سلام..خسته نباشید. من پسری هستم 22 ساله دانشجوی کارشناسی حسابداری و مومن و عاقل و سربه زیرم البته تعریف از خود نباشه.. خب من یه سالی میشه از یه دختر تو محلمون که 5 سال از من کوچکتره و فامیل هست البته فامیل خیلی دوور خوشم اومد و عاشقش شدم که اونم مومن و سربه زیر هست خلاصه من تا الان هیچکار نکردم وتا الان که داستان ازین قرارهست که من یه نامه نوشتم و داخلش حرف دلمو زدم و خواستم که نظرشو بهم بگه و توسط یه واسطه نامه رو به دستش رسوندم اونم تا نامه رو دیده عصبانی شد و نامه رو پاره کرده و گریه و اینا و خلاصه روز بعدش من خواهرمو فرستادم از دلش دربیاره و بگه قصدم بد نبوده و خواستگاری و اینا و اونم به خواهرم گفته که من قصد ازدواج ندارم و بعد اون ماجرا اون رابطه کمی هم که با ما داشت و دوست خواهرم هم بود رو به کلی قطع کرد و محل ما نمیزاشت تا اینکه یه ماه گذشت و کم کم رابطش با ما خوب شد و دوباره مثه سابق تا اینکه محرم رسید همین محرم الان.. و منم طبق هرسال لباس پوشیدم و رفتم مسجد محلمون و اونم تو همون مسجد بود شاید باورتون نشه رابطش با ما و خونوادم دو برابر بهتر شده بود و همچنین با خواهرم. و منم میدیدم که به منم توجه خاصی داره و خانوادشون هم با من رفتار خیلی خوبی پیدا کردن... خلاصه که الانم که الانه من خیلییی دوسش دارم و جونمو براش میدم و به خانوادم گفتم که برام خواستگاریش کنن ولی خانوادم قبول نمیکنن و میگن بعد این ماجرا اون قبول نمیکنه و فایده نداره . الان من موندم چیکار کنم تورو امام حسین هرکی چیزی میدونه و واقعا در این زمینه راهی بلده جلو پام بزارین ممنونم ممنون...
