اختلاف نظر با مادر

1,097 بازدید
سوال شده آذر 1, 1394 در ارتباط توسط دنيا
با سلام. من ٢٩ساله هستم و يك دختر ١٥ ماهه دارم . شاغل هستم . مادر و پدرم تا جايي كه ميتوانستند هميشه حامي من بوده اند مخصوصا در امر نگهداري فرزندم ولي مادرم مدام با حرفهايش طوري رفتار ميكند كه در من حس بدي ايجاد ميشود و من اين رفتار و گفتار او را "منت" تلقي ميكنم . با وجود اينكه من دخترم را  يك هفته در ميان پيش او و مادرشوهرم ميگذارم اما او مدام به من ميگويد كه تو و شوهرت بايد يك سري كارها را به ازاي اين لطف انجام دهي از قبيل خريد و... كه با توجه به اينكه شاغل هستم و زمان و توان اين كار اضافي را ندارم از گفته او ناراحت شده و تصميم گرفتم كه كلا دخترم را پيش مادر شوهرم بگذارم . از مادرم ناراحت هستم چون او خيلي وقت است كه من را با عشق نگاه نميكند و انگار همه شرايط را به زور تحمل ميكند . وقتي از او ميپرسم چرا ؟ ميگويد چون از طرز افكار و رفتارت خوشم نمياد . اين را هم بگويم كه او كلا بعد از ازدواج به تدريج با من اينجوري شده چون ميگويد تو بعد از ازدواج تغيير كردي . البته مسايل ديگر هم در ارتباط ما دخيل هست كه باعث رنجش هر دوي ما شده است . از جمله سرويس بيش از اندازه مالي و عاطفي به برادر كوچكترم كه چند ازدواج ناموفق داشته . كه من ميگويم نبايد انقدر به او سرويس دهيد كه انقدر پولها را هدر دهد و آينده خود را بيشتر خراب كند . و آنها به من ميگويند كه به من ارتباطي نداره . در حال حاضر حدود يك ماه ميباشد كه با او قهر هستم . اما هر از چند گاهي دخترم را ميبرم كه ببيند . اما نميخواهم ديگر او بچه را نگه دارد. اما دلم برايش تنگ شده . اما نميخواهم او فكر كند كه حق با او بوده و به اصطلاح خودش من تنبيه شدم .  او به تفاوت دختر با پسر اصرار دارد و من با اين موضوع مشكل دارم . با برادرم هم قهر كردم . دوست ندارم او را ببينم ديگر . اما من ميگويم برادر و خواهر بحثش فرق ميكنه . مادر نبايد به طرفداري از او ( دعوايي بين من و برادرم صورت گرفت) با من بد رفتاري كند يا بگويد ما براي تو هم كم نكرديم . از اين موضوعات خسته شدم واقعا . دوست دارم همه مثل قبل با هم خوش باشيم . برادرم با كارهايش گند زده به همه چيز . و چون يكي يه دونه مادرم هست من هر چي ميگم، ميگن حسودي ميكني و از اين حرفها .  من دوست ندارم با مادرم اين رفتار را داشته باشم اما او من را مجبور به اين كار ميكند . من خودم يك مادرم . انقدر كه دخترم رو دوست دارم ميترسم . اما ميگم چرا مادرم بايد اين رفتار را با من داشته باشه . او ميگويد من اشتباه ميكنم اما خودم اينجوري فكر نميكنم . لطفا راهنمايي كنيد تا آرومتر بشم .
دارای دیدگاه آذر 2, 1394 توسط مهسا
چقدر شبیه زندگی من!
مادر من هم به پشتیبانی از برادرم و سرپوش گذاشتن رو کاراش روز به روز از من فاصله گرفت و من هم از اون

الان دیگه مادرم رو هیچ دوست ندارم
مادری که یه روزی جونم رو براش میدادم

و از برادرم به قدری متنفرم که دیدنش تنم رو میلرزونه

و هر بار حرف زدم بهم گفت به تو ربطی نداره
تو حسودی میکنی و پول خودمه و دلم میخواد بدم بهش

