پدرم حق ازدواج به ما نمیده

213 بازدید
سوال شده آبان 8, 1395 در ازدواج و طلاق توسط بی نام
سلام.دختری 25 ساله هستم و لیسانس دارم.پدرم خیلی برای ما زحمت کشیده تو زندگی و از هیچ لحاظ کسری نداریم.اما حس میکنم اصلا حق ازدواج برای من قایل نیست..من فرزند بزرگ خانوادم و یه  ئائاش کوچیک دارم.ایشون کارش از رد خواستگار گذشته...بلکه اینقد سرد و بی اعصاب جلوی کسایی که مشکوک به خواستگاری  هستن برخورد میکنه..این مورد بارها پیش اومده که میگم...یعنی قبل از اینکه اون بندگان خدا خواستگاری کنن دمشون رو میزارن رو کولشون...کسایی هم که موفق میشن از فیلترش بگذرن جواب بابام اینه : به غریبه ها میگه فامیل داریم و به فامیل میگه من دخترمو به فامیل نمیدم.گاهی اوقات هم به خواستگارا توهین میکنه که پسر شما چیه اصن.....تازه خواستگاری های بیرون خونه رو من که نمیفهمم ازم خواستگاری شده...مگر مامانم متوجه بشه و بیاد بگه..

یعنی برنامه ای برای ازدواج نداره کلا... و کاری نداره که پسر خوب باشه یا بد...کلا میگه نه...حتی شرایط خواستگارا رو بررسی هم نمیکنه...اگز کسی تو دانشگاه از خودمم خواستگاری کنه که کم هم نبودن ....مگه جرات دارم بیام خونه بگم....حالا این برخوردش خود اگاه و ناخود آگه روی من هم تاثیر گذاشته و هیشکی به دلم نمیشینه...حس درونی من از پدرم اینه که:پدرم خودش ازدواج کرئه  (و بد هم زندگی نکرده اتفاقا) و مثل خیلی از ادمای ناسپاس دیگه دنیا به این تنیجه رسیده که بابا...مگه چته....داری زندگیتو میکنی با مجردیت..هر چی هم میخای داری...دیگه شوهر میخای چیکار...همش بدبختیه و خوبی نداره که..باید بشوری و بسابی و ..

و بنده الان موش آزمایشگاهی این طرح جدید هستم و نه جرات دارم حرفی بشون بگم و نه اون میشینه با منطق باا من صحبت کنه...بلکه قانع شم که درست میگه!!

مادر و اطرافیان و به اصطلاح بزرگان فامیل هم به ذهنم رسید که به اونا بگم....ولی به قرآن اونا این نفوذ رو ندارن..کما اینکه یه تلاشهایی هم کردن..هر کی خواستگارای منو میداشت از 20 سالگی ازدواج کرده بود....این سن داره میره بالا و بنده علت ازدواج نکردنم نه نداشتن خواستگار بوده...نه اعتیاد خواستگار...نه شغل نداشتن و عیب داشتن....بلکه اجازه ندادم به اون بندگان خدا برای حتی یکبار عرض موقعیت

شما بگید که من چه کنم؟

1 پاسخ

پاسخ داده شده آبان 15, 1395 توسط نازی قنبری
سلام دوست عزیز
پیشنهاد می کنم یک نامه برای پدرتان بنویسید،ابتدا در نامه چند مورد از خواستگاران را برایش یادآوری کنید و نظرات و رفتار ایشان را بعد از آن یادآور شوید.(همانطور که اتفاق افتاده،بدون قضاوت و نظر شخصی خودتان).سپس بعد از اینکه این موارد را نوشتید برداشت خودتان راز از نظر و رفتار او ،برایش بنویسید و اینکه چه احساسی  نسبت به اين موضوع داشتید.(فقط برداشت و احساس شخصی خود)و متذکر ميشويد که این احساس و برداشت من هست و ممکنه اشتباه باشه .و در اخر برای رفع این احساس منفی از او کمک بخواهید.باور داشته باشید که بعد از انجام این کار احساسات خوشایندی را تجربه خواهید کرد.
شاد و سلامت باشید.

نازی قنبری
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
تلفن تماس: 021_23584444
داخلي 1 - کد مشاور 4640
موبایل: 09193809255
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...