راهنمایی برای زندگی

605 بازدید
سوال شده تیر 23, 1395 در ازدواج و طلاق توسط ی-الف

با سلام

من 39 سالمه کارشناسی ارشد  ریاضی دارم و کارمند هستم و زنم 30 ساله و لیسانس و خانه دار هستند.یک دختر 6 ساله هم داریم.8 ساله که ازدواج کردیم.

ازدواج ما خیلی معمولی بود. من از اول مردد بودم برای ازدواج اما با اصرار ایشان ازدواج کردیم.

مشکل ما بیشتر مربوط به چند عامل است که به اختصار ذکر میکنم.

  1. تنبل بودن: طوری که هر روز حداقل تا ساعت 10 صبح میخوابند و خانه همیشه حالت بهم ریخته دارد طوری که منم بی نظم شدم ولی ناخوداگاه عذاب میکشم. توی چند سال زندگی مشترک اطو زدن رو اصلا انجام نداده و کار خیاطی هم بنده از کوچک و بزرگش انجام دادم.برای شستشوی لباس هم خودم داخل لباسشویی میندازم و پهن میکنم. برای بردن دخترمون به مهد کودک با اینکه مسیر کوتاهی بود تاکسی میگرفت و یا منتظر من برای بردن اونا به مهد بود یعنی اینکه حاضر نیست مسر کوتاهی رو پیاده برن و به همین دلیل وزن بالایی دارن حال انکه مشتاق هستند با قرص و دارو وزن کم کنند ولی ورزش نکنند.حال آنکه خودم اهل ورزش هستم.
  2. وابستگی به خانواده: خیلی به خانواده وابسته هستن طوری که هر روز چند ساعت تلفنی با مادر و خواهر خود(چون شهرستان اطراف ما هستند) در ارتباط هستند و اغلب آخر هفته ها هم میریم خانه پدر زن و اسیر اونجا میشم. ولی هر وقت من هر از گاهی به خانوادم(مادرم و خواهر بردارانم) سر میزنم کلی دعوا میکنند. البته دو سال پیش با خانوادم دعوا کرد و خانواده من دو ساله به خاطر رفتار زنم به خانه ما سر نمی زنند.
  3. بنده اهل مطالعه و نوشتن هستم ولی از زمان ازدواج نتوانستم و تمرکز ندارم که مطالعه کنم.هر وقت کتابی رو دست میگیرم موفق به خواندن نمیشوم. در واقع شرایط برای مطالعه فراهم نیست. من هر از گاهی مقالاتی به همایش ها و کنفرانس ها میفرستم و ایشان بی آنکه بدانند در مورد چی هست و برای چی هست میگوید که «اسم من را به مقالت اضافه کن» و این من را عذاب میدهد و یا در مورد چاپ کتاب(که قبل از ازدواج نوشته بودم) اصرار دارند که اسم ایشان را هم اضافه کنم.
  4. من آدم درونی هستم و سرم به افکار خودم گرمه و ایشان اهل رقابت و چشم هم چشمی و عوض کردن وسایل و غیره.دوست دارم ساعاتی رو تنها باشم و فکر کنم اما در طول این هشت سال اصلا مهیا نشده و حاضر نیست یک شب هم من را تنها بگذارد.(بسیار دهن بین است و از حرف فامیل های خودش و همسایه ها می ترسد.می گوید اگر خانه پدرم باشم همسایه ها میگویند حتما قهر کردی!)
  5. از هر کاری که انجام میدهم ناراضی هستند.از ماه عسل ناراضی هستند و بارها تکرار کردن.از خرید طلای عروسی از مسافرت هایی که میریم از خریدهایی که میکنیم از رفتار من از هیچ چیز من راضی نیستند ولی در کل ناراضی هم نیست از زندگی.
  6. ایشان خیلی تظاهر به مریضی و بیماری دارند و شاید برای جلب نظر این کار رو انجام میدهند. ولی برنامه ای هم برای محافظت از خودشان و دخترمان هم ندارند(طوری که در سن 30 ساله دیسک کمر دارن) و هزینه زیادی هم صرف معالجه و دارو میکنیم.
  7. همیشه انتظار عجولانه ای برای ابراز عشق و ابراز تشکر دارند طوری که یک ماه مانده به تولد ایشان چندین بار متذکر میشوند یا اینکه هنوز کاری نکردن انتظار تشکر دارند(حال آنکه هدیه تولد را هر ساله داده  و برای انجام کاری از ایشان تشکر میکنم) خلاصه اینکه در طلب محبت خیلی عجول هستند.

در این چند سال اخیر هیچ احساسی به ایشان ندارم حتی نبودش هم برایم مهم نیست.من برای جدایی مشکلی ندارم و تنهایی رو ترجیح میدهم به این زندگی. تنها مشکل من دخترم هست و اینکه اون آسیب روحی در غیاب من نداشته باشد حال آنکه الان مدام شاهد دعوای ما هم هست.

