واسواس های منفی مزاحم

709 بازدید
سوال شده اسفند 23, 1394 در اختلالات روانی توسط بی نام
با سلام خدمت شما

15 سال هستش که من درگیر وسواس فکری و ذهنی شده ام که در این بازه زمانی بعضی اوقات مرا رها کرده و دوباره برگشته بخصوص زمانی که من امنحانات داشتم خیلی شدید می شد طور ی که نه میتونستم درس بخونم و نمیشد بخابم تا صبح بیدار میموندم واین فکر منو اذیت میکرد مثلا من در حال مطالعه هستم یه دفعه مثلا پام تکون میدم یا دستم تکون میدم فکر میکنم به بدن مادرم خورده و و کار زشتی انجام دادم یا مثلا در نماز اشتباهی میکنم و این فکر میات که مجازات شما فکر بد درباره مادرته این فکر هینطوری میات و باعث آذار من شده و خیلی عصبی و ناراحتم کرده الان هم که سر کار هستم همین فکر میات و مدتها منو مشغول خودش مسکنه طوری که کامل قرق در عرق میشوم و مظرب و ناراحت میشم و حوصله کار کردن را از دست میدهم کلا این فکر همیشه با منه و بعضی اوقات تصاویر جنسی میات در ذهنم که فکر من درباره مادرم میره و فکر میکنم مادرمه و اگه مثلا آلت من تکون بخوره که دیگر هیچ تا صبح بیدار میمونم و میگم من چطور جرات پیدا کردم که این فکر و این تکان آلت را درباره مادرم کردم و این باعث شده که من زیاد پیش مادرم نشینم و فکر میکنم کار زشت و ناخداپسندانه ای انجام دادم در حالی که من مادرم خیلی خیلی دوست دارم و حتی فکر درباره مادرم  را گناه بزرگی میدونم  در حالی که من آدم مومنی هستم ولی حالا در نماز این فکر را میکنم در کار این فکرو میکنم و در کل مثلا یک فکر را با هزار طریق حل میکنم دوباره یک فکر جدید به من خطور میکنه یا دوباره یکی از افکار قدیمی در ذهنم ظاهر میشه و عذابم میده لطفا من را راهنمایی کنید . ممنون
دارای دیدگاه اسفند 24, 1394 توسط پوریا
با سلام و احترام خدمت دوست عزیزم...ببین سر و مغز انسان اتاق تاریک و کوچیکیه اما همین اتاق میتونه شلوغ و پر از فکرایه متفاوت باشه...فکر نکنید که این جور فکرا فقط تو سر شماست بلکه تو سر همه بشریت هست فقط فرق بینه چطوری کنترل کردن و هدایت کردن این فکراست...مثلا یکی عاشق یه دختره ایه و مادرش مخالف ازدواجشونو پس از مادرش بدش میاد در حالی که پدرشو از دست داده و مادرش هم واسش پدر بوده و هم مادر پس حس وظیفه میدونه که مادرشو خیلی باید دوست داشته باشه...تو همین دوگانگی فکری تو تشپزخونه چشش به چاقو میوفته تو فکرش بر میداره میزنه به مادرش و بعد عذاب وجدان میگیره که این چه فکریه من میکنم...به نظره من مشکله شما یک علت ریشه ای داره که اون باید حل شه توصیه من به شما اینه که وقتی این فکرایه مزاحم میاد سعی نکنید جلوشو بگیرید چون با هجوم بیشتری میاد...و در اولین فرصت به یک روانپزشک که روان درمانی هم میکنه مراجعه کنید

1 پاسخ

پاسخ داده شده اسفند 24, 1394 توسط سیداحمدمرتضوی
سلام

عامل اصلی ر شما ترس است

آن تشخیص داده شود و حل شود مشکل شما حل می شود

درمان شمایک عمل طولانی مدت است.

راه حل حضوری یا تلفنی است.

تا همراه شدن با متخصص در خود اندیشه کنید کی . چه زمان . و چه موقع همچنین حالتی دارید. اولین بار چی عامل شد.

قبل از این حالت چه اتفاق افتاده است. بعد از این حالت چه اتفاق افتاده است.

نکته مهم از جدا نشستن از مادر خود داری کنید و در کنار او قرار بگیرید.

آیا خانواده و مادر از وضعیت شما خبر دارد یا نه

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
شماره تلفن : 09121312713 , 22878323
شنبه و دوشنبه 10 صبح الی 19 خیابان شریعتی بالاتر از میرداماد بعد ازپمب بنزین ، نرسیده به ظفر ،کوچه ی امانی ، پلاک 2 ، طبقه 5 واحد 9 ، مرکز مشاوره ی راه سبز
دارای دیدگاه اردیبهشت 6, 1395 توسط jbagheri
این میتونه ناشی از تعارضات نا خوداگاه باشه ونیاز به مراجعه حضوری هست
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...