سلام.من دختری 22 ساله هستم و ترم آخر مقطع کارشناسی مهندسی معماری.نزدیکبه 5 سال پیش به پسری علاقه مند شدم که علاوه بر اینکه نصبت فامیلی دوری با من داشت هم رشته ای و هم دانشگاهی من هم شد با این تفاوت که 4 ترم از من بالاتر بود. نزدیک به 2 سال که ما با هم همدانشگاهی بودیم رابطه بینمون بیشتر شد و علاقه 2 طرفه به وجود اومد ولی تمام مدتاین آقا علاقه ی خودش رو مخفی میکرد در حالی که هر دو به این علاقه آگاه بودیم. تا این که با وجود تمام شدن درسش بازم هم این ارتباط ادامه پیدا کرد و خیلی مشتاق بود که خیلی از وقت خودش رو با من بگذراند. و مدتی پیش هم بعد از 5 سال بالاخره ابراز علاقه مستقیم کرد. ولی در کمال ناباوری گفت نمیتونه هیچ رابطه نزدیکی با من داشته باشه و از ترس هاش مثل ترس از دست دادن من یا ترس از این که اگه روزی رابطه بینمون به هم خورد هیچ چیز مثل قبل نمیشه/ خجالت از پدر مادر ها/ وضع مالی بی ثباتش/و اینکه نمیتونه و نمیخواد ضربه ای به من بزنه صحبت کرد. و این بحث ها مدتی هست بین ما شدت گرفته چون من با همه ی اینها نمیتونم از لذت با اون بودن چشم پوشی کنم. و از طرفی خیلی اذیت میشم از این وضع بلاتکلیفی.چون نه اون میتونه به کسی دیگری فکر کنه و نه من. میخواستم بپرسم من چه رفتاری باید نشون بدم یا چه طور میتونم اون رو متقاعد به شروع رابطه کنم؟