طلاق یا ادامه زندگی

903 بازدید
سوال شده مهر 18, 1394 در ازدواج و طلاق توسط بی نام
با سلام

دوست دارم همه دوستان نظر بدهند و همفکری نمایند ،چون واقعا به کمک همه دوستان نیازمندم.

5 سال پیش با اصرار یکی از همکارانم با هم ازدواج کردیم،علت دو دل بودن من در ازدواج با ایشان این بود که ایشان مذهبی بودند ولی بنده معمولی هستم و حتی در دوران نامزدی که ایشان به من گفتند نماز بخوان من خواستم نامزدی را به هم بزنم که با عذرخواهی ایشون من فکر کردم ایشون کوتاه اومدن و خلاصه ازدواج کردیم،در طول این 5 سال ایشان مدام برای حجاب به من تذکر میدادند و هر مهمانی میخواستیم بریم با هم جر و بحث داشتیم تا اینکه عید امسال به خاطر اینکه در عید دیدنی با پسرخالم که چندسال از من کوچکتره دست دادم،به خانه که آمدیم شروع به دعوا کرد و صحبت طلاق پیش آمد ،از طرفی یکی دیگر از اختلاف ما دخالت پدر ایشان در تمامی کارهای ما است که شوهرم تمام دخالتها را توجیه میکرد و قبول ندارد که ایشون مداخله گر است .خلاصه من بعد از 5 سال به خانه پدرم آمدم ،و یک ماه پیش با عموهاش به خانه ما آمدند و گفت که یا باید اخلاقتو عوض کنی و حجابت کامل و چادری بشی و ارایش و ...نکنی و مطیع من باشی(آخه ایشون معتقده من قد و سرخود هستم و اخلاق مردانه دارم)یا قبول کن طلاق توافقی بگیری یا همینطوری بلاتکلیف بمون.

حالا من موندم چکار کنم،اولا من از چادر متنفرم ولی اگر امید داشته باشم که ایشون فقط برای اینکه حس ریاست خودشو ارضا کنه به من میگه چادر بپوشم گر چه خیلی سختمه ولی میپوشم،منتها نمیدونم با توجه به تم مذهبی که داره آیا امکان داره با مرور زمان بتونم تغییرش بدم و راضیش کنم که آزادتر باشم؟میترسم بعد از چند مدت نتونم عوضش کنم و باز برسم به همین نقطه که هستم.