به گفته دکتر هلاکویی طلاق به مثابه از دست دادن یک عضو از بدن است اما احساس میکنم در این زندگی عمرم به فنا میرود. در این زندگی ماندن برایم خیلی عذاب آور است. لطفا با توجه به اطلاعات داده شده بنده را راهنمایی بفرمایید.

دارای دیدگاه تیر 25, 1395 توسط نسرین فنایی
سلام، گفتگوی صحیح برای شما با همسرتان بسیار ضروری هست ،شاید گفتگوهای شما منجر به دعوا ومشاجره شده  چراکه روپش درست اجرا نشده ،وشما ترجیح میدهید کمتر از احساستون رابااودرمیان بگذارید و هرچه این اتفاق بیشتر شود شماوهمسرتون احساس تنهای بیشتری خواهید کرد واین زنگ خطر ی است برای ادامه زندگی مشترک.در مرحله اول از وی بخواهید جلسه ای گفتگو با حضور یک مشاور داشته باشید تا گره های زندگی باز شود ودرآخر ، طلاق آخرین راه برای شماست قبل آن به خود و همسرتان فرصت دهید برای بهتر شدن.
دارای دیدگاه تیر 26, 1395 توسط بی نام
خانم فنایی باور بفرمایید چندین بار صحبت کردیم و حداکثر یک هفته دوام داشته و دوباره سیستم خودش رو ادامه میده.من خیلی کوتاه اومدم و حتی در کارهای خانه هم کمکش میکنم اما انتظاراتش هم رفته رفته زیاد میشه طوری که هر چی دخترم از اون درخواست میکنه با حالت خوابیده از من میخواد که درخواست دخترمونو انجام بدم.من خدمت کردن به دخترم رو دوس دارم ولی همسرم بیش از حد جو گیر میشه.مدام میگه من خوشگلم طالب من زیاده!
دارای دیدگاه تیر 28, 1395 توسط بی نام
سلام،موقعیت همسر شما درخانواده خودش برایم شفاف نیست ولی شاید ارتباط با دوستان باعث شود احساس برتری نسبت به شماپیدا کند و یا دلیل دیگری هست که معلوم نیست به هرحال متاسفانه این خانم دچار خودبینی شده که لازم هست باوی صحبت شود .شمالازم دارید باحضور همسرتان نزد مشاور خانواده جلسه ای داشته باشید .حقیقتا بااین روش نمیشود راهکارهای لازم راخدمت شما بزرگوار داده شود.
دارای دیدگاه مرداد 3, 1395 توسط بی نام
ممنون از اظهار نظرات شما
واقعیت اینه که شغل من و پدرش یکسانه و از نظر مالی هم همچنین. ولی در اکثر اوقات خودشو بالا می بینه و منو تحقیر میکنه. مدام از خوشگلی خودش تعریف میکنه.ولی به نظر من زیبایی فقط در صورت نیست.تحصیلات دانشگاهی رو خیلی سطحی گذرانده و مدام از مدرکش صحبت میکنه حال اینکه نتونسته کمترین استفاده را از اون بکنه.
دارای دیدگاه مرداد 12, 1395 توسط مسعود 143
انجه که از نوشته شما وبا دال عقل وعلم ( منطق زندگی وازدواج وزمان ونیز حقوق افراد برای زندگی ) بر می اید  شما سالها است که تصمیم خود را گرفته وهمسرتان را طلاق داده اید  به نظر منطقی نمی اید که این روند را ادامه دهید . مشکل بچه را بدون کم وکاست تعیین وتکلیف نمایید فرزندتان در این سن وسال بهتر با مسیله کنار می اید تا در اینده که قطعا ضربه خواهد خورد . این نظر براین نقطه استوار است که نوشته شما بر پایه عدالت نگاشته شده باشد
دارای دیدگاه مرداد 12, 1395 توسط بی نام
ممنون از اظهار نظر شما
راستش نگرانی که دارم در ارتباط با دخترمون هست.جدایی ما و ازدواج مجدد همسرم و اینکه ارتباط دخترم با شوهر اینده همسرم چطور خواهد بود. خیلی این مطالب منو ازار میده . با اینکه روی کاغذ تمام موارد را نوشتم ولی هر صبح که از خواب بیدار میشم نگرانی زیادی از اینده دخترم در وجودم میشینه.
واقعا  قادر به تصمیم گیری نیستم و از طرفی تحمل این زندگی  هم برام  سخته
دارای دیدگاه مرداد 13, 1395 توسط بی نام
سلام،متاسفانه این اتفاق برای دخترشما آسیبی خواهدزد ولی میزان آن به نوع نگاه شمابستگی دارد ،بهرحال شما اگه تصمیم جدی گرفتید که جدا شوید ،باید با نگاه منطقی وواقعی به این موضوع داشته باشید ،معلوم نیست شاید فردی که درآینده وارد شود بتواند دخترشما رادر یک فضای آرامشی بیشتری فراهم کند که به دلایلی شمانتوانستید ایجاد کنید بهر حال لازم هست دیدتون را منفی نکنید ومنطقی تر عمل کنید .
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...