سلام من یه خانم چهل ساله هستم و دو فرزند یک پسر سیزده ساله و دختر چهارساله دارم..شوهرم مرد خوبیه و تقریبا زندگی خوبی دارم چون دو تایی کارمندیم خیلی در رفاه نیستیم ولی فقردمطلق هم نیستیم..مادرم زن افسرده اییه و از قبل هم بود و از لحاظ عاطفی به مادرم اصلا وابستگی ندارم چون هیچوقت احساس راحتی باهاش نداشتم..خواهر هم ندارم ولی چهارتا برادر دارم دوتاشون که کلا تمامی روابطشون بر اساس سود و نفعشونه و چون من نفعی نمیرسونم تمایل به ارتباط با من ندارن و اون دو تای دیگه هم شدیدا درگیر زندگیشون هستم ..شدیدا دچار قلدری سازمانی بودم وبلاخره تونستم بعد هجده سال خودمو از اون محیط بیرون بکشم..اینجا خیلی خوب نیست ولی در مقابل محل قبلی برام بهشته و الان یکساله که در محیط جدیدم..اضطراب زیاد دارم و شبل خواب خوبی ندارم.اعتماد بنفسم پایینه و اینجا شدیدا از مرخصی گرفتن بدشون میاد و اذیتم میکنن..دارم دانشگاه فوق میگیرم و عاشق تحصیلم ولی مرخصی برای اینکه کلاس برم برام خیلی سختخ ودایم اضطراب و ترس دارم..