پسر پسر قند عسل

حالم ازشون بهم میخوره
دلم میخواد دخترم بزرگ شه که حتی یه روز نخوام پیش مامانم بزارمش چون اون نگهش میداره
ولی هر دو میدونیم که چقدر از هم بدمون میاد
دارای دیدگاه آذر 2, 1394 توسط دنيا
مهسا جان سلام
 اينكه ميبينم تو اين مسأله تنها من نيستم كه اين حس رو دارم آروم ميشم . و ممنونم كه حست رو هم نوشتي . حرف زدن راجع به احساسي كه داريم يه ذره ازش كم ميكنه اما متأسفانه آقايون خوب از اين حس مادرها سوء استفاده ميكنن و اين تفاوت هاي بين فرزندان باعث اختلاف بيشتر ميشه . ولي حيفِ اين حس قشنگ بين مادر و دختر كه خراب ميشه . ميخوام ببينم وقت پيري هم اين پسر به دادش ميرسه ؟؟ يا اينكه اون موقع دختر خوبه !
دارای دیدگاه آذر 3, 1394 توسط مهسا
همین الانش مامانم با اون سن بالا و مریضی و درد هر شب باید شام پسرش با مخلفاتش آماده باشه، آقا زنگ میزنه شام چی داریم؟؟؟ میاد خونه میگه غذا حاضره؟؟؟ نه که تخم دو زرده کرده از صبح
بعد میخوره یکی باید بیاد زیرش رو جمع کنه
منم که حرف بزنم بگم آخه این چه وضعه یه پسره 32 سالست ، میگه مگه تو میکنی؟ تو خرجش رو میدی؟ تو ...

برای همین فقط سعی کردم فاصله بگیرم ازشون و دیگه کارای مامانمو هم مثل خرید و دکتر بردن کمتر بکنم
 
تو خوبیش اینه سر خونه و زندگی خودت هستی که به یه دنیا میارزه
برو خدا رو شکر کن، نهایتش دخترت رو میذاری مهد

من جدا شدم و دارم تو اون خونه که برام حکم مسلخ رو داره باهاشون زندگی میکنم و هر روز صبح چشمم تو چشمشون باز میشه و  امکان اینکه برم با دخترم یه خونه بگیرم رو ندارم
دارای دیدگاه آذر 3, 1394 توسط دنيا
مهسا جان ميفهمم كه چه حسي داري عزيزم . اميدورام كه يه روزي به استقلالي برسي كه بتوني زندگي اي رو كه ميخواي براي خودت و دخترت بسادي . توكل به خدا كن ايشاالله همه چيز درست ميشه . اين خيلي سخته كه تو مجبوري يه جا با كساني زندگي كني كه دوستشون داري ولي در عين حال انرژي منفي بهت ميدن. از صميم قلبم از خدا ميخوام به تو آرامش بده . چون بي قراري و احساس خشمت رو دختر نازت هم تأثير ميذاره ناخودآگاه . همينجوري كه گفتي بهتره كه فاصله ات را حفظ كني اما به دنيال آرامش هم باشي . فقط به خاطر دخترت . خيلي هم خوشحالم كه يه همچين سايتي هست كه ما تونستيم با هم درد و دل كنيم يه ذره راحت بشيم . دخترت رو از طرف من ببوس . تا ميتوني بهش عشق بده تا جبران كمبود توجه و محبت مادرت رو براش جبران كني . تا وقتي بزرگ شد بدونه كه تمام دنياي تو هست . من كه ميخوام اين كار رو كنم . تا جايي كه بشه براش كم نذارم . و به احساساتش اهميت بدم . مواظب خودت باش . با توكل به خدا ايشاالله به آرامش ميرسيم .
دارای دیدگاه آذر 3, 1394 توسط مهسا
مرسی از این همه کلمات خوب و مثبتت نازنینم

1 پاسخ

پاسخ داده شده آذر 18, 1394 توسط سیداحمدمرتضوی
سلام و شاداب باشید

دیدگاه من بر اساس آسیب شناسی روانشناختی مبتنی بر خود  و محوریت مراجع محور می باشد.

