ادامه یا جدایی ؟

1,083 بازدید
سوال شده شهریور 9, 1394 در ارتباط توسط بی نام
با عرض سلام وخسته نباشید

من دختر 28 ساله هستم و با آقایی از طریق معرفی آشنا شدم ، ایشون آدم خوبی هستن . آدم خیری هستن . در مواقع لازم برای من هدایای خوبی می خرن . مرتب ابراز علاقه می کنن و تا از کار فراغت پیدا می کنن به من زنگ می زنن . از آشنا کردن من با خانواده و برنامه ریزی آینده صحبت می کنن . اعتقاد دارن زن و شوهر نباید بینشون فاصله باشه . من شاغل هستم و ایشون دوست ندارن زیاد کار کنم و من قبول کردم که متناسب کار کنم . میگن هر وقت پول لازم داشتی بهم بگو و آدم بخاطر خانوادش کار و تلاش می کنه . اهل تجملات نیستن و من هم قبول کردم که ساده ازدواج کنیم . من ایشونو دوست دارم ، فقط یکی دو تا موضوع که مرتب تکرار میشه منو به نتایج ازدواجمون نگران کرده ، ایشون خیلی حساسن ، من که با همکار یا خانواده بیرون میرم و زنگ میزنن ، قبول نمی کنه که من با اونا هستم . من دختر ساده ای هستم و خودشم می دونه که اهل هیچی نیستم ولی ناخودآگاه همچین رفتاری بروز میده و باید بهش توضیح بدم که آروم بشه . وقتی سر کارم و اگه صدای گوشیو نشنوم و دیر جواب بدم هم همین عکس العملو داره و یک بار که ازش خواستم جدا بشیم ، ازم عذر خواهی کرد و گفت خیلی بی ادبی کرده و نذاشت که به رابطه خاتمه بدیم ولی مدتی بعد باز این کارو در جنبه دیگری تکرار کرد . خودش هم گاهی میشد که تلفن جواب نده و بعد تماس بگیره که مثلا کار داشتم و من همچین برخوردی باهاش ندارم . زنگ که می زنه می پرسه امروز بیرون رفتی و بعد باز جویی شروع مبشه و من همش استرس دارم و دوست دارم صحبتمون خوب پیش بره ولی باز سر یه موضوع عادی مشکل پیش میاد . خودش میگه همه اینا از علاقه هستش و فکر نکن من در گذشته کاری کردم که الان درباره تو همچین برداشتی دارم و من تورو دوست دارم . من بارها بخاطر رفتارش گریه کردم . رار بیرون رفتن که می ذاریم یهمو برای یه کار غیر ضروری قرارو کنسل می کنه ولی وقتی من کار دارم  ناراحت میشه و هر وقت اون بخواد من باید همه کارامو کنسل کنم . خونواده مرد سالاری داره و خیانت و طلا ق تو خانوادشون زیاده . برای هرچی از ابراز نظر مادر و خواهش ابراز نگرانی می کنه . ازدواج برادرش با علاقه بوده و مادر و خواهرش از روز خواستگاری شروع به ایراد گیری کردن و میونه خوبی ندارن . اینم که یه بار قرار گذاشتیم ازدواجشو با خونواده مطرح کنه و با مادرش صحبت کرد ، هر چی پرسیدم مادرت چی گفت ، بهم گفت که مادرم گفت عجله نکن و زندگی برادرتو ببین و بعد اون حس می کنم ازم کمی فاصله می گرفت . ماه قبل با خونوادم سفر رفتم که مرتب می گفت نرو و اگه بری نمی تونم قبول کنم و رابطه ما خراب میشه ، از وقتی که برگشتم بی دلیل به من زنگ نمی زنه . کل سفر ما 5 روز بود و قبل سفر هم مشکلی نداشتیم . ازش می پرسم ، نیگه بهت گفته بودم که رابطه ما بعد سفر تموم میشه ، میگه اونجا بهت زنگ زدم از سالن صدای خنده مرد میومد . از اونجا که اون بعد مدتی برمی گرده و معذرت می خواد و گوشه ای از مشکلات که گفتم ، به نظرتون ادامه ارتباط ما و ازدواج منطقی هست یا این بار قاطعانه باید خاتمه بدم ؟ من اون آدمو دوست دارم ولی نمی خوام وقتمو برای رابطه و آدمی که سرانجامی نداره صرف کنم . خواهش می کنم منو راهنمایی کنید .

