چطور زندگی سالمی داشته باشم؟

379 بازدید
سوال شده تیر 19, 1394 در عمومی توسط صبا
دختری بیست و هشت ساله هستم لیسانس حقوق و بیکار و از نظر خانوادگی پدری معتاد و بی مسولیت دارم که از مادرم جدا شده اند و در جنوب زندکی میکند و هرگز هزینه  زندکی فرزنداش که 4 تا میباشیم را تامین نکرد و مادری به شدت بد اخلاق و بد دهن که در تمام عمر انتقام پدر م را از ما گرفت و تمام عقده هایش را سر ما خالی کرد و 2 بار دیگر هم ازدواج داشته . من به عنوان فرزند دوم خانواده هرگز معنی خانواده را نفهمیدم و هزینه های زندگی ام توسط دوستان پسری که مدام یاانها من را عوض میکنند یا من انها را عوض میکنم تامین میشود و پدر و مادرم هم نه تنها خم به ابرو نمیاورند بلکه بسیار متوقع هم هستند از هر لحاظ. سالهای سال از سن هجده سالگی که وارد دانشگاه شدم زندگی من به همین روال گذشت به طوری که الان حالم از پدر و مادرم به شدت بهم میخورد ولی پدرم که سالهای سال در برابر ما بی مسولیتی کرده  نمیدانم برای چه دوست دارد با من فقط تلفنی حرف بزندو حال زارم را بپرسد پدری که هیچ وقت هیچ کاری برای تامین بچه هایش نکرد و نقش او فقط به وجود اوردن ما بوده و بس. من الان به نقطه ای رسیدم که حتی از صحبت تلفنی با پدرم حالم بهم میخورد و مادرم را نیز فقط برای اینکه برای چندمین بار در این جامعه ی گرگ صفت اواره نشوم و مورد سو استفاده قرار نگیرم تحمل میکنم  خواهر ها و برادر م را که بار ها به من زخم زدند را بخشیدم چون انها نیز مثل من حاصل چنین پدر و مادر بی کفایتی بودند . میخواهم زندگی گذشته ام را بگذارم در همان گذشته بماند و حالا برای خودم زندگی خانوادگی سالم وپر از عشق و محبت  به وجود بیاورم ولی به دلیل گذشته ی بسیار بد و داشتن چنین خانواده ای که هنوز هم تا انسان شدن راه درازی در پیش دارند و به دلیل شکست ها و سواستفاده های زیادی که همیشه در روابطم متحمل میشدم الان به جایی رسیده ام که هم میترسم با کسی ارتباط برقرار کنم به دلیل ترس از پذیرفته نشدن دوباره و هم نمیدانم کجا و چطور و به چه کسی در این مملکت اعتماد کنم که به دختر بی پشت و پناهی مثل من باز هم زخم نزنند به شدت تنها هستم و به هیچ کس در این دنیا اعتماد ندارم و به شدت روحم زخمی ا ست و نمیدانم دیگر برای نجات زندگی ام و ساختن ان باید چه کار کنم که تا به امروز نکرده ام هیچ منبع درامدی از خودم ندارم و درشمال  با مادر و خواهر کوچکتر روانی ام  زندگی میکنم که کارشان فقط حرفهای زشت به من زدن و خودشان را قدیسه دانستن است کار پیدا کردن در این جا برای مردها هم سخت است چه برسد به من که خوشحال میشوند کار ندهند ولی سو استفاده بکنند یک خواهر و برادرم در تهران کار میکنند که متاسفانه رفتار های زشت قبلی شان من را به شدت ترسانده و جرات نمیکنم به انها نزدیک شوم برادرم چند بار به دلیل اینکه خواسته های مالی او را بر اورده نکردم من را به مرگ و تهدید به اینکه تو را تکه تکه خواهم کردنموده  چندین سال است که فرار میکنم و در اتاق را از پشت میبندم تا مادرم و برادرم من را نزنند یا نکشند  فقط به دلیل اینکه خواسته های مالی انها را دیگر نمیتوانم براورده کنم  میخواهم زندگی سالمی داشته باشم ولی عقلم دیگر به جایی قد نمیدهد لطفا شما بگویید من با داشتن این خانواده و این جامعه سو استفاده گر  و استثمار گر باید چه طور زندگی کنم؟و به کجا و کدام نهاد پناه ببرم ؟
دارای دیدگاه تیر 20, 1394 توسط wcp
با یاد دوست.
صبا عزیز سلام. متن شما را کاملا خوندم. و درک می کنم که در دل مشکلات شما رشد کرده اید و به اینجا رسیده اید.
عزیزم گذشته شما تمام شده است.شما هیچ تقصیری ندارید. شما یک انسان هستید با اشتباهات انسانانه.
حضرت عیسی ع فرمودند هرکسی گفت اشتباه نکردم سنگسارش کنید.پس انسان کامل پیدا نمی شود و به دنبالش نگردید و از خودتان هم انتظار کامل بودن نداشته باشید.
عزیزم تا زمانی که در این جهان بهشت باشد یعنی انسان خوب هست و تا زمانی که جهنم است یعنی انسان بد وجود دارد.
شما در انتخاب والدینت نقشی نداشته اید، متولد شده اید و بهتون گفته اند این مادرت هست و این پدرت. درست است پدر و مادر خوبی نداشته اید ولی همین حالا با خودت عهد کن و تو مادر خوبی باشی.
امیدوارم تونسته باشم کمکتون کرده باشم.
اگر باز سوالی دارید خوشحال میشم مطرح کنید تا بهتر کمکتون کنم.
شاد وتندرست باشید.
دوستدارتان محمد جانبلاغی ( مدیر سایت مکتب زندگی)

1 پاسخ

پاسخ داده شده تیر 28, 1394 توسط حسینی

باسلام و احترام،

دوست خوبم متن شما رو با دقت مطالعه کردم و متوجه نگرانی و بیقراری شما شدم،بدونین احساسات غم-خشم-اعتراض-ترس  بخشی از شماست سعی کنید احساساتتان را بیرون بریزیدو بپذیرید که همه مربوط به شماست و طبیعیست که این احساسات رو داشته باشین . 

ما در زندگی با شرایط سخت زیادی رو برو می شویم و با افراد مختلفی برخورد می کنیم که هر کدام به نوعی روی دید ما از زندگی تاثیر می گذارند. 

شرایط واقعا سختی را داشته اید  اما بهتر است بپذیرید اینها خانواده  شما هستند و شما نمی توانید با جنگ و جدال بیشتر به آرامش برسید , باید مانند یک خانم تحصیل کرده هوشمند عمل کنید. سعی کنید جرات مندی را فرا بگیرید و در برابر زور گویی های برادر و خانواده تان نه بگویید و پای حرفتان به ایستید ولی دعوا نکنید !

 اگر به دلیل رفتار خانواده تان، آینده خود را خراب کنید به انها اجازه داده اید برای شما تصمیم بگیرند. هر رفتاری که ایشان داشته اند در یک مقطعی از زندگی شما اثر خود را گذاشته است و بهتر است از آن گذر کنید. اجازه ندهید دیدتان نسبت به دیگران و آینده منفی باشد چراکه همیشه شرایط به یک شکل تکرار نمی شوند. مهم این است که شما برای خود و آینده تان برنامه ای داشته باشید و تلاش کنید تا به خواسته هایتان برسید ..برای  خود هدف های بلند مدت و کوتاه مدت بچینید. با برنامه ریزی اهداف را پیش ببرید و پیگیر باشید لازمش این است که بطور واقع بینانه به تواناییهایتان نگاه کنید

شاد باشید .

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...