سلام
خانم 29 ساله هستم که اصلا از زندگیم لذت نمیبرم. و فکر میکنم زندگی هم از وجود من لذت نمیبره...!!!سهم من همیشه تو همه چیز کم و اندک بود. همیشه به خاطر چیزهایی تلاش کردم و جنگیدم که حق طبیعی تمام ادمها بود. تو لحظات استرس زا به رویاهای شیرین و دست نیافتنی پناه میبردم که اصلا واسه بقیه رویا نبود. حق طبیعیشون بود....
اما دیگه خسته ام.میخام این رو بپذیرم که بعضی ادمها با تقدیر سیاه به دنیا میان.اما پذیرشش ساده نیست.خیلی دلم میخاد که به زندگیم پایان بدم... اما نمیتونم. نمیتونم این بدی رو در حق خانواده ام کنم...نمیتونم و دارم زجر میکشم...هدفم از طرح سوالم اینه که شاید هنوز راهی هست.شاید کسی چیزی بگه که حالم بهتر بشه...شاید هنوز کورسویی از امید هست....