سلام.خسته نباشید.من ب پاسخ وراهنمایی فوری نیازدارم.
خانمی هستم 23ساله که در17سالگی ازدواج کردم ودوفرزنددارم.
اخیرادربازی که به اصرارشوهرم روی گوشیم نصب کردم باپسری اشناشدم امامن کمی شوهرم رامقصرمیدونم چون اون خودشوتواین بازی دخترجازدومرادوست خودمعرفی کرد.ومن ابتداقصدم شوخی بااین پسربوداماحالاعاشقش هستم.اماشوهرم نمیدانداین موضوع را
.من خیلی عذاب میکشم چون درجایگاهی نیستم که دیگه بتونم عاشق بشم ولی هستم وراهی برای رسیدن به این عشق نیست وازفکرم بیرون نمیره دیگه هیچ چیززندگی برام لذتی نداره اصلاحوصله بچه هام وهمسرم روندارم.خیلی درون قلبم بی تابی میکنم وهرزمان که همسرم میره سرکارمن فقط میشینم گریه میکنم که چرابایدمن ...من به اصرارمادرم مجبورشدم ازبین خواستگارانم انتخاب کنم بااینکه اصلاوابداعلاقه ای به ازدواج نداشتم واوایل هم مدام دم ازجدایی میزدم حالاکه من داشتم بادنیامبساختم این ادم واردقلبوزندگیم شده وواقعابهش علاقه دارم.کمکم کنیدمن نمیخام همسرم چیزی بدونه اماسردیهای اخیرم داره اذیتش میکنه منم خیلی اذیت میشم دنیارودوست ندارم دیگه.دلم میخاست پیش اون باشم .