question-closed پدر و مادر نادان

1,589 بازدید
سوال شده اسفند 4, 1394 در ازدواج و طلاق توسط مارال
سلام
من دختری 25 ساله هستم و دانشجو.
پدر و مادر من هر دو اهل روستا هستند اما سالهاست که از آنجا خارج شده اند و در خارج از کشور زندگی کردند من و 2 برادر و 2 خواهرم نیز در خارج از کشور بزرگ شدیم و تحصیل کردیم حالا من برای ادامه تحصیل و برادر بزرگترم نیز برای کار به ایران اومدیم خواهر بزرگم هم برای ادامه تحصیل به ایران اومد و همین جا ازدواج کرد و ماندگار شد!
من مشکلم با تفکرات عقب مانده ی پدر و مادرمه! جدیدا خواستگاری برای من اومده و از نظر اونها چون من یک دختر 25 ساله ام و سنم بالاست باید زن این آقا باشم با هر شرایطی که ایشون دارند!ما از خانواده ی مرفهی هستیم که در خارج بزرگ شدیم و هنوز به آنجا رفت و آمد داریم و خرج تحصیل من در دانشگاه آزاد هم کمی بالاست.اما آقای خواستگار فوق لیسانس از دانشگاه دولتی تشریف دارند که در یک موسسه کار میکنن و ماهی تقریبا 1 میلیون در آمد دارند و به قول خود آقا پول تو جیبی یک آدم مجرد!این آقا نه خونه داره نه ماشین داره نه سرمایه داره و نه کار درست و حسابی!ولی چون هم روستایی پدر من هست و در شهری که الان هستیم زندگی میکنه از نظر پدر و مادر من مورد خوبی برای ازدواج هست!در ضمن از خانواده ای فوق العاده مذهبی که حتی با آرایش بنده هم مشکل داره!من 7 سال با ایشون اختلاف سنی دارم و کلا تیپ و قیافه و خانواده و همه چیزش با مواردی که من از همسر آینده ام در ذهن دارم 180 درجه فرق داره اما چون من سنم بالاست و خواستگارهای قبلی رو رد کردم از نظر پدر و مادرم باید زن ایشون بشم!پدرم گفته من خونه بهتون میدم!کار به آقا میدم!براتون ماشین میخرم!خرج عروسی هم میدم!آقای خواستگار و خانواده از این حرف پدر خبر ندارن اما بارها به ما گفتند که اگر پسرمان حمایت شود حتما کار میکند! پسرمان باید حمایت مالی شود!
حالا موضوع اینه که من از همون جلسه ی اول ایشون رو نپسندیدم و هیچ نقطه ی اشتراکی به جز تحصیل و شهری که در اون زندگی میکنیم پیدا نکردم! تقریبا 1 ماهی با پدر و مادرم در جنگم و از روز اول گفتم ما به در هم نمیخوریم اما با اصرار پدر و مادرم مجبور شدم 4 جلسه با آقا صحبت کنم از طرفی چون مجبور بودم نمیتونستم به آقا بگم ما به درد هم نمیخوریم فقط یک بار بهش گفتم ولی بعد مجبور شدم بگم برای جواب نهایی با پدرم تماس بگیرین که باز همه چیز خراب شد من مجبور شدم برای اینکه پدرم عصبانی و ناراحت نشه این حرف رو بزنم!
ماجرای من با پدر و مادرم مثل دختری میمونه که به خواستگارش جواب منفی میده اما خانواده ی دختر در حال تدارک مراسم عقد و عروسی هستند و حرف دختر خریدار نداره! بله این ماجرای من با پدر و مادر نادان من هست که در واقع میخوان برای من زن بگیرند نه شوهر! من توقع داشتم پدر و مادرم به من بگن این مورد اصلا مناسب نیست و حتی شرایط ازدواج نداره!اما متاسفانه با حقیقت تلخی روبرو شدم!پدر و مادر من برای پیشرفت 5 فرزندشون هیچ کاری نکردند من اروز داشتم برای ادامه تحصیل به کشوری با شرایط بهتری برم اما پسرفت کردم و به ایران اومدم!من پسرفت رو در زندگیم میبینم چون از طرف پدر و مادرم هیچ حمایتی نشدم!من با این پدر و مادر بی منطق چه کنم!مدتها به اونها محبت کردم اما جوابی نگرفتم!پدر و مادر من متوجه این شکاف فرهنگی نیستن! من رو و شرایطم رو درک نمیکنن. من با اینها چه کنم؟!