3 پاسخ

پاسخ داده شده شهریور 9, 1394 توسط madani
با سلام

شما كه تصميم ازدواج داريد بايد بدانيد كه هرچقدر زن و مرد در جنبه هاي مختلف به يكديگر شبيه باشند احتمال اختلاف و چالش هاي آينده بين اونها كمتر ميشه. ولي علاوه بر اين خصوصيات شخصيتي هم بايد مد نظر قرار گيرد. اين آقا بر اساس گفته هاي شما داراي رگه هايي از شكاكيت هستند كه بايد دقيق تر بررسي شوند كه آيا واقعاً همينطور است كه شما فرموديدو و اگر هست به چه ميزاني وجود دارد؟ نگرش آقا به اين شكاكيت چگونه است آن را قبول دارد؟ در صورت قبول كردن و عدم انكار ،  حال براي اين مشكلي كه وجود دارد مي خواهد چه كار كند؟

در ضمن بايد مشخص گردد كه تنها در رابطه با شما اينطور هستند و يا اينكه با ديگران هم همينگونه حساس و بي اعتماد و نگران هستند/

 مراجعه براي مشاوره پيش از ازدواج و انجام تستهايي مي توانند تا حدودي اين مسائل  را آشكار كنند. و در صورت نياز اميدوارم بتوانم كمكتان كنم.

موفق باشيد.

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
شماره تلفن : 09107622133-77957732
نارمك -خيابان سمنگان-كلنيك عصر اميد زندگي
دارای دیدگاه شهریور 9, 1394 توسط بی نام
ممنون ، ایشون اول در باره تلفنام که گاهی دیر جواب می دادم حساس بود و ناراحتی پیش میومد ولی بعد از چند هفته  قبول کرد . دوست داره فقط مختص اون باشم و مشغول هیچ کاری نباشم . من حتی روابطمو با دوستانم کم کردم که نا راحت نشه ولی خوب من که نمی تونم هیچ جا نرم و با کسی معاشرت نکنم . اون خودش راحت همه جور سفر میره و با دوستاشم راحت بیرون میره و راحت از همکارای خانمش و سفر با دختر عموهاش و... صحبت می کنه ولی اگه من همچین حرفی بزنم کلا بهم میریزه و لهن صداش عوض میشه و مرتب و حالت تهاجمی میگه من شک ندارم تو فلانی و بهمانی و اصلافرصت حرف زدن نمیده ، درست مثل اینکه یه دستگاهی بهو بهم میریزه . منم نه دختر جلفیم و نه حرکاتم عجیب غریبه و از کاراش متعجب میشم . یعنی برای یه صحبت معمولی، اون که تعریف میکنه من محترمانه گوش میدم ، ولی کافیه من از یه همکار مرد یا پسر خالم یا ... حرفی بگم ، کلا میشه یه ادم ترسناک که هجوم میاره . شکاک بودنشو قبول نداره ، خودشو خیلی عاقل و کامل میدونه . بهش میگم خوب من هم شما رو بهمون اندازه که شما میشناسید می شناسم و باید به هم اعتماد داشته باشیم . فکر می کنه تو همه چی اون آدم کاملیه و باید نظر بده و بقیه همه مشکل دارن . همیشه از دوستای دیگش که به دلایل غیر معقول زندگیشونو خراب کردن می گه ولی خودش بابت چیزی که مطمین نیست ول کرده و میگه سرد شدم . اصلا انتقاد پذیر نیست . بهم میگه میرم شهرستان ، بهش زنگ زدم که رسیدی گفت بله و بعد از 2 هفته گفت که بابا زنگ زده بود و دیدن فلانی رفتم درست همون موقعی که من فکر می کردم شهرستانه ولی بازم به روش نیووردم . مرتب از دیگران انتقاد میکرد و منم فکر می کردم جامعه خیای افتضاحه ولی الان می ترسم این دید منفیش ریشه ای باشه و بعد ازدواج من صدمه ببینم و مجبور بشم علام حلقه به گوش باشم . وقتی با هم هستیم ولی سختگیر برای پوششم نیست ولی تو رستورانا حواسش به دور و بر هست و سابقه درگیری با آقایانی که به خواهرش چپ نگاه می کنن داره . انعطاف پذیر نیست ، باید حرف حرف اون باشه . از اظهار نظر من خوشش نمیاد . خیلی فکرم درگیره . من هدفم از ازدواج فقط یه دوست خوبه تو زندگین ، حتی اگه از نظر مالی هم معمولی باشه مهم نیست .حاضر به مشاوره هم نیست . به نظر شما بعد مدتی اعتماد پیدا می کنه . توصیح بعضی چیزای ساده گاهی 3 ماه وقت میبره که قانع بشه و این منو خسته میکنه .واقعا نمی دونم چیکار کنم . از طرفی هم الان تو این سن 35سال میگه تو خونشون هیچ کس حق نداره در اتاقشو ببنده چون پدرش اجازه نمیده و از من مرتب می پرسه شما می بندین یا نه . من کاملا گیج شدم
پاسخ داده شده شهریور 10, 1394 توسط madani
با سلام

اينطور كه مشخصه ايشون داراي حس كنترل و سلطه گري هستند و اين هم به خاطر عدم امنيت و اعتماد و اضطرابي است كه به دنبال آن مي آيد. ممكن است حتي در ايشون ويژگي هاي خودشيفتگي هم وجود داشته باشد. آيا ايشون حاضر هستند كه همين نوع رفتار و برخورد را شما با ايشان داشته باشيد؟ يعني مدام چك شان كنيد، بگيد مسافرت نرو و ....

