سلام من ۲۹ساله ام دارای تحصیلات ارشد دختری هستم مهرطلب و بدون اعتمادبه نفس خودم رو وقف دیگران میکنم مدت یک ونیم سال با اقای درارتباط بودم اونم از نوع چت البته دوبار ایشون رو دیدم وغیرازارتباط چتی ومکالمه بین ما چیز دیگه ای نبود تنها چیزی که تو ارتباطم برام مهم بود اینکه اون ناراحت نشه اگه خودم ناراحت بشم مهم نیست خلاصه به گفته این اقا به خاطر شکست عشقی قبلی و ازدواج برادران کوچیکتر ایشون رو مجبوربه ازدواج کردن دوماه بعدازعقد باهاشون بودم ولی شرایط روحیم چنان داغون بود به هاطرازدست دادنش که ابان ازش جداشدم پیام خداحافظی فرستادم ولی اون هیچ جوابی نداد بعدازاون موقع دیگه ارتباطمو قطع کردم و فهمیدم که بدترین نوع ارتباط همین ارتباط ها ودلبستگیاست بااین که مدت ها میگذره روزها به ذهنم میاد بااینکه تمام تلاشمو میکنم که بهش فکرنکنم حتی موقع هایکه سرگرم کارم یا یک زن و شوهررو توخیابون میبینم انگار اون جلو چشامه حالم خیلی بدمیشه حس بدی پیدامیکنم مخصوصا وقتی میرم عروسی یا یه دختر پسرجوون رومیبینم باخودم اونو زنش رو مجسم میکنم نسبت به قبل ارومترشدم روزای اول سخت بود ولی همین که بادیدن ادما این حس بهم دست میده کلی انرژیمو میگیرن واحساس ناتوانی میکنم ازیک طرف هم میترسم این خطورکردن گاه وناگاه به ذهنم مانع ازاین بشه که فراموشش کنم لطفا کمکم کنید سپاسگزارم