ببخشید طولانی شد حرف نگفته هنوز زیاد دارم.
ممنون
ببندید با توجه به این نکته: ...
دارای دیدگاه اسفند 5, 1394 توسط علي
واقعا براي شما جاي تاسف داره كه پدر و مادر خودرا نادان خطاب مي كنيد
اختلاف نظر بين پدرو مادر و فرزندان امري طبيعي است كه البته اين نشان از ناداني انها نيست قطعا با صحبت و تعامل نتيجه بهتري مي گيريد
دارای دیدگاه اسفند 7, 1394 توسط بی نام
سرتا پای حرفهای این خانوم معلومه دروغه
شما از خارج! اومدین ایران ادامه تحصیل بدین؟؟؟؟

دیگه بقیش ...
دارای دیدگاه اردیبهشت 11, 1395 توسط برمودا سفید
اگه تو روستا بودید مقداری باور کردنی بود ولی پدر و مادری که تو خارج زندگی کرده باشن (البته یه بنده خداایی مادرش کربلا بود همش میگفت مادرم خارجه ....اگ خارج منظورتون کشورهای پیشرفته است پس نادان نیستند
2- ازدواج قدیما به اجبار بود ولی الان نه!!!
3-پدرمادرها رفتارشون گاهی بخاطر اختلاف نسل باعث آزار دیدن بچه ها میشن و این امری طبیعیه ولی مدارا و کنار اومدن هنر
4- به خدا توکل کنید و هرچه خیر باشد و نباشد فقط اوست که میداند!!
دارای دیدگاه اردیبهشت 25, 1395 توسط نازنین
سلام  دوست  عزیز‌ مجردی  شما مثل مجردی و الان که متاهل هستم ،هست. به هیچ  عنوان زیر بار نرید.  چون من دارم الان با  عواقب نادانی این  پدر و مادر زندگی  میکنم...خودم میفتم  خودم پا میشم.چون هدف اونا فقط  و فقط شوهر دادن من بوده و فرار از مسئولیت  پذیری  نسبت  به من...دوست عزیز حتما  با یک مشاور آگاه و امروزی  مشورت  کنید تا مثل من از چاله به چاه نیفتید.  بعدها این نادانی  گسترده  تر میشه. همسرتون  و خانوادش  به وضوح  میبینند که هیچ حمایتی  از طرف خانواده خودت نداری  و تا میتونن  شما رو مورد  آزار  و اذیت  خودشون  قرار میدن...اشتباه من رو تکرار  نکنید.حتی اگر تبدیل  به یک پیر  دختر  ترشیده بشید.  اگر تحمل  حرف  مزخرف مردم رو ندارید  با این  مرد  ازدواج کنید...اگر نه مجرد بمونید  بهتره.  در ضمن اختلاف سنیتون  عالیه.  مردها واقعا  پسر بچه های کوچکی هستند که بعد ازدواج تازه یادشون  میاد یه زمانی شیر مادر  میخوردن و الان باید  چاکر  مادر جونشون  باشن. پس هر چه مردتر  زندگی متاهلی بهتر....از لحاظ تحصیلات  هم که دوستون بودن  خوبه...و اینکه همشهری  شما هستند یک  نکته مثبت  هست..واقف به رسم و رسومات شما!ولی چون حمایتو خانواده رو ندارید  ازدواج با این آقا حماقت محضه...در پناه  حق پیروز  باشید  و خوشبخت...
دارای دیدگاه مهر 8, 1395 توسط شهرزاد
دوست عزیز اگر دربرخورد های اول از ظاهر و قیافه و رفتار اون اقا خوشتون نیومد این را بدونید که اگر وارد زندگی زناشویی بشید هر لحظه ش براتون عذاب اور و شکنجه خواهد بود. به یک مشاور خوب مراجعه کنید و سعی کنید از شخصی از نزدیکان که مورد تایید شما و پدرمادرتون هست کمک بگیرید که راضیشون کنن که دست از این لجبازی بردارن. سکوت شما فقط کار را برای شما بدتر میکنه
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...