سلام استاد مرتضوی خواهش میکنم پاسخ دهید
من خانمی هستم 28 ساله الان نزدیک به 2 ماه هست با اقایی که 5 سال کوچکتر از خودم هست عقد کردم. قبل از عقد با آقایی آشنا شده بودم و وابسته او شده بودم ولی به دلایلی به نتیجه ای نرسید. یک هفته ای از بهم خوردن دوستیمون نگذشته بود که موضوع خواستگاری همسرم از من پیش آمد من در ان موقع اصلا شرایط روحی مناسبی نداشتم فکرم جای دیگری بود. ولی تحت تاثیر حرف دیگران ورضایت تمام خانواده ام متاسفانه ج مثبت دادم . الان با وجود گذشت دو ماه از عقدمان اصلا علاقمند نشدم به همسرم . معیار من برای ازدواج سن و قد بسیار مهم بود که الان همسرم از من کوچکتر هست از نظر قدی هم چند سانت من بلندترم. در ضمن همسرم میداد که من قبل از عقد با آقایی دوستبودم او بسیار ابراز علاقه میکند ولی من اصلا احساسی به او ندارم . زمانی که با هم به گردش میرویم زیاد حرف نمیزنیم با هم نمیخندیم . و من خودم هم کم حرف تر شدم دیگه شادابی شور و نشاط قبل را ندارم بیشتر دلم میخواهد تنها باشم. بخاطر آبروی پدر و مادرم هم نمیتوانم جدا شم از طرفی هم از آینده خود میترسم . تو رو خدا کمک کنید سر دو راهی گیر کردم اصلا نمیدونم چیکار کنم . نسبت به همه چیز بی تفاوت شده ام اصلا به فکر ازدواج نیستم .