نمیدونم تو ممغزم چی میگذره

509 بازدید
سوال شده اسفند 22, 1395 در اختلالات روانی توسط بی نام
گردنم دردمیکنه دارم بهش فکر میکنم و بهش نقص وارد میکنم که تو خوب عملکردی نداری بیهودس تایپ میکنم یکمی سریع تر احساس میکنم دردش بیشتر میشهپشت گوشمو میخارونم صدای ساعت میاد کف پام عرق کردع باصدای تایپ دارم حاال میکنم باحالهع اروم تر شدم ی خنده ای کردم الان فکرم رقت روی پام حس ویر ویری و حالا میخاد به اون گیر بده الان  ی جور دیه نشتم امروز درس خوندم راضی بودم خیلی راضی بودم ینی خیلیا چون هیچ فکرمخالفی نداشتم وحسش نمیکردم اگرم میومد زودی میرفت الان حس میکنم گردنم خودش درد میکنه فک کنم بدخوابیدم روش. واقعا بدنم عالیع من ی پسردیوونم  میخام درس بخونم ولی با روش خودم ن واسه کنکور ن واسه رتبه واسه ارامشم واسه این که به علاقم پاسخ بزم الان حس ارامش میکنم خیلی اروم تر ممنونم خداجونم چ روش عالی هست الان فکرم رفت روی پشت کمر دست راست میخاد به اون گیر بدههه خخخخخ دیوانم به چیا فکرمیکنم چیارو واسه خودم بزرگ کردم خیلی سادن ولی مغزم هی قفل میکنه روشون میخاد لج منو دربیاره میخاد منو اذیت کنه نامرد چرا اینجوری میکنی خوب مگه من چیکارت دارم که اینکارو بام میکنی عوضی اشغال حالا عرق خخخخخخ سیستم تعریق اروممم خدایا شکرت حالارفتم سراغ همون ویرویری عجب حالی میدع خدایشش میخام لذت ببرم بخندم و خوشحال باشم ذهنم اصن سرگرمی واسه خودش صدای یخچال ،صدای ساعت واضح تره، ی حسی عجیبی کف پام داره مص نبضه حس میکنم صدای تیک تیک ساعت خیلی حال میده منو اروم میکنه دوسش دارم راسی امروز بهتربودنو حس کردم بیشتر خدارو حس کردم مطمینم مانعی نمیتونه جلوی عشق خداروبگیره خیلی پاکه ازادانه میاد ومیره وتمام موانعم ازسرراه برمیداره الان به این فکر میکنم اینو به دوسام پیشنهاد بکنم چقدعالیع واقعا توپه ادمو سرحال میکنه الان ی حس خیلی بداومده میگه چرا بری به اونا بگی ولشون کن اونارو چراتو همش باید بری سراغ اونا چرا همش تو باید اطلاعات بذاری دراختیارشون الان ی فکر دیه اومد میگه گذشت داشتته باش طوری نیس حرف کودوموگوش کنم هان ؟منو همین فکرا عذاب میدن یکی میگه چرامیدی یکی میگه باید بدی ای بابا ولمون کنید برید بیرون بینم اصن نه تو نه اون هرکی خاست خودش کمک میخادهان ی جوری خودمو توجیه میکنم خخخخخ ک نرم بگم واقعا چرااینجوریه ؟چ حالی میده واقعا من دوس دارم این روشو خیلی ارومم میکنها لان ی نفس عمیق کشیدم جیگرم حال اومد.

این فکرایی بودن که تو15دیقه نوشتم هرچی بود هرچی اومدو نوشتم هیچیو جا ننداختم.مشکل اینجاست فکرم روی موضوع هرچی باشه حتی بی معنی بی مفهوم قفل میکنه وبیرون نمیاد به این راحتیا بعدش این فکرا توی جسمم ظاهر میشه یا توزندگی اتفاق میفته...چیه این؟

