سلام و احترام
خدمت آقاي دكتر مجتبي دلير؛ در مورد چهار سوالي كه فرموديد: 1- از ابتدا زندگي به اين شدت نبود ولي زياد تمايلي هم نشان نميداد فكر ميكنم خجالتي در اين موضوع داشت. ضمن اينكه يادم هست از اول دوست نداشت رابطه طولاني و همراه با معاشقه پيش و پس از رابطه داشته باشيم.
2- بله ايشان واقعا حركات زنانه كه محرك مرد باشد از خود نشان نميدهد و بدون حركت در رابطه ميباشد. وقتي از ايشان درخواست پوزيشن ديگري را ميكنم راضي به حركت نيست و دوست دارد فقط به كمر خابيده و حركتي نداشته باشد. مثلا وقتي درخواست ميكنم ايشان بر روي من قرار گيرد در ابتدا ناراحتي ميكند و وقتي هم كه بر روي من قرار ميگيرد در عرض دو يا سه دقيقه ارضا ميشود. در حين رابطه اصلا اجازه معاشقه و بوسيدن بمن نميدهد و وقتي حرفهاي عاشقانه به او ميزنم زودتر ارضا ميشود و من ميمانم، و وقتي به او معترض ميشوم ميگويد من با معاشقه و بوسيدن و حرف زدن عاشقانه زود ازضا ميشوم. و اين براي من كه شوهر او هستم بسيار سخت است.
3- سن من: 42 داراي ليسانس جامعه شناسي و كارمند صدا و سييما هستم. / سن ايشان: 38 سواد ايشان ديپلم ردي و خانه دار ميباشد.
4- مشاوري كه رفتيم روانشناس بودند و آموزشهايي در مورد چگونه و نحوه زندگي دادند ولي متاسفانه خانم بنده طاقت حرفهاي مشاور را نداشت و حين حرفهاي مشاور جلسه را ترك كردند. لازم بذكر است كه ايشان در خانواده اي متوسط رو به پايين و از سطح اجتماعي كمي برخوردار است بطوريكه در جمع غير فاميل دوري ميكند و رفتار اجتماعي ندارد.
( جناب آقاي دكتر لازم دانستم عرض كنم به شخصه از اين زندگي سرد و بي روح خسته شده ام و درخواست طلاق توافي دادهايم. حال با اين توضيحاتي كه دادم نظرتان را بفرماييد.)
مشكلات من با خود ايشان از يطرف و از طرف ديگر خانواده او هستند كه با دخالتهاي نابجا و گاها با چوب و شماق ميخاهند مرا به اصلاح سر جاي خودم بنشانند و اين رفتار آنها مرا آزار ميدهد و به چيزي جز جدايي و طلاق فكر نميكنم.
__________________________________________________________________________________
سوال شده 3 روز قبل در ازدواج و طلاق توسط بی نام
سلام مردي متاهل با دوفرزند دختر 11 ساله و پسر 7 ساله هستم. حدودا مدت 10 سالي هست با همسرم در خصوص موضوعات مختلف اختلاف نظر و درگيري دارم. عمده مشكلات من با همسرم در مورد روابط زناشويي است كه ايشان زني سرد و بي عاطفه، كم حرف، بي تحرك در رابطه فقط در حد مفعول بودن، متنفر از معاشقه قبل و بعد از سكس، بي تحرك در سكس، بي روح و دلسرد، استفاده از رنگهاي تيره مخصوصا سياه در لباس پوشيدن با وجود اينكه از ابتدا به ايشان اعتراض كرده ام، نپوشيدن لباس راحتي در خانه به بهانه اينكه بچه ها مي بينند و زشت است، با كوچكترين اختلاف قهر كرده به خانه مادر ميرود، خانواده اش خيلي در زندگي دخالت ميكنند، در هنگام خريد نظر مرا ميپرسد ولي بعد ميگويد تو نظرت را بمن تحميل كرده اي، در زندگي بسيار دلسرد و بي روح است بطوريكه از ابتداي زندگي يكبار نشده با من شوخي كند و يا يك جوكي بگويد كه با هم بخنديم كلا خنده در زندگي ما هيچ نقشي ندارد، افكار پوچي در ذهن دارد بطوريكه به تنهايي براي قدم زدن بيرون نميرود و معتقد است كه مردم به او نگاه ميكنند و فكر ميكنند او را زني بد ميپندارند. و ... .
من از زندگي سرد و بي روح با او بدم ميايد از زندگي با او خسته شده ام. او مرا اصلا درك نميكند و در روابط سكس بسيار با او مشكل دارم و فقط بفكر ارضا خودش است و مرا ناديده ميگيرد.در نوع لباس پوشيدنش چه در بيرون و چه در خانه واقعا مشكل دارم. با طرز فكر او واقعا مشكل دارم. زندگي با او برايم زجرآور شده و از او منفترم.
حالا سوالم اينست : نظر شما در اين باره چيست؟ لطفا راهنماييم كنيد. در ضمن پيش مشاوره رفته ايم و مشاوره ولي همسرم حاضر به تغيير رفتار و كردارش نيست.