30ساله ودیپلم هستم

16,326 بازدید
سوال شده آبان 9, 1395 در ارتباط توسط بهیناز
زنی30ساله هستم که همیشه درکودکی از داشتن پدری خلافکار وبی محبت که چند زن غیرازمادرم داشت وهرگز بتونستم وجود یک پدررو احساس کنم.ازبچگی عاشق پسرعموم شدم که ازهمان زمان درپی شهوت بود و چون دوستش داشتم بارها ارضا کردمش ولی بکارتم رومحافظت میکردم.حدود22سالم بود که پسری که هرگز درخوابم نمیدیدم که تحصیلکرده و خوش بیان وبامحبت ومهربان به خواستگاریم اومد.اولین حرفش سوال ازگذشته ام وپاکی من بودو میگفت اگردختری بودی که حتی کسی را تو وجودت هم دوست داشتی مابه درد هم نمیخوریم.چون توی تهران زندگی کرده بود و خیلی از این روابط وخیانتهای بین ذوجین بدش میامدو تنفر داشت باکسی ازدواج کند که نکنه دست کسی بهش خورده باشد با اینکه دختران زیبا با سطح خانوادگی بالا برایش بسیاربود ولی به شهر کوچک و دورافتاده ما اومده بود ومیخواست اینجا که شهرمذهبی هست ودختران همه چادری هستندومحدوداند دختری سالم وآفتاب مهتاب ندیده برای خودش پیداکنه که توسط خانوادش بامن آشناشد و بااینکه دختری بسیارمعمولی بودم که حتی جهیزیه هم نداشتم منوعقدکردو گفت بهترین جهیزیه ات پاکی وسالمی توست که حفظش کردی ویکدل وصددل عاشقم شدوبی اندازه دوستم داشت.حتی کارهای خونه که وضیفه من بود را خودش انجام میدادو هرچه داشت و زحمت میکشیدرو به پای من وبرای خوشحالی من  جلوی پاهام میریخت وهمیشه باسربلندی بهم افتخارمیکرد.من چون خواستگاری نداشتم وپدرم هم یک زندانی بود که آبرویی هم نداشتیم وجهیزیه هم نداشتم مجبوربودم سفت بچسبمش وهمون اول آشنایی همه چیزرو پنهان کردم وخودم رو پاک معرفی کردم.بعدازازدواج4سال درعقدبودیم که هرگزبه من حتی دست درازی نکردو خواسته جنسی نداشت وخواست برای شروع زندگیمان باشد.ولی من از اعتمادش که بی نهایت عاشقم شده بود ودوستم داشت سواستفاده کردم وباپسرعموم سکس میکردم.روزی که رفتیم سرزندگیمون وقتی دید بکارت ندارم خیلی ناراحت شدومن ابرازبی اطلاعی کردم وبعدازچندی ازدوست پسرم حامله شدم والان4سالش هست فرزندی که شوهرم باهزارآرزو وخوشحالی برای اینکه پدرشده وهمیشه ازمن تقدیروتشکرمیکنه که آرزوی پدرشدنش رو براورده کردم ولی من دوست داشتم ازبچه گیم که ازعشقم که پسرعمویم بود بچه دار شوم وحالا که نتونسته بودم بهش برسم خودم ازش خواستم منو بچه دارکنه وبرای چندشب متوالی وقتی شوهرم مسافرت بود به خونه خودمان آمدو مراحامله کرد.شوهرم بعدا کمکم به من شک کرد واز ارتباط تلفنی و تلگرام من باخبرشدوخیلی گریه کردو قصه خورد ولی منو بخشید وخواست دیگرپایبندش باشم ولی من هیچ وقت بهش وفادارنبودم.تااینکه یازده بار بخاطر ارتباط مجدد وفریب دوباره اش خواست ازمن جداشودوحتی تا دادگاه هم رفتیم ولی من انقدرالتماس کردم که بازهم چون عاشقم دیوانه واربودبخشید.ازان روز آزاردادنش راشروع کردم وکاری کردم که به بچه ما که الان دقیقاشبیه پسرعموم بودشک کندو من بعداز عنوان کردن این موضوع هرچه ازدهنم درآمدبهش گفتم ورفتم خونه پدرم وآبرویش رو بردم وهمه رازهای بینمون رو گفتم وخواستم ازمن جداشه.خیلی گریه میکردو میگفت حتی اگربچه من هم نباشه بازهم میبخشمت ومثل بچه خودم بزرگش میکنم.فقط برگرد.ولی من تصمیم گرفته بودم با دخترم که چندبارهم پدرواقعی اش رانشونش داده بود م .ازشوهرم جدابشم وبعدازطلاق صیغه پسرعموم بشم وبتونم با دخترش زندگی خوبی وخانواده ای بسازم.هرچندکمی دلم به حال شوهرم میسوزه اما تصمیم گرفتم اصلا بهش توجه نکنم.پسرعموم هم 2بچه داره که ازش خواستم زنش وبچه هاش رو ول کنه وطلاق بده تا بتونیم باهم ازدواج کنیم.هنوز هرچندوقتی بینمان سکس داریم ومن سعی میکنم هرطورشده بیشترین لذت روببردتا به این شکل منو ول نکنه.حالا موندم کارم اشکالی دارد یا درست هست
دارای دیدگاه آبان 16, 1395 توسط علي
نه اصلا اشكالي نداره هر كاري ديگه هم دوست داري بكن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آخرالزمان شده
دارای دیدگاه آبان 20, 1395 توسط آینور
از خوندن هیچ کدوم از پرسشها به اندازه این یکی احساس ناراحتی نکردم!و چقد دلم سوخت واسه مردی که پاک بود و بازیچه شد!!!واقعا بعضی وقتا آدم به عدالت خداوند شک میکنه که چرا همچنین مردی باید چنین همسری داشته باشه!!!شاید چون تو هم روزهای سختی داشتی ، پدر نداشتی ، خدا خواست برات جبران کنه... اما تو توجه نکردی و راه پدرت رو پیش گرفتی، امیدوارم فرزندت راه درست رو انتخاب کنه...
دارای دیدگاه شهریور 4, 1396 توسط میدیا
گل گفتی آینوز .متاسفم برات واقعا نمیدونم چی بگم ب این همه رذالتو پستی
دارای دیدگاه شهریور 4, 1396 توسط سارا
خدا لعنتت کنه.فقط همين و بس.بى لياقت.واقعا نميفهمى اشکال داره يا خودت ميزنى به اون راه يا کلا سرکارمون گذاشتى؟من باورم نميشه
دارای دیدگاه آبان 24, 1396 توسط بی نام
سلام . طبق نظر اکثر مراجع تقلید ؛ بعد از این که یک زن شوهردار با مردی رابطه ی جنسی برقرار کند ؛ تا آخر عمر به اون مرد حرام میشه و نمیتونن دیگه باهم ازدواج کنن .
دارای دیدگاه آبان 28, 1396 توسط بی نام
بوی گنــد خیانت تمام شهر را گرفته...!

