سلام.21 سالمه.کارشناسی صنایع غذایی میخونم.خواهش میکنم کمکم کنید.من یک خواستگار داشتم که از پسر پاک و خوبی بود ولی به دل من نمینشست فکر میکنم علتش سنتی بودن و سطح تحصیلات سیکل و نداشتن لفظ کلام در صحبت کردن بود.وگرنه از لحاظ اقتصادی و ظاهر و اخلاق خیلی خوب بود ولی هیچ جوره دلم نمیخواست باهاش ازدواج کنم و برای همین بهش جواب منفی دادم بعد از جواب منفی من اون پسر به خواستگاری خاله ام رفته و هردوطرف راضین و میخوان ازدواج کنن.حالا که این جریان پیش اومده با اینکه هنوزم دلم نمیخواد باهاش ازدواج کنم و از جواب منفی خودم اصلا پشیمون نیستم ولی شدیدا اضطراب گرفتم و پیش خودم فکر میکنم نکنه بعدا شوهر من خیلی کمتر از ایشون باشه و من زندگی خوبی نداشته باشم و خاله ام که الان داره باش ازدواج میکنه خوشبخت بشه و یجورایی به خالم حسادت میکنم با اینکه بازم نمیخوام باهاش ازدواج کنم و اصلا دوست ندارم درآینده باهاش هی روبرو شم ولی ظاهرا کا میخواد جلو چشام باشه چون داره شوهر خالم میشه.توروخدا کمکم کنید من این حس استرسو حسادتو نگرانی از وجودم بیرون کنم.وترس از بدبخت شدنم ازبین بره خواهش میکنم یه راه حلی چیزی بدینخیلی شرایط روانیم بده.ممنون