براساس اصل آسیب شناسی سه نکته ی اساسی را اگر ما بتوانیم در هر اقدام رعایت بکنیم طرح ما موفق خواهد بود هرچند که نقص هایی هم داشته باشد.
1. چه کار بکنیم که آسیب به وجود نیاید.
2. چه کار کنیم آسیب به وجود آمده را حل بکنیم.
3. اگر نمی توانیم آسیب را حل بکنیم چه کار بکنیم که زمینه ی ایجاد آسیب در آینده نشود.
و اگر این سه نکته ی کلیدی در تمام مراحل درمان مد نظر باشد اطمینان بر عدم آسیب را به ارمغان خواهد آورد.

بر این اساس نگاه من این گونه است . امید وارم دانش من به دانش شما اضافه کند .

دانش شما اضافه شود نگاه شما تغییر می کند.

نگاه شما تغییر کرد در احساس و رفتار شما تغییر ایجاد می شود

رفتار و عملکرد شما تغییر کرد در دیگرات ایجاد تغییر می کند بر اساس نوع رفتار و احساس تغییر یافته ی شما

اگر در طف مقابل تغییر هم ایجاد نشود به شما آسیب وارد نمی شود.

مثلا همسر شما تا وارد خونه می شود شما شروع به سوال و جواب می کنید و او هم به خاطر اینکه شما دائم سوال نکنید یا اینکه فکر می کند دارید کنجکاوی می کنید و می خواهد از زیر این مسئله شانه خالی کند با سوال شما شروع به داد زدن و اخم و تم که حوصله ندارم و...  حالا اگر شما او وارد خونه می شوید و از او استقبال و همنوازی می کنید و از سوال و جواب خبری هم نیست . مبینید بعد از مدت زمانی همسر شما خودش که وارد خونه می شود شروع به صحبت خواهد کرد و از مسائل برایتان بیان می کند و حتی در جایی شاید نظر هم بخواهد . واین رفتار چون به خواسته ی خودش ایجاد شده در مقابل دیگر آن احساس مورد سوال شدن وجود ندارد و داد و فریاد هم خبری نیست و اگر هر از گاهی به وجود بیاید به اصل رابطه شما آسیب نمی رساند.

پس آنچه مهم است بر اساس تحلیل رفتار متقابل هر آنچه ما انجام می دهیم یا احساس است یا رفتار و یا هردو . و آنچه منبع آن است که به وجود می آورد . یا یک فکر یا یک خاطره  یا عوامل بیرونی یا عوامل درونی و آنچه باعث شکل آن می شود نیاز است اگر نیاز برآورده شود می خندم بوس می کنم . دعوت می کنم و... اما اگر نیاز بر آورده نشود . داد میزن / فحش می دهم / پرت می کنم / قهر می کنم / بهانه می گیرم و...

پس با توجه به بیان شما با توجه به مسئله پیش آمده باید نوع عملکرد ما تغییر تا از این مرحله بحرانی به سلامت و بدون به وجود آوردن آسیب گذر کنیم. باید تحلیلی رفتار نماییم./صبر و گذشت دو طرفه داشته تا آسیب را به وجود نیاوریم

در صورتی که روند من مورد پذیرش شما باشد می توانم در خدمتتون باشم

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
شماره تلفن : 09121312713 , 22878323
شنبه و دوشنبه 10 صبح الی 19 خیابان شریعتی بالاتر از میرداماد بعد ازپمب بنزین ، نرسیده به ظفر ،کوچه ی امانی ، پلاک 2 ، طبقه 5 واحد 9 ، مرکز مشاوره ی راه سبز
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...