من الان 32 سالمه شاغلم و بچه هم ندارم.خیلی نگران آینده هستم لطفا راهکاری پیش روی من بگذارید.
دارای دیدگاه مهر 19, 1394 توسط بی نام
سلام دوست عزیز ازدواج شما از پایه اشتباه بوده وشمااصلا با همسرتون تناسب مذهبی نداشتید حالا اگه امید دارید که اون تغییر بکنه این طور نیست شما باید خودتونو تغییر بدید تا زندگیتون دوام داشته باشه حالا اگه در آینده هم بخواهید بچه دار شوید بازم با دو نوع الگوی تربیتی مواجه میشید همسرتونمیگن حرف من درسته و شما هم میگید من به نظرم اگه میتونید خودتونو تغییر بدید زندگی کنید وگرنه طلاق بگیرید بهتره
دارای دیدگاه مهر 19, 1394 توسط بى نام
سلام، خانمى من از اين جور آدم ها دور خودم زياد ديدم ، هيچ وقت آدمى كه در اين حد مذهبى هست درست نميشه و اين شما هستى كه هميشه اذيت ميشى ، به نظرم به جاى اينكه كوتاه بياى يه روز كه ميدونى آروم شده باهاش صحبت كن ، اما باهاش دعوا نكن اگر دوستت داشته باشه حتما با حرف زدن از حرفش پايين مياد ، نزار دورو برياش تو زندگيت دخالت كنن چون اون چيزيم كه بلد نيست بهش ياد ميدن، اگر باهم دعوا داريد هميشه سعى كن بين خودتون يه جورى حلش كنى تا كسى متوجه دعواهاتون نشه چون حسود دور ادم زياده تا ميبينن ادم مشكلى داره خوشحال ميشن، به نظرم خودت بهش زنگ بزن خيلى اروم و منطقى باهاش صحبت كن ، چادر و قبول نكن ولى يه كمى ام تو به خواسته هاش گوش كن شايد همون موارد حول چادر سركردن هم گوش كنى راضى بشه و نگه چادر سركن، اميدوارم كه مشكلت زوتر حل بشه عزيزم
دارای دیدگاه مهر 19, 1394 توسط بی نام
ممنون از دوستانی که نظر دادند،مشکل منم دقیقا همینه که واقعا نمیدونم میتونم تغییر کنم یا نه ،بعضی موقعها به نکات مثبت شوهرم فکر میکنم و میگم چیز بدی از من نمیخواد ارزش تغییر کردنو داره ولی از طرفی چون خانواده من خصوصا خانواده مادریم خانواده بازی هستند و با ظاهری که مدنظر شوهرمه نمیتونم پیش اونها برم یا باید قطع رابطه کنم یا اینکه همش خجالت بکشم،نمی دونم واقعا چه تصمیمی بگیرم.خودمم آدم مغروریم دوست ندارم خانوادم بگن دیدی تسلیمش شدی،از طرفی تو این دوره زمونه که من میبینم سالم بودن شوهر من یه برگ برنده مهم محسوب میشه خیلی برام مهمه و نمیتونم به راحتی ازش بگزرم.
تو رو خدا هر کی میخونه خودشو بزاره جای من و نظر بده
دارای دیدگاه مهر 19, 1394 توسط بی نام
سلام دوست عزیزم شما اگر عاشق شوهرتی واصلا نمیتونی بدون اون زندگی کنی خب مساله ایی جداست وباید کوتاه بیایی ولی این جور که از صحبتهاتون معلومه تا این حد هم نیست شما از اول نباید با چنین فردی ازدواج میکردی نه اون تقصیر داره نه شما دو فرد کاملا جدا از لحاظ طرز فکر هستید ونمیتونید همدیگر رو عوض کنید پس هرچه زودتر جدا شو نه خودت رو آزار بده نه این آقا رو چون اگر زیر بار بری بدتر خواهد شد ومسایل پیچیده تر خواهد شد تا حرمتها ازبین نرفته تا احترامها هنوز پا برجاست لطفا جدا شو چون بعدها مجبوری یا شما توهین کنی یا شاهد توهین شدن بشی امیدوارم در پناه خدا تصمیم عاقلانه ایی بگیری موفق باشی
دارای دیدگاه مهر 20, 1394 توسط بى نام
سلام، من بهت پيشنهاد ميدم كه بگردى دنبال يه راه حل، فكرنميكنم جدايى بتونه كارى رو درست كنه ، به اين فكركردى كه اگه ازشوهرت جدا بشى آيا دوباره ميتونى ازدواج موفق ديگه اى داشته باشى؟ كسى كه ميخواى دوباره باهاش ازدواج كنى تمام محاسن شوهرت رو داره؟ شايد ديگه نتونى ازدواج موفقى داشته باشى، طلاق به همين سادگى هام نيست، شوهر تو مشكل خيلى بزرگى نداره كه تو نتونى باهاش كنار بياى آدم وقتى بايد تسليم بشه كه بدونه راه حلى وجود نداره مثلا شوهرش معتاده يا دست بزن داره يا خانم بازى ميكنى اينا واقعا غير قابل تحمله بقيه چيزهارو ميتونى حل كنى ، در مورد اينكه گفتى پيش فاميل هاى مادرت خجالت ميكشى من فكرميكنم كاملا دارى اشتباه ميكنى تو هميشه با فاميلات نيستى و قرار نيست با اونا زندگى كنى فقط ميخواى باهاشون رفت وامد كنى ، پس شوهرت مهم تره اون قسمت مهم زندگيته نه كس ديگه اى حتى پدر مادرش، تو بايد به اين فكركنى كه باشوهرت خوب زندگى كنى واگرنه لباس پوشيده پوشيدن به خاطر زندگيت چيز خجالت اورى نيست چون تو دنبال اين هستى كه زندگيت رو حفظ كنى، البته اين نظر منه، من خودم تو زندگيم خيلى سختى كشيدم ولى راضى نشدم كه جدا بشم چون شوهرمو دوست داشتم الانم الحمدالله زندگيه خيزى خوبى دارم چون واقعا صبر كردم و از خدا كمك خواستم ، فكرميكنم به خاطر اينكه نخواى چادر سر كنى فدا كردن زندگيت و شوهرت بهاى بزرگى باشه كه بخواى پرداخت كنى، ولى باهاش حرف بزن ، با خودش، بهش بگو كه توام بهتر لباس ميپوشى ولى چادرو دوست ندارى اونم اگه تورو دوست داشته باشه يه كم از حرفش پايين مياد
اميدوارم مشكلت زودتر حل بشه
دارای دیدگاه مهر 20, 1394 توسط بی نام
بله همانطور که گفتم شوهرم ویژگی هایی داره که من نمیتونم ساده ازش رد بشم مثل چشم پاکی،خانواده دوست بودن و... و همینها  اجازه نمیده من راحت تصمیم به جدایی بگیرم،ولی خیلی باهاش در مورد چادر صحبت کردم،کوتاه نمیاد.فقط چادر نیست ،میترسم فردا دختردار بشیم سر ترببت اونم به مشکل بخوریم،تازه به من میگه عطر نزن،حتی میگه چرا ساعتهای زینتی میبندی؟چرا آرایش میکنی و...البته اینم بگم اول که اومده بود خواستگاری من ،یک خواستگار داشتم 3 سال از من کوچیکتر بود وقتی فهمیده بود که شوهرم اومده خواستگاری من رفته بود به محل کار شوهرم تهدیدش کرده بود و گفته بود که با من دوست بوده و خیلی حرفای دیگر و همینطور یه خواستگار دوره دانشگاه داشتم که با مخالفت بابام ازدواج نکردیم اینا همش تو ذهنشه و من چندبار تو عصبانیت بهش گفتم من به تو علاقه نداشتم ولی دلم به حالت سوخت که باهات ازدواج کردم،تو آخرین دعوامون به داداشم اینا گفت که زن من یکی دیگرو دوست داشته و نتونسته منو جایگزین اون کنه.
دارای دیدگاه آبان 7, 1394 توسط بی نام
لطفا دکترها راهنمایی بفرمایند

