با سلام . من ۳۹همسری۵۱ساله دارم.حدود ۳سال است که ازدواج کردیم. هردو ازدواج دوم.زندگی با او واقعا برایم سخت و نفس گیر است و هر روز افسرده تر میشوم. من ادم خیلی خوش بینی نیستم اما سعی میکنم واقع بین باشم .اما همسرم در دنیای انکار و خیالات زندگی میکند و همه چیز را به طرز ساده لوحانه ای خوب میبیند. طوری که خیلی اوقات رفتارهای او واقعا از نظرم احمقانه است. وبا همچین دیدی هیچوقت مشکلی نمیبیند که فکر حلش باشد.مثلا روزی که به نظر خودش لباس شیکی پوشیده و بیرون میرویم فکر میکند که همه زنها دارن او را نگاه میکنند و در حسرت نداشتن او میسوزند یا میخواهند به او پیشنهاد دوستی بدهند. یا خودش در چشم زنها خیره میشود و میگوید چقدر به ادم نگاه میکنند! خلاصه خیلی ادم سطحی اعصاب خوردکنی است . راستش خجالت میکشم به اوبگویم که اینها همه توهمات تو یا عکس العمل مردم به رفتار خودت است.یا مثلا فرزندش که با مازندگی میکند واقعا یک موجود بیمار و ناسازگارو غیر قابل تحمل,بیمسیولیت و.. است که بارها از او خواهش کردم که برای اصلاح او از روانشناس کمک بگیرد .اما او فرزندش را یک موجود با تربیت ,نابغه و بی ایراد میبیند و خودش را از هر روانشناسی حرفه ای تر میداند. خلاصه زندگی با این دوتا مراکاملا از پا دراورده خواهش میکنم راهنمایی فرمایید چه رفتاری در پیش بگیرم .از زندگی سیر شده ام. به بهانه های مختلف خودم را در اتاق دیگری حبس میکنم که انها را نبینم