مردهای "چشم چــران" زن های "خـــائن"
پسرهای "شهــوتی" دخترهای "پـــول پرست"
پس چه شد؟؟؟
چیدن یک سیــب و اینهمه تقــــاص؟!
بیچاره "آدم" بیچاره "آدمیــت"

1 پاسخ

پاسخ داده شده آبان 10, 1395 توسط نازی قنبری
سلام
دوست عزیز ،کار شما قطعا اشکال دارد،هر 4بازیگر اصلی این داستان زندگی آسیب دیده و بازنده هستند ،بازییی که به نفع هیچ کس نیست و همه درآن شکست می خورند(شما،همسرتان،فرزندتان و پسرعمويتان)برای پیشگیری از آسیبهای بیشتر و بهبود روابط حتما از یک متخصص کمک بگیرید.
شاد و سلامت باشید.

نازی قنبری
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
تلفن تماس: 021_23584444
داخلي 1 - کد مشاور 4640
موبایل: 09193809255
دارای دیدگاه آبان 16, 1395 توسط سحر
واای خدا,یکی مثل من از بی محبتی و بی تفاوتی همسرش رنج میبره و یکی مثل شما.واقغا حیف همچین همسری نیست ک ب بهش خیانت کردین؟افسوس,افسوس.چقدرررر دوستتون داره ک با وجود اینهمه ماجرا باز خواهان ادامه زندگی با شماست.من حسرت همچین مرد زندگی رو دارم.دختر خوب قدر زندگی و شوهر عاشقتو بدون.پسر غموت اگر خیلی دوستت داشت ازدواج نمیکرد و منتظرت میموند,کسیکه با وجود دو بچه ب همسرش خیانت میکنه روزی هم تورا کنار خواهد گذاشت.قدر همسرت رو بدون و نزار ب خاطره هوسهای شیطانی ات,هم زندگی خودت و هم زندگی پسر عمویت با وجود دو فرزند را خراب کنی.مطمعنم روزی پشیمون میشی از کرده هات ک زندگی الانت و شوهری ک داری با وجود تعاریفی ک کردی نایابه.قدرشو بدون دختر.توبه کن و با همسرت زندگی ات رو ادامه بده.گول حرفای پسر عمویت را هم نخور ک اگر وجدان داشت میدونست ک دوستش داری,منتظرت میماند ن اینکه با وجود داشتن زن و دو بچه و هچنین  وجود شوهر شما,باتو همبستر بشه.مطمعن باش روزی همینکارو با تو خواهد کرد اگر بهش برسی
دارای دیدگاه آبان 16, 1395 توسط بی نام
سلام
دوست عزیز همینطور که شما یک زن هستید و احساسات و عواطف دارید،همسر شما هم یک مرده و دارای احساسه،کاری که شما کردید از روز اول اشکال داشته،شما اگر عاشق پسرعموتون بودید به هیچ وجه نباید با کس دیگری ازدواج میکردید و احساسات و عواطفش رو به بازی میگرفتید،کاری که شما انجام دادید قطعا بازی با احساسات مردی بوده که شما رو دوست داشته،الانم اگر واقعا نمیتونید از رابطتون با پسرعموتون دست بکشید،بیش از این با احساسات همسرتون بازی نکنید و ازش جدا شید،چون داشتن همسر و درمقابل داشتن رابطه با فرد دیگری به نفع هیچ یک از شما۳نفر و همچنین بچه ی شما نیست.
دارای دیدگاه اردیبهشت 26, 1397 توسط الهام
این حرف قطعا دروغ و سرکاریه حتی حیوانات هم اینقدر لجن نیستن
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...