مشکلات روحی از دوران کودکی

342 بازدید
سوال شده اسفند 21, 1394 در اختلالات روانی توسط بی نام
با سلام و عرض خسته نباشید.من دختری 25 ساله  و دارای مدرک کارشناسی می باشم.بنده از سن 9 سالگی  به علت بروز حملات صرعی تا به امروز تحت نظر روانپزشک می باشم.البته اکنون چندسالی است که مشکل صرع بنده برطرف شده  ام در طی  این 16 سال  مبتلا به افسردگی-وسواس فکری و عملی-اضطراب شدید  و بی قراری و ناتوانی در نشستن شده ام. البته ناگفته نماند که این دسته از مشکلات در خانواده ما ارثی است و مادربزرگ بنده حتی در بیمارستان هم بستری شده بودند.اضطرااب من به خصوص هنگام درس خواندن بود که مبادا با کمی وقت مواجه شوم و نتوانم همه مباحث را برای امتحان آماده کنم  و این مسئله مرا بی قرار می کرد و مدام در خانه می دویدم وبا با دستان خود به اطراف مشت می زدم  حتی مادرم می خواست جلوی تحصیل مرا در دوران دبیرستان بگیرد این ها همه در حالی است که بنده دیپلم خود را با معدل 19/24 گرفتم و همیشه موفق تری ن فرد در مدرسه بودم  اما اضطراب و وسواس شدید هنگام درس خواندن به حدی زیاد شد که فقط توانستم تا لیسانس ادامه دهم چرا که حتی 2 ثانیه هم دیگر تمرکز نداشتم.در دوران دبیرستان دچار وابستگی شدید به معلم خانم خود شدم و فقط گریه می کردم و می ترسیدم که دیگر او را نبینم و حاضر بودم که تمام دنیا را بدهم که حداقل مطمئن باشم می توانم سالی یک بار او را ببینم  و سختی های زیادی را متحمل شدم  تا کم کم این حالات برطرف شد .یک مدت هم دچار تیک های عصبی بودم .در حال حاضر با اینکه داروهای سرترالین-لورازپام -بوپروپیون و مصرف می کنم اما هنوز آرامش ندارم مثلا وقتی نماز ظهر را می خواندم تا شب ذهنم درگیر این بود که آیا مثلا می توانم سر موقع نماز مغربم را ادا کنم و.. و حالا چندسالی است که دیگر نماز نمی خوانم چون این افکار بسیار غیر قابل تحمل بود.اکنون خودم احساس می کنم که دچار تعادل روانی نیستم  یک روز شاد شادم و روز دیگر حتی با کسی حرف نمی زنم.از نظر دیگران من فرد بسیار باهوش و موفقی هستم حال که درونم غوغایی است .نا گفته نماند که من دوران جنینی و کودکی بسیار متلاطمی داشته ام.یک مسئله که ذهن مرا بیشتر از همه آزار می دهد مسئله  تنفر از زندگی زناشویی است.به طوری که وقتی متوجه می شوم کسی به تازگی ازدواج کرده دیدم نسبت به او عوض می شود . در ذهن من این مسئله غیر قابل هضم است که یک  دختر یک  مرد را در خصوصی ترین حریم خود قرار دهد و احساس شرم نکند. البته خود به بیهودگی این افکار واقف ام و هرچه سعی می کنم به دنبال ریشه این افکار پوچ در خودم بگردم تا شاید بتوانم آن را حل کنم نمی توانم و این اولین باری است که آن را مطرح می کنم.بنابراین تصمیم گرفته ام هیچ وقت ازدواج نکنم و فرد دیگری را بدبخت نکنم چون می ترسم نتوانم نیازهای طبیعی طرف مقابل خود را با این افکار پوچ و شرم بیجا ارضا کنم و زندگی کس دیگری را خراب کنم.ممنون می شوم  مرا راهنمایی کنید که آیا تصمیم درستی گرفته ام یا نه؟

1 پاسخ

پاسخ داده شده اسفند 23, 1394 توسط سیداحمدمرتضوی
سلام

عامل اصلی در شما بیان کردید. ترس است و آن شناسایی شود و حل شود مسئله ی شما حل می شود.

نکته دوم تصمیم شما صحیحنیست چون ازدواج در ساختار تکامل و روند نیاز انسان ضرورت دارد و غیر قابل انکار است.

نکته ی سوم این است که شما با همراه شدن متخصص به صورت تلفنی در صورتی که بخواهید قدم مثبت بردارید و مسئله ی خود را حل کنید امکان پذیر است.

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
شماره تلفن : 09121312713 , 22878323
شنبه و دوشنبه 10 صبح الی 19 خیابان شریعتی بالاتر از میرداماد بعد ازپمب بنزین ، نرسیده به ظفر ،کوچه ی امانی ، پلاک 2 ، طبقه 5 واحد 9 ، مرکز مشاوره ی راه سبز
دارای دیدگاه خرداد 21, 1396 توسط باران
من از دوره کنکور با این مشکل مواجه شدم و مطمئنم این خانم بالای ناحیه قفسه سینه همیشه احساس سنگینی و دلشوره دارند و علاوه در سر احساس سنگینی که از علایم صفرا و سودای سوخته شده است و خیلی هم جزیی نگر هستند و احتمالا خانواده ایشان از دست حواس پرتی و بعضی رفتارهای ایشان خسته شده اند .در ضمن اینکه نیاز به مشاور با تجربه دارند دارو های طب اسلامی به شدت میتونه در رفع ترس ایشان موثر باشه چون افزایش سودا در مغز موجب ترس وشک و تردید میشه.من هم دوره لیسانسم رو به سختی گذروندم اصلا احساس تمرکز نداشتم و همیشه اضطراب داشتم هم اتاقی هام هم از دستم خسته شده بودم رفتم پیش روان پژشک قرص سرتالین به من داد فایده نداشت تا این که با طب اسلامی اشنا شدم. تو کرج درس میخوندم وگفتن برو پیش خانم دوستی .من که تا اون موقع همه نمراتم پایین بود اون ترم که دارو مصرف کردم سه نمره پیشرفت معدل داشتم و خیلی هم از اضطرابم و وسواسم کم شد ولی چون  چند باید دوره درمان تکمیل میشد و ادامه ندادم علایم برگشت و توصیه من به این قبیل افراد اینه که حتما پیش دکتر طب برن چون روان پزشکا به سودا که علایم وسواسه توجه نمی کنن و این سودا و خلط غلیظ فقط با داروی گیاهی از بین میره مخصوصا با داروهای ترکیبی گیاهی.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...