1 پاسخ

پاسخ داده شده آبان 17, 1394 توسط حسینی
با سلام
عقاید دینی بخش مهمی از فرهنگ و ذهنیت یک فرد را تشکیل می دهند که از شیوه زندگی و فعالیت های روزمره تا تربیت فرزندان و نوع روابط و ... را تحت تأثیر قرار می دهند .تناسب اعتقادی در ازدواج اولین و مهمترین عامل تفاهم است و یک اصل جدی است که به هیچ وجه نباید آن را نادیده بگیرید.خیلی ها تصور می کنند دین، مرتبه ای است که آنها در آن قرار دارند بنابراین هر کسی را که مانند آنها فکر نکند معتقد به شمار نمی‌آورند. این در حالی است که دین و ایمان، دارای مراتبی است که ممکن است هر کس در مرتبه‌ای از آن قرار داشته باشد.سازش یکی از مسایلی است که در بحث ازدواج و انتخاب مطرح می شود اما باید بدانیم که این سازش و کنار آمدن و پذیرفتن همدیگر تحت چه شرایط است
.ما زمانی میتونیم تغییر را در خودمان ایجاد کنیم که واقعا به آن اعتقاد رسیده باشیم تنها در این صورت است که احساس فشار و تحمیل شدن نمیکنیم.آیا شما به این مرحله رسیدید؟ اگر پاسختان منفی هست بعد ها همسرتان بخواهند بر مواضع خود پافشاری کرده و نظر خود را به شما تحمیل کنند، عواطف منفی تان نسبت به یکدیگر برانگیخته می شود و از محبت و صمیمیت نیز خبری نخواهد بود و در مجموع زندگی خوشی نخواهید داشت.
 خیلی از روانشناسان هم معتقدند که باثبات ترین ازدواج ها آن هایی هستند که زن و شوهر بیشترین شباهت ها را با هم داشته باشند.

قبل از هر کاری شما در صورت امکان به صورت حضوری به مشاور مراجعه کنید تا شناخت بهتر از زندگی شما داشته و در نتیجه بهتر راهنمایی صورت گیرد.

موفق باشید
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...