مشاوره

سلام استاد مرتضوی، من حالم خرابه، از صبح یکسره بیدار میشم باید مامان با من یکسره بحث و جدل داشته باشیم، که یکسره مامان میگه این کارا رو انجام بده، چون از بچگی کارهام همه رو انجام داده، الانم خیلی دلش میخواد دخالت کنه تو کارهام، الان رفته بدون اجازه من آزمون استخدامی معلمان برام ثبت نام کرده، منم از بچگی چون خودم مشکل داشتم و معلمها طوری دیگه با من برخورد داشتند، خیلی متنفرم از شغل معلمی، حاضرم بمیرم معلم نشم، یکسره میگه برو آزمون بده مامان، منم لجبازی میکنم میگم اصلا نمیرم، من اینقدر تو خونه عصبی و بد اخلاق هستم که اگه برم سر کلاس بجای درس فقط با بچه ها دعوا میکنم، و محیط خانوادگی ما خیلی محیط محدود و بسته هست، و اصلا با هیچکس رابطه نداریم، و خیلی کم رفت و آمد هستیم، و اصلا بیرون نمیریم، یکسره هر روز از صبح تا شب تو آپارتمان بیکارم، و اصلا حوصله بچه های کوچک روندارم، که باید با یک بچه شیطان سر و کله بزنی تا آروم بشه، مامان یکسره بهم گیر میده تو فقط باید بری معلم بشی، منم متنفر هر روز درگیری دارم با مامان، از بین این همه شغل فقط گیر داده به معلمی. خصوصیات من: دختر 28 ساله، مجرد، فوق لیسانس حقوق دانشگاه آزاد مشهد، دارای یک اختلال و ضایعه مخچه ای از بدو تولد، بخاطر یک ثانیه کمبود اکسیژن به مغزم باعث این میشه که حتی تا آخر عمر نتونم ازدواج کنم، و ناتوان باقی بمونم، خیلی پرخاشگر و عصبی و بداخلاق، خیلی کم حوصله، قیافه من رو ببینید انگار تمام غم و غصه دنیا رو ریختن تو دل من، اینقدر بد اخلاق هستم که امروز مامان بهم میگه تو رو با یک کیلو عسلم نمیشه خورد اینقدر بد اخلاقی، و دختری هستم که تو دوران مدرسه و دانشگاه یکسره مامان من رو برده و آورده، و حتی یک دونه دوست هم نوشتم چه مدرسه چه دانشگاه، خیلی تو مدرسه و دانشگاه منزوی و گوشه گیر بودم، و الانم همینطور وقتی یک کسی میاد خونه ما یا من با مامان میرم مهمونی، خیلی منزوی هستم، و به همین خاطر مامان میگه تو باعث دردسر برای من، و باعث خجالت من هستی، و منم اینطور مواقع خیلی عصبی میشم، و وقتی بحثم میشه با یکی از اعضای خانواده و چیزی بهم میگن اصلا توان دفاع از خودم و حرف زدن ندارم، و توان دفاعی من فقط گریه هست تو 4 ساعت، الان از 5 شنبه با خواهرم قهرم چون 5 شنبه عصر بهم گفت تو از نظر مغزی مشکل داری، و بحث و دعوا شد و میگه بهم تو با من نباید بیای بیرون، و افتخار نمیدم که با تو برم بیرون، خواهرم دانشجوی پزشکی هست و خودش تنها میره دانشگاه و میاد و حتی با دوستاش میرن بیرون از عصر تا شب، و بستنی و آب میوه میخورن، و بعد میاد و اصلا هم مامان بهش کاری نداره که با کی رفت، تنها رفت، کی اومد، الان سه روزه از صبح تا شب میره بیرون با دوست اش و شب میاد، ولی اگه من بدبخت باشم، مامان حتی اجازه نمیده تنها تا سر کوچه برم، و هرجا میرم حتما باید با مامان برم وبیام، و حتی الان تو 28 سالگی یکبار تنها نرفتم بازار، و حتی یک دونه دوست هم ندارم که با دوست برم بیرون حداقل چند ساعت و درد دل کنم و با هم کیف کنیم تو جوونی، و اینقدر خواهرم با دوستاش میره بیرون، ولی من حتی با مادر و پدرم نمی تونم برم بیرون، خلاصه استاد حالم خیلی بده. خیلی دلم میخواد با شما در ارتباط باشم، این شنبه که میاد میتونم در تماس باشم با شما کی تایم بیکاری دارین همین شنبه که میاد؟

دیدگاه شما برای این سوال:

1 پاسخ

دیدگاه شما در رابطه با این پاسخ:

مشاوره

دیدگاه شما برای این سوال:

1 پاسخ

دیدگاه شما در رابطه با این پاسخ:

سوالات مشابه