باسلام،من دختر۲۱ساله ای هستم ودانشجو،چندماهی میشه خواهرم که ۹سال باهم اختلاف سن داریم ازدواج کرده البته هنوز عقده وما تهران زندگی میکنیم وخواهرم بعد ازدواج میره همدان،منو خواهرم ارتباط خیلی خوبی باهم داشتیم به دلیل اینکه من فرزند آخر هستم واختلاف سنیم با مادرمم زیاده این صمیمیت زیادی بین منوذوخواهرم به وجود اومده وما۴فرزندیم دو دختر دوپسرخواهرم اولین فردیه که بین ما ۴تا ازدواج کرده،خلاصه منو خواهرم خیلی باهم خوب بودیم همه جا باهم میرفتیم همه حرفامونو به هم میزدیم خرید بیرون هرجا که فکرشو کنی منو خواهرم باهم بودیم بعد از عقد وقتی برای اولین بار رفت همدان خیلی داغون شدم تازه فهمبدم چه بلایی قراره سرم بیاد من بعد رفتن خواهرم خیلی تنها میشم خیلی ومخصوصا این موضوع خیلی اذیتم میکنه که یه خواهر شوهر داره که وقتی میرن همدان همش بااون میره خرید و خلاصه یه جایگزین برای من پیدا کرده واین خیلی اذیتم میکنه حتی وقتی تلفن بهش میکنه نمیتونم ببینم انقد راحت منو فراموش میکنه و...بعد از چند مدت که خواهرم حساسیت منومتوجه شد سعی میکنه بهم دروغ بگه که با خواهر شوهرش رفته بیرونو،میگه با آقاموندبودم ویه روز که به من گفت داریم با اقامون میریم بیرون ومن زنگ زدم حالشو بپرسم صدای خواهر شوهرش اومددواین برام غیر قابل تحمل بود البته من عادت ندارم به رومدبیارم فقط میگم میگذره وهیچی بهش نگفتم ولی حال خودم داغون شد،حالا میخوام بپرسم من زیادی حساسمدوچیکار کنم چون واقعا فکر آینده رو میکنم داغون میشم،خواهرشوهرشم چون خواهر نداره هی خواهر منو خواهر صدا میکنه ورو اعصاب من راه میره،خواهر شوهرش ۵سال از من بزرگتره لطفا راهنماییم کنید ممنون