می شوم احساس اطمینان بیشتری دارم. زمانی هم که مترو در روی زمین است باز این مشکل را ندارم.
در مورد طفره رفتن از حضور در جمع این احساس رو دارم که کنترلی بر اعضا و جوارحم بخاطر لرزش پاهایم ندارم و همین امر باعث می شود اعتماد به نفسم تقلیل کند و نگرانی هایم دائم در این جمع ها زیاد است. اما در عین حال در مواقعی که باید مطابی را ارائه دهم و یا حتی ایراد سخن کنم آن را بخوبی انجام می دهم هر چند اضطراب زمان شروع خیلی کشنده و آزار دهنده است اما زمانی که تیلط بر خودم پیدا می کنم تقریبا هیچ مشکلی ندارم. نکته اینجاست که باید مجبور شوم تا این اتفاق بیفتد و در ابتدا به ساکن توانایی روحی لازم برای این کار بصورت خودجوش و ابتدایی را ندارم.
دارای دیدگاه تیر 24, 1394 توسط بی نام
سلام.
آيا تا كنون پيش آمده كه در موقعيتي  بصورت ناگهاني اضطراب شديدي پيدا كنيد و اين اضطراب در زمان كوتاهي به اوج برسه و با علايمي مثل تعريق شديد، نفس تنگي، افزايش ضربان قلب، ضعف تمركز، مور مور شدن، دل درد  يا درد در قفسه سينه و .....داشته باشيد و از اين بترسيد كه بميريد يا ديوانه شويد و يا كنترل خودتون را از دست بدين و يا دچار حمله قلبي بشويد، و پس از مدتي حدود 20-10 دقيقه اين اضطراب خود به خود فروكش كنه؟
اگر هست توضيح بدين.
دارای دیدگاه تیر 25, 1394 توسط بی نام
این علایم البته با شدت کمتر در زمانهایی برایم اتفاق می افتد که در جمع محل توجه واقع شوم. بدان معنا که احساس کنم مثلا مسیول انجام یک کار خاص و ارایه گزارش آن به مدیران بالتر خودم هستم. البته بعد از دقایقی مشکلم برطرف می شود و حتی خودم رو سرزنش می کنم که چرا در آن برهه این میزان بی اعتماد به نفس بوده ام. اما باز در موقعیت جدید همان تجریه قبلی آزاردهنده تکرار می شود.
علایمی که در پست قبلی ذکر کردید بیشتر در مترو و هنگام شاوغی و یا یکی دوباری باری که هواپیما سوار شده ام برایم اتفاق افتاده و حتی بفکرم انداخته که منصرف شوم اما تا الان هرگز منصرف نشده ام و ادامه داده ام و بعد از مدتی شرایط عادی شده است.
مشکل دیگری که آزارم می دهد این است که حتی در تصور خودم اگر فکر کنم باید مطلبی را به مدیران مافوقم ارائه دهم نفسم بند می آید هر چند بخوبی می دانم که دارای علم و توانایی بالاتری نسبت به آنها هستم و این را همه تابید می کنند اما درون خودم آشوبی است که مانع از آزادی عملم می شود و در حال اتلاف توانایی های من شده و این امر ترسس در من ایجاد می کند. چرا که احساس می کنم انسانی وابسته و بی تاثیر و بدون خاصیت می شوم. لذا در این شرایط مجبورم از اهداف و برنامه هایی که برای خودم تعریف کرده ام کوتاه بیایم.
ممنون
پاسخ داده شده تیر 26, 1394 توسط ده باشیان
به روانشناس بالینی مراجعه فرمایید

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...