سلام خسته نباشید متشکر میشم منو راهنمایی فرمایید چه از طریق ایمیل چه از همین طریق
من مدت سه سال هست که با یه پسری دوست هستم توی این سه سال دوستی ما در حد خواهر برادر بوده حتی تو این مدت من خواهر ایشون وحتی چندین بار اصرار کردن با مادرشون رو ملاقات کنم ولی من قبول نکردم چند ماه پیش ایشون به من گفتن که من قصد ازدواج با تو رو دارم و فقط یکم باید صبر کنی تا من کارم رو درست کنم الان از اون موقع تقریبا 4 ماه گذشته و بعد این جریانات رابطه ی ما کمی فرق کردو من به خونه ایشون چندباری رفتم و باهم ارتباط داریم ولی این موضو خیلی اذیتم میکنه و ازارم میده که نکنه ایشون همه جیو دروغ گفته و قصدش سو استفاده بوده باهاش که حرف میزنم میگه خب من یه نیازی دارم و دوس دارم همه ی کارام با تو باشه و تورو برای همیشه برای خودم میخوام واقعا نمیدونم چیکار کنم من ایشون رو دوس دارم قرار بود تا خرداد کارش درست بشه و توی شهرداری مشغول به کار بشه اما درست نشده هرجام دنبال کار میگرده پیدا نمیشه کار این موضوع کار هم واقعا توی روحیه اش تاثیر گذاشته و گاهی نا امید میگه ار زندگی خسته شدم این همه درس خوندم اخرش شد این. گاهی میگه انقد دوست دارم که نمیخوام تو پا سوز من بشی و تو این مدت که کارم درست بشه تو کیسا بهترتو از دست بدی ولی تا میخوام حرف از جدایی بزنم میگه من تورو بیشتر از جونم میخوامنمیتونم تصمیم بگیرم واقعا دوسش دارم و اینکه میگه دوسم داره و با من رابطه داره ازارم میده
و این هم بگم که هم خانواده من هم خانواده ایشون از رابطه ما اطلاع دارن لطفا راهنمایی کنین این جریان توی روحیه ام تاثیر گذاشته و گوشه گیر شدم
لطف میکنین
