سلام خسته نباشيد من دختري ۲۴ ساله دانشجوي كارشناسي ارشد هستم بعدازسفر اربعين امسال يه همكارواني خاستگارم بود با ۴۰ سال سن و دانشجوي كارشناسي و شغلشونم سوپرماركت داشتن قراربود بعدايام فاطميه بيان خاستگاري ما تو خيلي ضمينه هاباهم تفاهم داشتيم خيلي از معيارملاك هامون مثل هم بود خونواده من كلا مخالف اين ازدواج بودن بخاطر شرايط پسر اما خب من اين شرايطشو پذيرفته بودم معيار اصلي من ايمان واخلاقش بود براي من در حدود ۱۵ سال پيش كه من يه دختربچه بودم تجاوز صورت گرفت كه تو روحيه ام خيلي تاثير گذاشت اين تجاوز رو كسي خبرنداشت اما چون اون شخص شوهرعمه ام بود و اشناي اين خاستگار نميخاستم پاش تو خونه زندگيم بازبشه ازطرفي اين قصيه تجاوز رو كسي نميدونست اينم بگم اين تجاوز درحد تماس بود يعني من دخترهستم وهيچ مشكلي ندارم ازلحاظ جسمي تا اينكه از طريق روحياتم و خواب هاي ترسناكم خاستگارم فهميد يه چيزي هست نميدونم چي شد چجوري شد بهش گفتم اون بهم گفته بود حمايتت ميكنم پشتتم اما با فهميدن اين موضوع منو گذاشت كنار گفت من باتو مشكل ندارم تو بچه بودي تقصيرنداشتي اين شوهرعمه ات بود كه نبايد اين كاررو ميكرد من با تو مشكل ندارم با خودم مشكل دارم الان ميخام بهم كمكم كنين كه عشقم برگرده پيشم چجوري بايد قانعش كنم ميدونم اشتباه كردم كه گفتم اما خودمم تواون لحظه نميدونم چي شد اينقدر اعتماد كردم و گفتم چون قراربود ادامه زندگيم با اون باشه ميخاستم بدونه من حتي خونوادم نميدونن نگران فاش شدن اين قصيه نيستم چون ميدونم حرفي نميزنه الان ازتون راهكار ميخام كه بهم كمك كنين چجوري برش گردونم من خيلي دوستش دارم ميدونم اونم دوستم داره ميدونم تا اخرعمرش ديگه ازدواج نميكنه ميدونم تنهاعشقش منم لطفا كمكم كنين چجوري اين قضيه رو جمع كنم بگم من كاري نكردم بگم دروع گفتم الان يه هفته اس همه چي تموم شده من دارم ديوونه ميشم ميدونم اونم حال خوشي نداره لطفا كمكم كنين بتونيم پيش هم برگرديم خاهش ميكنم