نكته اي كه خيلي مهم است اينه كه ايشون قبول ندارند كه مشكلي وجود دارد و طبق اظهار شما تمايلي براي مشاوره هم ندارند. و اين مسئله را سخت تر مي كنه.

باز هم مشاوره قبل از ازدواج براي گرفتن تصميم در اين زمينه پيشنهاد مي شود.

موفق باشيد.

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
شماره تلفن : 09107622133-77957732
نارمك -خيابان سمنگان-كلنيك عصر اميد زندگي
دارای دیدگاه شهریور 14, 1394 توسط بی نام
اگه من کوچکترین انتقادی از ایشون بکنم ، بهم میگن که تکلیفتو روشن می کنم و اصلا قبول نمیکنه و شدیدا بهش بر می خوره
پاسخ داده شده شهریور 14, 1394 توسط madani
با سلام.

در مسير اين انتخاب بيشتر احتياط كنيد و حتما از مشاوره پيش از ازدواج بهره ببريد.

موفق باشيد.

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
شماره تلفن : 09107622133-77957732
نارمك -خيابان سمنگان-كلنيك عصر اميد زندگي
دارای دیدگاه شهریور 17, 1394 توسط بی نام
سلام.
معمولا انسان ها قبل از رسیدن به چیزی که آن را دوست دارند، در صورت لزوم از بعضی تمایلات خود چشم پوشی می کنند. در این مرحله ممکن است ویترین قابل قبولی از رفتار و احساسات خود ارائه دهند تا نتیجه مورد نظر به دست آید. اما در صورت عبور از این مرحله و کسب نتیجه مورد نظر، به تدریج نیاز به رنگ و لعاب دار کردن رفتاها کم می شود. بر اساس آنچه عنوان کرده اید، شما هنوز پشت ویترین هستید و وارد مغازه  نشده اید! کسی که نمی تواند در این مرحله از شما نمره قابل قبولی بگیرد، پس از ازدواج و آزاد شدن از قید و بند خود کنترلی های احتمالی و احساس وسیع تر شدن اختیارات، چه قدر تغییر مثبت می کند؟ نیاز انسان در زندگی همسر خوب و خیر نیست، بلکه شریک رفیق است. با اجازه مشاور محترم ، جمله آخر ایشان را کمی تغییر می دهم:
«در مسير اين انتخاب [خیلی] بيشتر احتياط كنيد»
دارای دیدگاه شهریور 28, 1394 توسط بی نام
من همیشه احترامشونو دارم ،حتی یه بارم بهشون تو بکار نبردم . یه سری ویژگی های خوبش باعث دلگرمیم میشه ولی وقتی این رفتاراشو می بینم که در اون حالت شدیدا منو آزار میده و بصورت حمله ای هی میگه شک ندارم فلانی و بهمانی شدیدا نگران میشم و از عاقبت کار می ترسم و تو اون حالتاش حس می کنم نباید باهاش ادامه بدم . حالا که دقیق فکر می کنم می بینم اون نسبت به همه همین فکرو داره ولی 7ودشو کامل می دونه . اصلا فکر نمی کنه منم اونو به همون حد که اون منو میشناسه میشناسم و می تونم راحت به کاراش شک کنم و اگه گاهی هم برای اینکه به اشتباهش پی ببره حرفی زدم اون شدیدا ناراحت شده و اصلا قبول نمی کنه ولی معتقده تمام دوستای اطرافش حرکتای مشکوک دارن و به خانمشون خیانت می کنن یا از دوست دختراشون سو استفاده میکنن ولی رفتار اشتباهشو نسبت به من قبول نداره و همیشه من مقصرم . وقتی تو اون حالت قرار می گیره خیلی ترسناک میشه حتی تون صداش منو می ترسونه ، حس میکنم می تونه هر کار ی بکنه . بین احساس و منطقم گیر کردم
دارای دیدگاه آبان 11, 1394 توسط سهیلا
ببخشیدا مگه قحطی پسر اومده که میخوای خودتو گرفتار کنی آدم شکاک زندگی رو برات جهنم میکنه پس خوتو دستی دستی بدبخت نکن بعدشم گول دوتا کادویی که برات خریده رو نخور ببخش اینقدر صریح صحبت کردم ولی دلم واسه جنس خودم میسوزه که همیشه از روی احساس تصمیم میگیره
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...