گردنم دردمیکنه دارم بهش فکر میکنم و بهش نقص وارد میکنم که تو خوب عملکردی نداری بیهودس تایپ میکنم یکمی سریع تر احساس میکنم دردش بیشتر میشهپشت گوشمو میخارونم صدای ساعت میاد کف پام عرق کردع باصدای تایپ دارم حاال میکنم باحالهع اروم تر شدم ی خنده ای کردم الان فکرم رقت روی پام حس ویر ویری و حالا میخاد به اون گیر بده الان  ی جور دیه نشتم امروز درس خوندم راضی بودم خیلی راضی بودم ینی خیلیا چون هیچ فکرمخالفی نداشتم وحسش نمیکردم اگرم میومد زودی میرفت الان حس میکنم گردنم خودش درد میکنه فک کنم بدخوابیدم روش. واقعا بدنم عالیع من ی پسردیوونم  میخام درس بخونم ولی با روش خودم ن واسه کنکور ن واسه رتبه واسه ارامشم واسه این که به علاقم پاسخ بزم الان حس ارامش میکنم خیلی اروم تر ممنونم خداجونم چ روش عالی هست الان فکرم رفت روی پشت کمر دست راست میخاد به اون گیر بدههه خخخخخ دیوانم به چیا فکرمیکنم چیارو واسه خودم بزرگ کردم خیلی سادن ولی مغزم هی قفل میکنه روشون میخاد لج منو دربیاره میخاد منو اذیت کنه نامرد چرا اینجوری میکنی خوب مگه من چیکارت دارم که اینکارو بام میکنی عوضی اشغال حالا عرق خخخخخخ سیستم تعریق اروممم خدایا شکرت حالارفتم سراغ همون ویرویری عجب حالی میدع خدایشش میخام لذت ببرم بخندم و خوشحال باشم ذهنم اصن سرگرمی واسه خودش صدای یخچال ،صدای ساعت واضح تره، ی حسی عجیبی کف پام داره مص نبضه حس میکنم صدای تیک تیک ساعت خیلی حال میده منو اروم میکنه دوسش دارم راسی امروز بهتربودنو حس کردم بیشتر خدارو حس کردم مطمینم مانعی نمیتونه جلوی عشق خداروبگیره خیلی پاکه ازادانه میاد ومیره وتمام موانعم ازسرراه برمیداره الان به این فکر میکنم اینو به دوسام پیشنهاد بکنم چقدعالیع واقعا توپه ادمو سرحال میکنه الان ی حس خیلی بداومده میگه چرا بری به اونا بگی ولشون کن اونارو چراتو همش باید بری سراغ اونا چرا همش تو باید اطلاعات بذاری دراختیارشون الان ی فکر دیه اومد میگه گذشت داشتته باش طوری نیس حرف کودوموگوش کنم هان ؟منو همین فکرا عذاب میدن یکی میگه چرامیدی یکی میگه باید بدی ای بابا ولمون کنید برید بیرون بینم اصن نه تو نه اون هرکی خاست خودش کمک میخادهان ی جوری خودمو توجیه میکنم خخخخخ ک نرم بگم واقعا چرااینجوریه ؟چ حالی میده واقعا من دوس دارم این روشو خیلی ارومم میکنها لان ی نفس عمیق کشیدم جیگرم حال اومد.

این فکرایی بودن که تو15دیقه نوشتم هرچی بود هرچی اومدو نوشتم هیچیو جا ننداختم.مشکل اینجاست فکرم روی موضوع هرچی باشه حتی بی معنی بی مفهوم قفل میکنه وبیرون نمیاد به این راحتیا بعدش این فکرا توی جسمم ظاهر میشه یا توزندگی اتفاق میفته...چیه این؟گاهی یکی ازفکرام میره یکی دیگه میاد جاش و دقیقا یادمه که با اومدن هرفکر جدید ی حس ترس و سک میفته توجونم که نکنه این فکر میخاد تا ابد بمونه و این باعث میشه فکره تو ذهنم جا باز کنه ی خونه واسه خودش بگیره ورشد کنه و حتی همون فکر به صورت جسمی تو بدنم اتفاق میفته

2 پاسخ

پاسخ داده شده اسفند 25, 1395 توسط مهری موسوی
سلام، روز بخیر این افکار آزاردهنده و وسواس گونه برای شما آسیب زا هستند و سلامت جسم و روان شما رو تهدید میکنند که نشانه های اختلال.... هستند
برادر محترم در اولین فرصت نزد همکار متخصص اعصاب و روان ما برید و با گفتن نشانه های روحی و تفکرات تون اقدامات مناسب درمانی رو دریافت کنید که بدین شکل بتونید از پیشرفت و آسیب های این اختلال در امان بمونید موفق باشید.

سیده مهری موسوی
کارشناس ارشد مشاوره / شماره مجوز 3909
تلفن: 44030585-09353217720
دارای دیدگاه اسفند 26, 1395 توسط خسته روزگار
اختلال چی هست ؟
دارای دیدگاه فروردین 5, 1396 توسط بی نام
سلام
کار کنید
کار کار کار.
حتی اگر پولی دریافت نکنید.
پاسخ داده شده اردیبهشت 18, 1396 توسط مهشید ملوکی
سلام

با توجه به تجربه ی شخصی من، درمانهای شناختی رفتاری در کنار هیپنوتیزم در این زمینه بسیار موثر بوده. در صورت امکان از روانشناس کمک بگیرید.

 

مهشید ملوکی_روانشناس بالینی و هیپنوتراپیست

09125152910_02166356172
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

...