پارانوئید

391 بازدید
سوال شده بهمن 7, 1395 در اختلالات روانی توسط Mahdi
سلام من مهدی 23 سالمه.

$**** چند ساله که مشکل پارانوئید دارم  که خودم دلیلشو رابطه با جنس مخالف میدونم رابطه هایی که به خیانت منجر میشد این شک و سوء ظن و بد گمانی من مربوط به همجنس خودم نمیشه و فقط نسبت به جنس مخالفم این مشکل رو دارم و با دروغ و پنهون کاری و یه اشتباه به وجود میاد البته اگه زیاد وابسته ی طرفم باشم هم اینطوری میشم ولی خیلی کم، بیشتر دروغ و پنهون کاری باعث بروز این مشکل میشه این در حالیه که منو فامیل و آشنا خیلی پسر مودب و با شخصیتی میدونن، ولی من قبول کردم که مشکل روانی دارم. چون هزینه ی مشاوره هم برای منه دانشجو زیاده نمیتونم برم، برای همین از شما کمک خواستم شرایط روحیم خیلی بده الان ترم 3 هستم و از درسام خیلی عقبم لطفا کمکم کنید من دوست ندارم اینجوری باشم و کسی رو اذیت کنم. اگه دوست دارید بیشتر درکم کنید و بفهمید منو مطالب بعدی رو هم بخونید*******$

دلیلی که خودم باعث بوجود اومدنه این مشکل میدونم رابطه ی زیاد با با دختر بود اونم از سن 14 15 سالگی البته حق میدم  اونا هم چون بچه بودن و از دوست داشتن واقعی چیزی نمیدونستن به من با یه پسر دیگه خیانت میکردن و منم اعتمادم از دست رفت وگرنه ژنتیکی فکر نکنم باشه.

من دو سال بود که توبه کرده بودم و دختر بازی رو گذاشته بودم کنار مهر 94 اومدم دانشگاه تو تهران که ترم اول یه خانمی (الهام) بهم ابراز علاقه کرد من فکر میکردم فرشته است ولی بعد 3 ماه فهمیدم نامزد داره اون خانم و باهاش تموم کردم.

ترم دوم هم دوباره یه خانمی (یگانه) اومد گفتم شاید این خوب باشه و بتونه تنهاییمو تو این شهر غریب پر کنه ایشونم اولش خودشو فرشته نشون داد و بعد 1 ماه و نیم  از رابطمون فهمیدم که ایشونم با پسر دوست بودن و حتی رابطه جنسی داشتن ولی ایشون با ترم اولی فرق داشت یه جوری رفتار میکرد که فکر میکردم مال منه دیگه و همون دختریه که میخوام برای همین باهاش رابطه جنسی هم داشتم ولی دخول اصلا نداشتیم برای همین سخت بود که ایشون رو تنها بزارم هم بهشون یه درصد هم اعتماد نداشتم هم دوسش داشتم و چون بهش  دست زده بودم نمیتونستم برم یه جورایی مونده بودم بین احساسمو منطقم این باعث میشد خیلی فشار روانی و استرس روم باشه و داغونم کرد درسام خراب شد اون ترم.

رابطه ی ما کم کم سرد شد و یه 20 روز اینا همدیگر رو ول میکردیم و دوباره یه هفته باهم بودیم و بازم ول میکردیم همو.

تا اینکه دوباره دوست یکی از هم محلی های دخترمون اومد ازم برای هم محلیمون شماره گرفت و رابطم با ایشونم (پری)شروع شد تو ترم دوم بود ایشونم، بعضی وقتا هم یگانه میومد دوباره شروع میکردیم همزمان با پری.

 من چون از دروغ و پنهون کاری بدم میاد گفتم یگانه رو به پری ایشون هم ناراحت میشدن ولی خب یه جورایی ته دلم یگانه رو دوسش داشتم و نمیتونستم وقتی میاد سمتم ردش کنم هر چند بهم پیام و زنگ میزد روانی میشدم و سر پری خالی میکردم.

ولی خب پری هم تحملم میکرد ولی شاید اگه چهره ی خوبی داشت اینقدر تحملم نمیکرد.

خلاصه من خطمو عوض کردم که کم کم دیگه کلا از زندگیم رفتم بیرون.

من چون یکمی مغرور بودم و بد اخلاق یه روز دعوامون شد باز با پری و پری رفته بود به دوستم گفته بود که مهدی اذیتم میکنه و برو باهاش حرف بزن تا یکم خوب شه باهام دوستمم هیچکدوم از پیامای پری رو حذف نمیکرد ولی این پیاما رو حذف کرده بود و منم ناراحت شدم از اینکه مسائل شخصیمون رو به دوستم گفته بود قبلا هم با دوستم حرف میزد ولی اصلا بهش شک نداشتم.

باهاش قرار گذاشتم سر دانشگاه و رفتم دیدمش حتی دستم بشکنه زدمش و گوشیش رو گرفتم و پیاماش رو چک کردم دیدم دوستم نوشته بود حضوری ببینمتون ولی ظاهرا پری جواب اون خواستش رو نداده بود البته اگه پیاما رو حذف نکرده بود.  دوستمم قبلش بهم گفته بود که اگه تو نبودی من میگرفتمش (چون پری خیلی تحمل میکرد و وضع مالیشونم خوب بود) بخاطر همین.

از اون به بعد دیگه اعتمادم بهش کم شد و و چند وقت بعدش دوباره چندتا دروغ بهم گفت که الان یه درصد هم بهش اعتماد ندارم و 4 روز اینا میشه جدا شدیم.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...