سلام
من گلستانه 20 ساله ودانشجو هستم...
در چندماه گذشته نوسانات روحی داشتم و نمیدونم الان چقدر تحت تاثیرشرایط قرار دارم...
خانواده ی من تا حدی مذهبی و معتقد هستند و من با اصول خاصی بزرگ شدم. اما خودم در زمینه ی اعتقادی سردرگمی های زیادی دارم و فکرم مشغوله انتخاب راه درسته و نظر ثابت و روشنی راجع به اصول مذهبی ندارم و سردرگم هستم.
به دلیل شرایط عاطفی پرنوسانی که در طی یک سال گذشته داشتم در امتحاناتم و در طول ترم به شدت افت داشتم چون تمرکز کافی برای درس نداشتم و حتی در مقطعی هیچ علاقه ای به دانشگاه رفتن نداشتم که البته این حس از بین رفت ولی نگرانی از اینکه نمره هام و معدلم به حد مطلوب نرسه باعث میشه تلاشم با ترس و نداشتن امید همراه باشه.
- در حال حاضر در تعظیلات هستم و بی انرژی شدم و کمی بوحصله و از رفتار و حرکات مادرم به شدت حرص میخورم.ایشون اصلا باعث ناراحتی من نمیشن یا با من بدرفتار نمیکنند اما من گاهی به این دلیل که بیش از اندازه از خودگذشتگی دارن و یا اکثراوقات برای هرتصمیم و کاری از من نظر میخوان و خودشون قاطع نیستن عصبی میشم و نمیدونم چه رفتاری کنم.
- بی انرژی شدم و تقریبا کاری انجام نمیدهم. از انجام کارهایی که قبلا انجام میدادم لذت نمیبرم و با دوستان نزدیکم نیز به حد قبل احساس صمیمیت نمیکنم.امروز تست افسردگی بک رو زدم و نمره ی 14 رو گرفتم البته در چند بند مثل بند 1و بند 8 وبند 21 در جوابم تردید دارم و نمره ی من بین 11 تا 14 متغیر میتونه باشه. نتیجه ی تست اینه که افسردگی خفیف!!!
- نمیخوام در این حالت سکون بمونم اما خودجوشی و شور لازم رو ندارم.
- ممنون میشم اگه منو راهنمایی کنید تا بدونم چه راهی رو بهتره پیش بگیرم تا از این حال بیرون بیام.